ارسال به دیگران پرینت

عشق ابدی | بنیان‌های خانواده

«عشق ابدی» چگونه بنیان‌های خانواده را به خطر می‌اندازد؟ | عشق بدلی

«عشق ابدی» یک رئالیتی‌شو دوست‌یابی و ازدواج است که با اجرای پرستو صالحی و لوکیشن لوکس در ترکیه تولید شده است.

«عشق ابدی» چگونه بنیان‌های خانواده را به خطر می‌اندازد؟ | عشق بدلی

«عشق ابدی» یک رئالیتی‌شو دوست‌یابی و ازدواج است که با اجرای پرستو صالحی و لوکیشن لوکس در ترکیه تولید شده است. طبق معرفی رسمی، این برنامه با الهام‌ از نمونه‌های موفق خارجی (مثل «جزیره عشق» ترکیه) طراحی شده و ادعا می‌کند با توجه به ارزش‌های فرهنگی ایرانی تجربه متفاوتی ارائه دهد. اما از ابتدا ترکیب مسابقه‌ای روابط عاشقانه، دکور تجملی و جو رقابتی آن واکنش‌های زیادی را برانگیخته است. برنامه‌های واقعیت‌محور عاشقانه (Reality Dating Show) ابتدا در دهه 2000 در غرب رواج یافتند. برای مثال، «جزیره عشق» (Love Island) که نخستین‌بار در سال ۲۰۰۵ با حضور سلبریتی‌ها در بریتانیا پخش شد، در سال ۲۰۱۵ بازسازی شد و به‌سرعت به یکی از پربیننده‌ترین رئالیتی‌شوهای بریتانیا تبدیل شد. نسخه‌های بعدی در آمریکا (۲۰۱۹)، استرالیا (۲۰۱۸) و کشورهای دیگر نیز ساخته شد. بیچلر (The Bachelor) نیز یک فرمت آمریکایی است که از سال ۲۰۰۲ روی آنتن شبکه ABC رفته و در آن یک آقا به‌عنوان «نابغه ازدواج» میان چندین زن مجرد انتخاب می‌شود تا در نهایت یکی را به‌عنوان نامزد خود برگزیند. این مجموعه به همراه اسپین‌آف‌های «بیچلر در بهشت» و «بیچلرت» تاکنون بیش از ۶۰ فصل در آمریکا داشته است. این فرمت‌ها گرچه در ابتدا سرگرم‌کننده جلوه کردند، اما به‌سرعت با نقدهای شدیدی مواجه شدند. به‌عنوان نمونه، پخش روزافزون Love Island در بریتانیا اعتراض برانگیخت و سازمان نظارتی «افکام» در سال ۲۰۲۴ بیش از ۳۶۰۰ شکایت رسمی درباره محتوای جنسی و فشار روانی این برنامه دریافت کرد. در آمریکا نیز ناظران به بی‌تنوعی نژادی و کلیشه‌های جنسیتی در «بیچلر» اشاره می‌کنند؛ ستون‌نویسی در NPR آن را «فانتزی پرنسس‌وار» می‌خواند که از دیدگاه طبقه متوسط و سفیدپوستان روایت می‌شود. حتی پس از معرفی نخستین مجری سیاه‌پوست در فصل ۲۵ («مت جیمز» در سال ۲۰۲۱) نیز کارشناسان هشدار دادند تغییر سطحی نیست و چالش اصلی حذف عناصر نژادپرستانه و جنسیت‌زده فراموش نشده است. به علاوه، تحقیقات رسانه‌ای نشان می‌دهد از بیش از ۶۰ فصل مجموعه آمریکایی «بیچلر»، تنها حدود ۳۰ زوج واقعاً با هم باقی مانده‌اند- آماری که به پرسش درباره واقع‌گرایی و اثربخشی این فرمت‌ها دامن می‌زند. به هر حال این نمونه‌های غربی نشان می‌دهند که قالب رئالیتی و مسابقه‌ای کردن عشق، هم در شکل بین‌المللی و هم در نسخه‌های داخلی واکنش‌های گوناگون و انتقادهای فرهنگی و روان‌شناختی قابل‌توجهی برانگیخته است. «عشق ابدی» نیز در این چهارچوب جهانی قابل فهم است. منابع فارسی‌زبان صراحتاً اعلام کرده‌اند «عشق ابدی» بازسازی عین به‌ عین نسخه‌های غربی (مانند Love Island بریتانیا، Too Hot to Handle  نتفلیکس و Love Is Blind  آمریکا) است. به عبارت دیگر، این برنامه ساختار و سناریوی خشن و مسابقه‌محوری Love Island را وام گرفته اما آن را برای مخاطب فارسی‌زبان عرضه کرده است.

