آلفونسو کوارون از مکزیک دههی ۷۰ و روایت ساخته شدن رم میگوید
فیلمی که در اسکار ۲۰۱۸ درخشید «رم» آلفونسو کوارون شاهکاری از لابهلای خاطرات کودکی او در دههی ۷۰ در مکزیک است.

۵۵آنلاین :
کوارون در این یادداشت از خاطرات خوش و تلخ کودکیاش و آنهایی که به پردهی سینما راه پیدا کردند، مینویسد. ساخت رما بیش از ده سال از زندگی کوارون را به خود اختصاص داد. فیلم زندگی یک خانوادهی مکزیکی را در بازهی زمانی بین سالهای ۱۹۷۰ تا ۷۱ بازسازی میکند و بیش از نود درصد فیلمنامه از خاطرات خود او از این دوران و همچنین خاطرات لیبو پرستار دوران کودکی او الهام گرفته شده است. از فیلمنامه گرفته تا طراحی صحنه و لباسها و فیلمبرداری، فیلم کوارون با دقت و ظرافت بهگونهای ساخته و طراحی شده تا ادای دینی به گذشتهی فیلمساز باشد. آنطور که خودش میگوید: «میخواستم زخمهای شخصی را به زخمهای اجتماعی پیوند بزنم و این کار را از همان فریم اول آغاز کردم...»
نام فیلم
«رم» با نمایی از یک زمین سنگی پوشیده از آب و کف آغاز میشود. این شروع موتیف آب جاری در فیلم است که در طول قصه کوارون بارها به آن رجوع میکند تا به گذرا بودن زندگی اشاره کند.
محلهی رما جایی است که قصهی فیلم در آن میگذرد. این روزها رما در مکزیکوسیتی، محلهای مدرن و مدروز است اما آن روزها، محلهای دلگیر، برای طبقهی متوسط ناامید بود که در خانههایی کهنه زندگی میکردند. نام فیلم ربطی به فیلم «رم» فدریکو فلینی ندارد. «وقتی کار فیلمبرداری را شروع کردیم، فیلم هنوز نامی نداشت. چون دنبال لوکیشن میگشتیم، یکی از تهیهکنندهها موقتی نام «رم» را روی پروژه گذاشت تا بتواند مجوز بگیرد و همین نام روی فیلم باقی ماند. میخواستم فیلم با نگاه به زمین شروع شود چون در پایان فیلم نگاهمان به آسمان است. یکی دیگر از علتهای این نمای افتتاحیه این بود که میخواستم مخاطب را به سرعت وارد فضای فیلم کنم و در عین حال این آرامش را به آنها منتقل کنم که فعلا دارند تیتراژ را تماشا میکنند.»
سینما
خاطرات کوارون از سینما رفتن در دههی ۷۰ در مکزیک در جایجای فیلم دیده میشود. شوق سینمایی او بهواسطهی فیلمهای هالیوودی و اروپایی و نه سینمای مکزیک برانگیخته شد. در فیلم صحنهای هم از درام فضایی «دورافتاده» ساختهی جان استرجس در سال ۱۹۶۹ دیده میشود که یکی از فیلمهای الهامبخش «جاذبه» است.
«وقتی لیبو برایم تعریف کرد که روزهای بیکاریاش را چطور میگذرانده، تازه فهمیدم آدمها و جاهایی بیرون از آن محیط بستهی خانه وجود داشت که من از آنها بیخبر بودم. در دوران بچگی زیاد به این سالن سینما نرفته بودم. بیشتر به سالن دیگری میرفتیم که بزرگتر بود اما به اندازهی این یکی معروف نبود. در این نما از فیلمبرداری بسیار راضی هستم چون تنها منبع نور صحنه پردهی سینما است. از نظر فنی فیلمبرداری این صحنه کار دشواری بود. فیلمی که در این سکانس میبینیم، فیلمی اسپانیایی است به نام La Fuga Fantastica که نام انگلیسیاش را نمیدانم. در واقع فیلم یک کمدی فرانسوی است با بازی لوئی دوفونس به اسم La Grande Vadrouille که با آن نام در اسپانیا اکران شد. این فیلم در همان دوران اکران شده. در فیلمنامه تاریخ دقیق اتفاقات ذکر شده است و دربارهی تمام حواشی آن روزها از جمله تیتر اخبار، سریالهای تلویزیونی یا فیلمهای روی پرده که در فیلم میبینیم دقت به خرج داده شده است. به غیر از اینها خودم این فیلم را خیلی دوست دارم.»
