۵۵آنلاین :
راهبردی ارتقا میدهد
هادی کشاورز، کارشناس جامعهشناسی؛ «كليسا امروز جای خود را به ورزشگاه داده است. جوامع از راه ورزش است كه داستانهای مشترك میسازند و در زمين بازیاست كه قهرمانان معاصر به وجود ميآيند و پرستش ميشوند...» (تد ریچاردز)
امیدوارم فیلسوفان از این سخن رنجش خاطر پیدا نکنند اما آنقدرها هم که فکر میکنیم فلسفه جدی نیست. همانطور که ویلیام جیمز میگوید طعم جادویی و سرخوشانه زندگی ما در لحظاتی است که در آن کمی نامعقول رفتار میکنیم و به تفریحات و تعطیلات بیش از مطالعه و کار اهمیت میدهیم. آیا اموراتی نظیر استراحت و تفریح جزء غیرضروری زندگی ما هستند؟ آیا هر چیز غیرجدی را باید غیرجدی گرفت؟ به نظر میرسد که برخی امور غیرجدی نظیر سرگرمی و تفریح و فراغت از آن دست چیزهایی هستند که نباید سرسری از کنار آنها گذشت. اگر از سوی دیگر ماجرا نگاه کنیم، دانش فلسفه و علم جامعهشناسی میتواند بستری برای موضوعات کمتر جدی نیز باشد. لازم نیست حتما موضوع کار فکری ما معطوف به ماهیت و ذات باشد، بلکه میشود فوتبال مایه و پایه یک کار فکری باشد. همانطور که سایمون کریچلی فیلسوف مشهور بریتانیایی این کار را کرده است و در کتاب «به چه فکر میکنیم، وقتی به فوتبال فکر میکنیم؟»، فوتبال را در کانون یک مداقه معرفتشناسانه و جامعهشناسانه قرار داده است.
او به جز این کتاب در کتابهای دیگر خود نیز موضوعات روزمره و کمتر اهمیت پیدا کرده در چشم فیلسوفان کلاسیک را مورد بررسیهای نظری و فکری خود قرار داده است. اما کریچلی در نخستین سطور کتاب تازه خود تکلیف همه را روشن میکند، وقتی مینویسد: «فوتبال درباره خیلی چیزهاست، چیزهای پیچیده، متناقض و متعارض بسیار: حافظه، تاریخ، مکان، طبقه اجتماعی، جنسیت با تمامی تنوع پرمسالهاش، هویت خانوادگی، هویت قبیلهای، هویت ملی، ماهیت گروهها، همگروه بازیکنان و هم گروه طرفداران، و روابط اغلب خشونتآمیز ولی گاه آرام و تحسینبرانگیز بین گروه ما و گروههای دیگر.» (صفحه ۱۹)
فوتبال چه کمکی به فلسفه میکند ؟ سایمون کریچلی پیشتر نیز در گفتوگو با لسآنجلس تایمز گفته بود که در این کتاب نخواسته «فلسفه فوتبال» بنویسد، بلکه بیشتر در پی توصیف چیزی است که میتوان آن را «فوتبال فلسفه» نامید یا شاید «پدیدارشناسی فوتبال»: «بیشتر چیزهایی که به نظرم از حیث فلسفی صادقاند - موضوعاتی کلی مثل فضا، زمان، شور، عقل، زیباشناسی، اخلاقیات و سیاست - در نهایت درباره فوتبال نیز صادق است». ازاینرو، کریچلی میکوشد مخاطب را قانع کند که فلسفه نمیتواند درکی از فوتبال به ما بدهد ولی فوتبال میتواند درکی از فلسفه و معنای انسانبودن در جهان به ما عرضه کند. همو در بخشی از کتاب مینویسد: «در کمال تعجب و خرسندی، در حین نوشتن این کتاب کوچک کشف کردم که بیشتر باورهای حقیقی فلسفیام - در مورد مسائل کلی مثل مکان، زمان، احساس، عقل، زیباشناسی، اخلاقیات و سیاست- بیش از هر چیزی در مورد فوتبال صدق میکند. درواقع، چه بسا این مسائل فقط در مورد فوتبال صدق کند. طبیعتاً این قضیه یا به این معناست که فلسفه را میتوان به ورزشی کموبیش کماهمیت تقلیل داد، یا به این معنا که فوتبال حائز امتیاز ویژهای است که به ما امکان میدهد بینشی پایدار درباره معنای انسان بودن در این جهان به دست آوریم. بسیار امیدوارم بتوانم خواننده را متقاعد کنم که مورد دوم صحیح است.» (صفحه ۴۵)