نقدها و واکنش‌ها در ایران

منتقدان ایرانی از همان آغاز «عشق ابدی» را زیر ذره‌بین گذاشتند. روزنامه اصول‌گرای «خراسان» مثلاً هشدار داده که این برنامه با آرایش پرزرق‌وبرق و مسابقه‌ای‌سازی عشق، عملاً «عشق را به کالایی تبدیل می‌کند» که در خدمت جذابیت ظاهری و هیجان نمایشی قرار می‌گیرد. به نظر این روزنامه، راه‌اندازی برنامه‌ای سطحی برای جذب مخاطب گسترده از نبود برنامه‌های جذاب در رسانه‌های رسمی حکایت دارد. همزمان، سازندگان «عشق ابدی» مدعی شده‌اند فرمت را منطبق با ارزش‌های ایرانی طراحی کرده‌اند، اما بسیاری سازگاری واقعی این ادعا را زیر سوال می‌برند. امروزه بازنشر فراگیر این ویدیوها در شبکه‌های اجتماعی،‌ به‌ویژه میان نوجوانان و جوانان، مخاطبان گسترده‌ای را جذب کرده است؛ از گروهی که تنها سرگرمی می‌بینند و پیامدهایش را جدی نمی‌گیرند تا والدینی که ممکن است از اثرات فرهنگی و روانی چنین محتوایی بر ذهن جوانان بی‌اطلاع باشند. چندین کارشناس فرهنگی و رسانه‌ای به پیامدهای جدی این سناریو اشاره کرده‌اند. از یک‌سو نمایش روابط بدون بحث و شناخت، بلکه با شرایط تحمیلی و قرعه‌کشی‌های ظاهری، عادی‌سازی ابتذال‌آمیز خیانت را به دنبال دارد. مهم‌ترین نقد به «عشق ابدی» نمایش روابط سطحی و بی‌وفاست که تقویت گرایش به تعویض مدام پارتنر را نشان می‌دهد. این رسانه تاکید می‌کند که تبلیغ بی‌تفاوتی در برابر «پیوند عاطفی آگاهانه» خطرناک است و ممکن است در مخاطبان جوان نگرش نادرستی ایجاد کند؛ به‌ویژه در جامعه‌ای که نهاد خانواده و پایبندی به آن جایگاه ویژه‌ای دارد. همچنین به گزارش برخی رسانه‌ها فقدان حضور کارشناسان واقعی در این برنامه‌ها آشکار است؛ هیچ روانشناس یا جامعه‌شناسی برای تحلیل روابط شرکت‌کنندگان دعوت نشده و همه‌چیز حول درام ساختگی و هیجانات لحظه‌ای می‌چرخد. یکی از تحلیلگران «Everyday Sociology Blog» می‌گوید، این غیبت آگاهانه کارشناسان نشان می‌دهد سازندگان عمداً از نشان دادن پیچیدگی‌های حقیقی روابط انسانی می‌گریزند و در نتیجه بیننده تصویری تحریف‌شده از عشق و ارتباطات دریافت می‌کند. در فضای عمومی هم «عشق ابدی» به‌عنوان نمونه‌ای از «تلویزیون زرد» -اصطلاحی که در مطبوعات کشور معمولاً برای برنامه‌های مبتذل و سطحی به کار می‌رود- معرفی شده است. محتوای درگیری‌های نمایشی و رقابت‌های هیجانی در این برنامه باعث شده برخی رسانه‌ها هشدار دهند که نمایش چنین رابطه‌های سریعی، در تضاد با فرهنگ اسلامی-ایرانی و ارزش‌های خانوادگی است. موج بازخوردها در رسانه‌های اجتماعی نیز عمدتاً منفی بوده؛ کاربران می‌نویسند «عشق، در این نمایش‌ها نه احساس، که ابزاری برای رسیدن به اهداف مادی شده» و بسیاری از والدین نگران‌اند که نمایش معمول‌سازی روابط زودگذر و بی‌وفایی در عمل به بینندگان جوان القا شود.