خانواده
این نما از خانواده، بازتابی از خانوادهی خود کوارون است. مادر که در وسط نشسته، سوفیا است که همسرش خانه را ترک کرده ولی بچهها فکر میکنند پدرشان به سفری کاری رفته است. در سمت راستش مادربزرگ ترزا نشسته و سوفی را در بغل گرفته است. سوفیا پپه را در آغوش گرفته و در انتهای کاناپه تونو و پاکو نشستهاند.
«به تیم انتخاب بازیگران گفتم بروید و دنبال این آدمها با این مشخصات بگردید. مهم نیست بازیگر باشند یا نه. دست آخر هم تنها کسی که از بین آنها تجربهی بازیگری داشت، مارینا دتاویرا بود که نقش مادر را بازی کرد. خانوادهی فیلم از نظر ظاهری هم به خانوادهی من شباهت دارند. همان شلوارها و همان بلوزها را به تن دارند. پسر بچهای که در عکس میبینید در واقع خود منم. البته قابل تشخیص نیست چون در این عکس ششسالهام. در طبقهی پایین خانه هم عکسی از مادرم بود که همه فکر میکردند عکس مارینا است. در دههی ۷۰ تلویزیون قلب تپندهی خانه بود. از سریالهای هالیوودی مثل «دکتر هو» گرفته تا شوهای فرانسوی، برنامههای تلویزیون آن زمان خیلی متنوع بود.»
آتش
کوارون به وضوح به یاد میآورد که همراه خانوادهاش به یک مهمانی شب سال نو در مزرعهای رفته که سرهای خشکشدهی سگها روی دیوارهای آن آویزان بوده و این صحنه در فیلم دقیقا از خاطرات او برداشت شده است. در فیلم مهمانی با آتشسوزی به هم میریزد که به زیبایی در فیلم به تصویر کشیده شده است.
«آتش برای قشر متوسط بهانهای میشود برای شادی و سرگرمی بیشتر اما کارگران جز به خاموش کردن آتش به چیز دیگری نمیتوانند فکر کنند. این تفاوت نگاه فقط و فقط برآمده از طبقه است. خوانندهای که در این صحنه میبینید نروژی است. در نروژ یک سنت سال نو است که در آن مردم لباسهای پاگان میپوشند. هنوز هم این رسم پابرجاست و حالا شبیه به هالووین شده است. آن ترانه هم متعلق به همان جشن و سنت نروژی است. اسم خیلی سختی دارد اما دربارهی نوستالژیای بازگشت به خانه است و با کل فیلم ارتباط معنایی دارد. تلاش کردیم نور در این صحنه تا جایی که ممکن است طبیعی باشد. همه چیز با نور آتش روشن میشود. یکی از روشهایی که در این فیلم داشتم، این بود که در هیچ موقعیتی همه را به صورت همزمان کارگردانی نکنم. با هر کدام از بازیگران جداگانه حرف زدم و به هیچ کدام نگفتم دیگری قرار است چه کار کند. در این شلوغی، هرج و مرج ایجاد میشد. تقریبا در تمام صحنههای فیلم نمیتوانستم پیشبینی کنم چه اتفاقی خواهد افتاد. اما به خاطر آتش، همه چیز را در این صحنه از پیش مشخص کردیم.»
اردوگاه نظامی
کوارون میخواست فیلم به همان اندازه که تصویری از خانوادهاش است، تصویری از مکزیک هم باشد. سکانسی که در اردوگاه نظامی میگذرد و آموزش ورزشی رزمی است، فضایی گرم اما سرشار از شرارتی پنهان دارد.