هر تیمی یک لشکر جنگی است تا اینجا روشن شد که سایمون کریچلی در کتاب تازه خود که به زبان فارسی برگردانده شده است، به فوتبال و حواشی مربوط به آن رویکردی سیاسی و اجتماعی دارد. رویکردی که میتوان در همان ابتدا و مقدمه کتاب هم مشاهده کرد: «گوشهکنایههای سیاسی در مورد برگزاری جام جهانی در روسیه، در این برهه تاریخی (پیش از برگزاری جام جهانی روسیه)، آنقدر واضح و پرشمار است که نیازی به شمردنشان نیست. و اگر بخواهیم تصویری از زمانه عجیب و غریبی که در آن به سر میبریم ارائه دهیم، شاید جام جهانی روسیه یک نمونه کامل باشد: فساد ساختاری کلان، هم سازمانی (فیفا) و هم دولتی (رژیم پوتین)، مه غلیظ و فراگیر پوپولیسم ملی اقتدارگرا، رفتارهای خشونتبار احتمالی از سوی طرفداران، فرهنگ سلبریتیپروری که مدام بین بازیکنان بزرگ شدت میگیرد، رنگ و لعاب پرزرق و برق و کورکننده حمایت مالی مشارکتی در همهجا، تبلیغات بیپایان برندهای بزرگ و بیشک، موسیقی رعبآور و شبهواگنری در استادیوم.» اما الان باید به این نکته بپردازیم که رویکرد سیاسی و اجتماعی کریچلی به فوتبال چه پیامدی معرفتشناسانه دارد؟ اصولا این رویکرد چگونه در تالیف این کتاب خود را به ما نمایانده است؟ او در بخشی از کتاب که میخواهد این رویکرد را نمایانتر کند مینویسد: «نمونه صربستان را در نظر بگیرید. یادم میآید که هنگام برگزاری بازیهای جام جهانی ۲۰۰۶ در بلگراد بودم.
طبق برنامه قرار بود بعدازظهر ۱۶ ژوئن سخنرانی کنم که همزمان میشد با بازی صربستان / مونتهنگرو و آرژانتین. مؤدبانه درخواست کردم که سخنرانی به صبح موکول شود تا بتوانم بازی را با میزبانانم و هرکس دیگری که همراه میشد تماشا کنم. هماهنگی انجام شد، سخنرانی تمام شد و ما در رستوران ساده روبازی که تلویزیونی بزرگ داشت جمع شدیم. خب طی ماه قبل، در ۲۱ مه، رفراندوم استقلال مونتهنگرو برگزار و با حمایت ۵۵ درصد رایدهندگان تصویب شده بود. استقلال مونتهنگرو در ۳ ژوئن اعلام شد. به این ترتیب در زمان مسابقه، کشوری که بازی میکرد دیگر وجود نداشت. برای وخیمتر شدن اوضاع، بعد از اینکه تیمها وارد زمین شدند، به جای سرود ملی صربستان / مونتهنگرو «» یا «ای ملت اسلاو» پخش شد، سرود ملی یوگسلاوی سابق که در جنگ سال ۱۹۹۱ تجزیه شده بود. یعنی کشوری که قرار بود دیگر وجود نداشته باشد مجبور به خواندن سرود ملی کشوری شده بود که دیگر وجود نداشت. میزبانانم این کنایههای هویت و تفاوت را بهدقت برایم شرح دادند. آرژانتین ۶-۰ صربستان / مونتهنگرو را خرد کرد. شکستی خفتبار. فکر میکردم میزبانانم غمگین خواهند شد. بههیچوجه. آنها خیلی هم ذوق کرده بودند. چون بیثباتی تنشزا و فاجعهبار موجودیت ملیشان پیش چشم همه به نمایش درآمده بود: آنها بر این گفته خود پافشاری میکردند که چطور میشود از تیم کشوری ناموجود انتظار داشت که به بازی خود حتی ذرهای باور داشته باشد. (صفحه ۶۰)