پیامدهای اجتماعی و تاثیر بر نهاد خانواده

ظاهر رقابتی‌سازی عشق در «عشق ابدی» می‌تواند عواقب اجتماعی قابل ‌توجهی داشته باشد. روابط واقعی زمانی شکل می‌گیرند که افراد زمان و فرصت شناخت عمیق یکدیگر را داشته باشند؛ اما در اینجا روابط در محیطی مصنوعی، با فشار دوربین و برنامه‌ریزی تولیدکننده‌ها به‌سرعت چیده می‌شوند. پژوهش MGH Clay Center هشدار داده که این فرمت‌ها تصویری غلط از شیوه شکل‌گیری عشق حقیقی به تماشاگران می‌دهند؛ در حقیقت روابط واقعی نیازمند تعاملات روزمره‌اند و تصویری که این برنامه‌ها ارائه می‌کنند کاملاً دور از واقعیت است. در نتیجه، بینندگان جوان ممکن است پس از تماشای مکرر این برنامه‌ها «عشق و روابط را به شکلی سطحی تصور کنند» و معیارهای قضاوت خود را بر اساس جذابیت فیزیکی و جذابیت‌های نمایشی تنظیم کنند.

پیامد دیگر، فشار روانی بر شرکت‌کنندگان است. شواهد بین‌المللی نگران‌کننده‌اند؛ به گزارش رسانه‌های خارجی، چندین شرکت‌کننده پیشین Love Island حتی دست به خودکشی زده‌اند -برای نمونه، «سوفی گردون» (۲۰۱۸) و «مایک طلاسیستیس» (۲۰۱۹)- و پس از آن خودکشی مجری محبوب برنامه («کارولین فِلاک» در سال ۲۰۲۰) موجی از انتقاد به این فرمت را به‌راه انداخت. منتقدان بریتانیایی پس از این حوادث برنامه‌های مشابه را به خاطر «استثمار روانی» و سازوکار پرتنش‌شان محکوم کردند و حتی آگاهانه طرح‌هایی برای حمایت پساتولید لحاظ کردند. یکی از تحلیلگران «گاردین» می‌نویسد که پس از این خودکشی‌ها، کارشناسان هشدار داده‌اند «تنها راه پیشگیری از آسیب، توقف ساخت چنین برنامه‌هایی است که بر تنش متکی‌اند». گرچه «عشق ابدی» در کشور ما ابعاد عینی تلویزیون رسمی را ندارد، این درس‌ها قابل توجه‌اند: تولیدکنندگان و ناظران فرهنگی باید نسبت به سلامت روانی شرکت‌کنندگان و قابلیت تاثیر منفی محتوای جنسی-عاطفی بر نوجوانان حساس باشند. در مجموع، تاثیرات «عشق ابدی» می‌تواند شامل تضعیف نهاد خانواده، تحریف درک عشق و کاهش همبستگی اجتماعی باشد. این برنامه، عشق را به یک بازی نمایشی تبدیل می‌کند که به جای مهارت‌های عاطفی و تعهد پایدار، بر آرایش ظاهری و رقابت لحظه‌ای تکیه دارد. در نتیجه، فرهنگ شفقت، احترام متقابل و درک عمیق عشق جای خود را به هیجان ناپایدار و مصرف‌گرایی عاطفی می‌دهد.