«این بخش به صورت دقیق در تاریخ ثبت شده است. گروه شبهنظامی توسط ارتش آموزش دیده بود اما یک مشاور ارتش آمریکا، یک مشاور از سی.آی.ای و پروفسور زواک (کسی که در یک برنامه تلویزیونی وریته، انواع روشهای فرار را یاد میداد) هم در این جمع حضور داشتند. حروف LEA روی کوه که در پسزمینهی تصویر دیده میشود، حروف اختصاری نام لوئیس اچوریا آلوارز رئیسجمهور آن زمان است. در این سکانس انرژی مردانه را در اوج میبینید. این ورزش رزمی نامش کندو است.
آدمهای زیادی نیستند که کندو بلدند در نتیجه تمرین برای اجرای این حرکات ماهها طول کشید. آنها سه یا چهار بار در هفته میآمدند و به بازیگران آموزش میدادند و هزینهی این تمرینها بسیار بالا بود.»
قتل عام
در روز دهم ژوئن سال ۱۹۷۱در جشنوارهای به نام کورپس کریستی، سربازان مکزیکی به تظاهرات دانشآموزی حمله کردند و بیش از ۱۲۰ کشته به جا گذاشتند. خاطرهی این اتفاق در ذهن کوارون کودک به وضوح حک شده است اما فیلمساز قصد نداشت این واقعه را با نمایشی احساسی بازسازی کند.
«این یکی از آن زخمهای جمعی ما مردم مکزیک است. در مورد من، این اتفاق باعث شد جهانی فراتر و بزرگتر از حباب خانه، خیابان و محلهمان را کشف کنم. در همان خیابانی فیلمبرداری کردیم که کشتار آنجا اتفاق افتاده بود. آن زمان من ده ساله بودم و عکسها را در روزنامه میدیدم. عکسی را به خاطر میآورم که در آن مردی با چوب بر سر دانشآموزی موبلند میکوبید و در پسزمینهی آن ساختمانی دیده میشد. در آن ساختمان مغازهی مبلفروشی بود که آدمهایی از پشت شیشهی آن بیرون را نگاه میکردند. من ده ساله، با دیدن این عکس سعی کردم تصور کنم آنها از پشت شیشه مغازه چه دیدهاند. فکر میکنم اصل ایده همین بود، اینکه همه چیز از فاصلهای دور یا از بالا دیده شود. میدانستم که این سکانس پتانسیل زیادی دارد اما ترجیح دادم همه چیز را از فاصلهای مشخص نظاره کنم.»
ساحل
کوارون فیلمساز ساخت برداشتهای بلند را زیاد تجربه کرده است. در این صحنه او دوباره از یکی از خاطرات کودکیاش الهام گرفته و با یک نمای تعقیبکنندهی طولانی با دنبال کردن کلئو در ساحل و رفتنش به داخل آب و برگشتنش به ساحل، آن را تصویر کرده است.
«لیبو، یعنی همان کلئو در زندگی واقعی، جان من و خواهرم را نجات داد. مادرم ما را مدت کوتاهی تنها گذاشت و به ما گفت که لیبو شنا بلند نیست برای همین در ساحل بمانید. خواهرم بیتوجه به حرف مادرم به دریا زد و من هم به دنبالش. هر دو داشتیم غرق میشدیم. لیبو بود که بیآنکه شنا بلد باشد به نجات ما آمد. او واقعا شنا بلد نبود اما جان من را نجات داد. این صحنه را در یک نما گرفتم چون فیلم تلاش میکند اهمیت زمان و مکان را زیر پا نگذارد. محدودیتهای وجود ما در زمان و مکان خلاصه میشود. آنها ما را محدود میکنند و در عین حال ما را به هم پیوند میدهند.»
منبع: مجلهی امپایر شمارهی ژانویه ۲۰۱۹
منبع : سازندگی
دیدگاه تان را بنویسید