فوتبال تداوم نبرد واقعی است نگاه متفاوت کریچلی به فوتبال تنها مختص و خلاصه شده در خود این ورزش یا سرگرمی نیست، بلکه ممتد و تداومیافته با دیگر امور زندگی و فراتر از آن معرفت بشری است. کریچلی با وام گرفتن این جمله کلاوتزویتس که «سیاست ادامه جنگ است منتها بدون سلاح»، فوتبال را به سطح مرتبهای راهبردی ارتقا میدهد و مینویسد: «همانطور که خیلیها قبلاً گفتهاند، فوتبال تداوم جنگ است به شیوهای دیگر؛ گو اینکه شیوه فوتبال آشکارا خصمانه است: ماجرای فوتبال پیروزی است (و گاهی شکست قهرمانانه). همانطور که بیل شنکلی ــ قهرمان دوران بچگی من و مربی افسانهای باشگاه فوتبال لیورپول از ۱۹۵۹ تا ۱۹۷۴ ــ میگفت، فوتبال با چیزهای ابتدایی سر و کار دارد: کنترل توپ و پاس، کنترل و پاس، دایماً. وقتی کنترل و پاس با حرکت و سرعت ترکیب میشود، بعد از هر پاس، دو سه گزینه برای بازیکن صاحب توپ فراهم میشود و در نهایت، تیم صاحب توپ گل میزند. و هر که بیشتر گل بزند میبرد. به همین سادگی. اما همانطور که یوهان کرویف کبیر و فقید میگفت: «فوتبال بازی کردن خیلی ساده است، ولی فوتبالِ ساده بازی کردن سختترین کار ممکن است.» برعکس ِ ورزشهایی مثل گلف و تنیس، یا حتی بیسبال، کریکت و بسکتبال، فوتبال فردگرایانه نیست. تردیدی نیست که نظامی ستارهپرور و سلبریتیمحور بر آن حاکم است که بازیکنان میخواهند از طریق آن هرچه بیشتر به استقلال اقتصادی دست یابند، ولی فوتبال فقط داستان تکبازیکنها نیست، هر قدر هم که بااستعداد باشند؛ در فوتبال تیم است که اهمیت دارد.» (صفحه ۲۱)
فوتبال به مثابه باله طبقه کارگر سایمون کریچلی در این کتاب فوتبال را «باله طبقه کارگر» مینامد، همانطور که فلسفه را دغدغهای پرولتری میداند نه فعالیت نخبگان در برج عاجشان. در روزگاری نهچندان دور فوتبال را موضوعی میدانستند که چندان به کار تحلیل فکری نمیآید و ارزش پژوهش فلسفی ندارد. البته هنوز هم چنانکه بایدوشاید به «فلسفه فوتبال» این فلسفه بازتابشی در عناوین فهرست مطالب کتاب نیز دارد: عناوین فصلهای مختلف این کتاب بهترتیب عبارت است از: سوسیالیسم، وجد حسانی، سوژهزدایی از فوتبال، توپبودن چه حس و حالی دارد؟، تکرارِ بیخاستگاه، تئاتر هویت و ناهویت، موسیقی باید طنینانداز شود، تئوری و پراکسیس، بلاهت، ذکاوت، زیزو، نوستالژی مربیگری، کلوپتایم، تاریخگرایی فوتبال، فراخواندن، انزجار. با دیدن عنوان فصلها دیگر جایی برای تردید وجود ندارد که شما با متفاوتترین نگاه معرفتی به فوتبال و عواقب آن مواجهید.
کریچلی البته فوتبال را ایزوله نمیکند، بلکه آن را در استقلال خود که یک ورزش مبتنی بر راهبرد است تحلیل میکند و مینویسد: «فوتبال مسلماً نوعی بازی تاکتیکی است، و نیازمند نظم و انضباط و تمرین بیوقفه برای حفظ آمادگی بازیکنان و ــ مهمتر از آن ــ رسیدن به شکل تیمی و حفظ آن. هر تیم یک شبکه، ترکیببندیای پویا، ماتریسی از گرههای متحرک و دایم در جنبوجوش است که در عین حال سعی دارد شکل خود را از دست ندهد و فرمش را حفظ کند. هر تیم فرمی متحرک و متغیر است، سرشاخ با فرمی دیگر، فرم تیم حریف. هدف شکل تیمی ــ فارغ از مالکیت توپ، صرفنظر از اینکه بخواهید هجومی یا دفاعی بازی کنید ــ اشغال و کنترل فضاست. تلاش تیم فوتبال برای کنترل فضا بسیار شبیه به نظامی یا انتظامی کردن آن است. خواه هنگام حمله، خواه هنگام عقبنشینی، اشغال یا محاصره. هر تیم فوتبال باید مثل لشکری کوچک سازماندهی شود: نیرویی منسجم، متحد، پرتحرک و ورزیده، با سلسله دستوراتی صریح و شفاف.» (صفحه ۲۰)