در این گزارش با مشورت و راهنمایی خانم دکتر مریم زارعیان به این پرسش پاسخ می‌دهیم که برنامه‌هایی مثل عشق ابدی چگونه به خانواده لطمه می‌زنند؟ او می‌گوید: برای تحلیل برنامه «عشق ابدی» ابتدا باید آن را در بستر تحولات عمیق اجتماعی مورد بررسی قرار دهیم؛ تحولات اجتماعی که در سطوح ملی و بین‌المللی رخ داده است. در این تغییرات، ساختارهای سنتی خانواده و روابط عاطفی جای خود را به اشکالی سیال داده‌اند که متاثر از منطق فردگرایی و مصرف‌گرایی هستند. در این گذار، مفهوم عشق از پیوندهای مبتنی بر وفاداری، همدلی، گفت‌وگو، صمیمیت و همراهی برای همیشه، به فرآیندی تبدیل شده است که در آن رقابت، انتخاب‌گری، حذف و حاکمیت ارزش‌های مادی تقلیل یافته است. در جامعه ایران با یک دوگانگی فرهنگی مواجهیم؛ به‌خصوص در میان نسل جوان. از یک طرف، نوستالژی عمیقی نسبت به خانواده سنتی و مفاهیمی چون امنیت، اصالت و حرمت وجود دارد، و از طرف دیگر، گسترش فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی، موجب شکل‌گیری میل فزاینده‌ای به تجربه‌گرایی و فردیت منفی شده است. به عبارتی، در حالی که سایه سنگین سنت بر جامعه گسترده است، تحول رسانه‌ای و شبکه‌های اجتماعی خواست اجتماعی جدیدی ایجاد کرده‌اند که در تناقض با هنجارهای سنتی قرار دارد. تصور کنید که در جامعه‌ای چون ایران، که هنوز عشق به شکل سنتی‌اش در خاطره جمعی مردم، در اشعار، قصه‌ها و حتی ضرب‌المثل‌ها حضوری پررنگ دارد، این ساختار نمایشی چه تضادی می‌آفریند. جامعه‌ای که عشق را با واژه‌هایی چون حرمت، صبر، تعهد و حیا پیوند می‌زند، اکنون باید نظاره‌گر الگویی باشد که عشق را همانند یک مسابقه تلویزیونی، با قوانین بازی و حذف و فینال تعریف می‌کند. به گفته او؛‌ یعنی جوان ایرانی که از کودکی با آموزه‌هایی مانند وفاداری، حیا، حرمت خانواده و اصالت رابطه تربیت شده، اکنون با دنیایی مواجه شده که او را به سمت تجربه‌گری، رویای شهرت و تقلید از جهان مدرن سوق می‌دهد. بنابراین، آنها در جریان دوگانگی ارزش‌های سنتی و نوین گرفتار شده‌اند و در کشمکشی میان این دو جریان قرار دارند. در این وضعیت، خانواده‌ها گاهی سکوت می‌کنند، مدرسه عقب می‌ماند و رسانه رسمی بیشتر نقش ناظر را ایفا می‌کند.

این دوگانگی عمیق میان ارزش‌های سنتی و ارزش‌های مدرن مبتنی بر فضای مجازی، در بازنمایی‌های فرهنگی نمود می‌یابد؛ جایی که روابط انسانی به مسابقه‌ای سرگرم‌کننده و قابل تعویض تقلیل می‌یابد. برنامه‌هایی مانند «عشق ابدی» که روابط انسانی را در قالب مسابقه و سرگرمی ارائه می‌دهند، این دوگانگی را تشدید کرده و موجب گسست فرهنگی می‌شوند؛ گسستی که روابط عمیق و پایدار را به روابط سطحی و قابل تعویض تبدیل می‌کند. اما نکته مهم‌تر آن است که این بازنمایی‌ها صرفاً پدیده‌ای رسانه‌ای نیستند، بلکه بیانگر بحران معنایی عمیقی در نهاد خانواده‌اند؛ بحرانی که این برنامه‌ها آن را برجسته‌تر و نمایان‌تر می‌کنند. در زیر پوست این نمایش‌های رسانه‌ای، زوال اعتماد به تداوم رابطه و افزایش نگرش ابزاری نسبت به پیوندهای عاطفی مشاهده می‌شود. در این عرصه رسانه‌ای، روابط عاطفی تابع قوانین بازار شده؛ مبتنی بر عرضه و تقاضا و رقابت برای جذابیت و حذف افراد کمترجذاب. در جامعه ایران که هنوز ارزش‌های سنتی در آن نفس می‌کشند، اهمیت یافتن چنین برنامه‌هایی نمایانگر تبلوری از آرزوی مدرن شدن بدون در نظر گرفتن سنت، نهاد و معناست. این سبک بازنمایی عشق، عشق را از زیست‌جهان فردی خارج کرده و به یک آیین نمایشی تبدیل می‌کند که در آن شور، احساس و با هم بودن صرفاً امر درونی نیست، بلکه برای تولید محتوا شکل می‌گیرد؛ امری که در شبکه‌های اجتماعی بارها دیده می‌شود و عشق برای نمایش به دیگران و البته تولید محتوا ارائه می‌شود. خب نتیجه چنین وضعیتی هم که قابل انتظار است، حرکت دیوانه‌وار جامعه به سمت جذابیت‌های ظاهری و در نتیجه عمل‌های زیبایی که نتایج آن حتی با مفهوم هنجاری زیبایی هم فاصله معنادار دارد.

بازنویسی قراردادهای عاطفی و هویتی

نکته‌ دیگری هم وجود دارد که باید به آن توجه کرد و آن اینکه رسانه‌ها و این نوع برنامه‌ها در حال بازنویسی قراردادهای عاطفی و هویتی‌اند و با تبدیل عشق، خانواده و وفاداری به بازی، سرگرمی و سناریوهای گذرا، ستون‌های هویتی جامعه را مخدوش و تضعیف می‌کنند. این برنامه‌ها نه‌تنها به مفهوم خانواده آسیب می‌رسانند، بلکه خاطره جمعی خانواده را نیز دستخوش تغییر و آسیب می‌کنند و مفهوم با هم بودن، صمیمیت و وفاداری را از درون خانه به فضای نمایش منتقل می‌کنند. در این راستا، پرسش اصلی نباید صرفاً «چه چیزی پخش می‌شود» باشد، اگرچه اهمیت آن انکارناپذیر است؛ بلکه باید پرسید «چه چیزهایی برای ما دیگر مهم نیست» و «چه چیزهایی برای مخاطبان و متقاضیان این برنامه‌ها اهمیت خود را از دست داده‌اند» و... . باید توجه کنیم که درک جوانان از روابط عاطفی و مرز میان واقعیت و وانمود، به واسطه این قبیل برنامه‌ها در حال تضعیف و رنگ ‌باختن است. آنچه روزگاری در خفا، در گفت‌وگوهای آهسته و زمزمه شکل می‌گرفت، اکنون در رقابتی نفس‌گیر و مقابل دیدگان دیگران تکه‌تکه می‌شود. می‌توان گفت این «رئالیتی عاشقانه»، چه در نمونه‌های غربی و چه در نمونه‌های ایرانی، نمایانگر نظام فرهنگی نوینی است که می‌کوشد مفاهیم قدیمی و بنیادین عشق را بازنویسی کند. در این بازنویسی، عشق به جای آنکه پیوندی معنوی و اخلاقی باشد، به محصولی مصرفی، قابل فروش و دیده ‌شدن تبدیل می‌شود. این برنامه‌ها به مخاطب یاد می‌دهد همه چیز قابل معامله کردن است و برای اینکه از این بازار مکاره عقب نمانی باید دست به ترفندهایی بزنی تا این صحنه نمایش بهتر و بهتر شکل بگیرد. در واقع، این‌گونه برنامه‌ها با بی‌تفاوتی به حضور کارشناسان، روانشناسان یا جامعه‌شناسان، رابطه را از عمق به سطح می‌کشانند. این امر موجب تضعیف عزت‌ نفس نوجوانان و مخاطبان برنامه می‌شود؛ افرادی که مدام خود را در معرض نقد و قضاوت می‌بینند، احساس می‌کنند در این صحنه چیده‌شده جایگاهی ندارند، انتخاب نمی‌شوند و در نهایت حذف و کنار گذاشته می‌شوند. در نتیجه تمرکز نوجوانان حتی در سنین پایین به جای رشد و پیشرفت فقط می‌شود زیبایی و جذابیت، آن هم به هر قیمتی. جامعه‌شناسی در چنین بزنگاهی باید فراتر از نقد ظاهری، به درون زیست‌جهان نسل جوان نفوذ کند. باید بفهمیم چرا چنین فرمتی در دل یک جامعه سنتی، باز هم مخاطب گسترده دارد؟ چه خلأهایی در نظام خانواده، آموزش و هویت‌سازی وجود دارد که جوان ما را به جایی می‌کشاند که عشق را با رای بیننده و آرایش صورت تعریف می‌کند؟ چرا آن «عشق آگاهانه»، آن «وفاداریِ دل‌سپرده» به سادگی جای خود را به بازی‌های لحظه‌ای می‌دهد؟