فوتبال به مثابه یک بازی فضایی سایمون کریچلی در کل کتاب نگاهی مستند به فوتبال دارد. بدین معنا که اگر این ورزش جذاب را موضوع مداقه معرفتشناسانه و جامعهشناسانه قرار داده است، از افتادن در ورطه بررسی نظری و فلسفه محض نیز خودداری کرده و تاریخنگاری بازیهای مهم فوتبال را ضمیمه کار پژوهشی خود کرده است. یکی از فقراتی که در این ضمیمه بودن عیان است جایی است که کریچلی به تفاوت دو نوع سبک فوتبالی میپردازد و مینویسد: «فوتبال ذاتاً گروهی است، و در آن مهم حرکت و جنبش بازیکنانی است که کنار هم، با هم و برای هم بازی میکنند و شبکه فضایی سیال تیم را شکل میدهند. با این تفاصیل، هر تیم میتواند متکی به تکبازیکنان واقعاً بااستعداد باشد، مثل بارسلونا، یا متکی به افراد کماستعدادتر که مثل گروهی درهمتنیده عمل میکنند، واحدی با قابلیت بالای خودسازماندهی که در آن هر بازیکن دقیقاً میداند چه نقشی در ترکیب تیم بازی میکند. منظورم تیمهایی مثل لسترسیتی در لیگ برتر انگلیس در فصل ۱۶-۲۰۱۵ است (که به معنای واقعی کلمه فوتبال را به طرفداران برگرداندند)، یا کاستاریکا در جام جهانی ۲۰۱۴، یا ایسلند در جام ملتهای اروپای ۲۰۱۶. در چنین تیمهایی، کل بهوضوح چیزی بیشتر از جمع اجزای آن است.» (صفحه ۲۱)
داوری و فلسفه و فوتبال از میان فیلسوفان ایرانی رضا داوریاردکانی تنها چهرهای است که چندین مصاحبه و مقاله درباره فوتبال دارد و حتی یادداشتی درباره کتاب فوتبال و فلسفه که پیش از این نشر مرکز منتشر کرده بود، نوشته است. داوری اردکانی در مجموعه نوشتهها و تاملات خود درباره فوتبال بر آن است که این ورزش اصلا چيز كوچكی نيست و نظام و ترتيبی دارد كه ميتوان آن را با نظام فكری فيلسوفان بزرگ سنجيد. البته گهگاه جستهگريخته چيزی از فلسفه فوتبال هم در آن میتوان يافت. چنانكه يكی از نويسندگان فوتبال را با نظام جهان ارسطويی سنجيده است. در اين صورت فوتبال كموبيش به صورت يك نظام كيهانی تلقی میشود اما اگر با رجوع به فلسفههای هگل و ماركس و نيچه و جان ديويیو هوسرل و گادامر و سارتر بخواهند ماهيت فوتبال را درك كنند آن را يك درام تاريخی كه مهر و كين و شادیو غم و علم و جهل و مهربانی و خشونت و... را در خود دارد می يابند. پس فوتبال صورتی از سرگذشت آدمی و زندگی و كوشش آزاد او در زمان و مكان محدود و معين با رعايت قواعد و قوانين خاص می شود. با اين تلقی فوتبال را از تماشاگرانش نمی توان جدا كرد. اصلا فوتبال با تماشاگرانش اين همه اهميت پيدا كرده است. تماشاچی را نبايد صرفا در اقتصاد فوتبال ديد.
داوری اردکانی پا را از این نیز فراتر میگذارد و میگوید: زمین فوتبال عرصه قانون و آزادی است و این آزادی چیزی بیش از آزادیای است که در همه بازیها هست. وقتی میگوئیم بازی آزاد است، مقصود اینست که بنابر ضرورتهای معیشتی یا بهحکم مصلحتبینی به آن نمیپردازند. بهعبارت دیگر بازی تابع قاعده و ضرورت بیرون از خود نیست. در فوتبال علاوه بر آزادی از قیود خارجی بازیکنان فوتبال آزادند که هر وقت تاکتیک بازی اقتضا کند نقشهای متفاوت بهعهده گیرند. البته در این آزادی هر بازیکنی در هماهنگی با تیم خود و با نظر به بازی رقیب و حریف عمل میکند. در بازی شطرنج بازیگر مهرهها را حرکت میدهد و هر مهرهای چنانکه گفته شد حرکت معین دارد.
در فوتبال بازیکنان مهره نیستند و مربی فوتبال نمیتواند بازیکنانش را مثل مهره حرکت دهد بلکه اینها در یک تفاهم با یکدیگر کار میکنند. در فوتبال ظرافتهای تکنیک و تاکنیک با آزادی و نظم جمع شده است. این بازی در جهان کنونی میتواند جای ممتازی احراز کند و در مواردی ممکن است حامل پیام جهانی شدن باشد.
دیدگاه تان را بنویسید