سردرگرمی ارزشی

به گفته زارعیان؛‌ شاید پاسخ در دل تحولات عمیق‌تر باشد. ما اکنون با سردرگمی ارزشی مواجهیم؛ جایی که فرزندان، معلمان، والدین و حتی نخبگان فرهنگی درباره «خوب بودنِ یک رابطه» زبان مشترکی ندارند. رسانه‌ها، آینه‌های عجیب این بی‌ثباتی‌اند؛ همزمان مخاطب را سرگرم کرده و سردرگمش می‌کنند. لازم است بدانیم این «واردات فرهنگی»، حتی در سرزمین‌های مبدأ خود نیز مسئله‌ساز بوده است؛ همچون نهالی بیمار که در باغی کاشته شده و به ریشه‌های بومی آسیب زده است. بر این اساس، سه ضرورت اصلی در مواجهه با چنین برنامه‌هایی وجود دارد:

1- آگاهی‌بخشی به خانواده‌ها برای هوشیار کردن فرزندانشان، تا در این جنگ نرم فرهنگی که فرهنگ سنتی جوامع را نشانه گرفته، مغلوب نشوند.

۲- بازاندیشی و ترویج الگوهای بومی و اصیل برای روابط انسانی در جامعه ایران.

3- درک زیست‌جهان جوانان و پرداختن به گفت‌وگوی عمومی با آنها، و ارائه روایت‌های اصیل خودمان از عشق و خانواده، تا الگوهای رسانه‌ای وارداتی نتوانند ریشه‌های فرهنگی ما را تضعیف کنند.

در غیر این صورت، به جای شکوفه‌های وفاداری و پیوندهای عمیق، میوه‌هایی توخالی و بی‌دوام خواهیم داشت. فائزه مومنی

 

 

 

 

 

منبع : تجارت فردا
به این خبر امتیاز دهید:
بر اساس رای ۰ نفر از بازدیدکنندگان
با دوستان خود به اشتراک بگذارید:
کپی شد

پیشنهاد ویژه

    دیدگاه تان را بنویسید

     

    دیدگاه

    توسعه