ارسال به دیگران پرینت

روزن مورگارت

چطور از اردوگاه بازپروریِ اویغورها جان سالم به در بردم؟

بعد از ده سال زندگی در فرانسه، به چین برگشتم تا اسنادی را امضا کنم اما مرا زندانی کردند. در طول دو سال بعد از آن، به‌طور سیستماتیک انسانیت‌زدایی، تحقیر و شست‌وشوی مغزی شدم.

چطور از اردوگاه بازپروریِ اویغورها جان سالم به در بردم؟

چطور از اردوگاه بازپروریِ اویغورها جان سالم به در بردم؟

 

 بعد از ده سال زندگی در فرانسه، به چین برگشتم تا اسنادی را امضا کنم اما مرا زندانی کردند. در طول دو سال بعد از آن، به‌طور سیستماتیک انسانیت‌زدایی، تحقیر و شست‌وشوی مغزی شدم.

 

 از زمان شورش‌های اورومچی در سال ۲۰۰۹،سرکوبْ آشکارتر شده بود.

 

 شورش‌ها نقطه‌ی عطفی در تاریخ اخیر منطقه بودند. بعداً حزب کمونیست چین تمام گروه قومیتی ما را مسئول ارتکاب کارهایی وحشتناک دانست و با این ادعا که خانواده‌های اویغور بستری مناسب برای رشد اسلام رادیکال و جدایی‌طلبی هستند، سیاست‌گذاری‌های خود را توجیه کرد.

 

 بعد از تقریباً پنج ماه که در سلول اداره‌ی پلیس قارامای ماندم، بین بازجویی‌ها و رفتارهای ظالمانه

 (در یک مقطع به‌عنوان تنبیه بیست روز به تختم زنجیر شده بودم، گرچه نمی‌دانستم برای چه تنبیه شده‌ام)، به من گفته شد که باید به 

«مدرسه» بروم. 

 

هرگز درباره‌ی این مدرسه‌های اسرارآمیز چیزی نشنیده بودم، یا درباره‌ی درس‌هایی که ارائه می‌دادند.

 

 به من گفته شد که دولت این مدرسه‌ها را برای «اصلاح» اویغورها ساخته است.

 

 زنی که در سلول من بود، گفت که چیزی مثل مدرسه‌های عادی است و معلمانش از قومِ هان هستند. او گفت که وقتی دوره را تمام کنیم، آزادیم که به خانه برویم.

 

 این، مدرسه نبود. این اردوگاه بازپروری بود و قوانین نظامی بر آن حاکم بود و اراده‌ی روشنی برای درهم‌شکستن ما وجود داشت.

 

 ما را مجبور به سکوت می‌کردند اما از نظر جسمی تا سر حد طاقت خسته‌مان می‌کردند، تا جایی که دیگر اصلاً میلی به صحبت‌کردن نداشتیم. به‌تدریج گفت‌وگوهایمان ته کشید. 

 

زمان روزهای ما با سوت گوش‌خراشی که وقت بیداری، وقت غذا و وقت خواب به صدا درمی‌آمد، تقسیم می‌شد. 

نگهبان‌ها همیشه مراقب ما بودند. 

هیچ راهی برای فرار از نظارت آنها نبود. 

 

هیچ راهی برای پچ‌پچ‌‌کردن، تمیزکردن دهان یا خمیازه‌کشیدن نبود، مبادا که به دعاخواندن متهم شویم. 

غذانخوردن مخالف قوانین بود، مبادا که «تروریست اسلامی» خوانده شویم. 

 

زندان‌بانان ادعا می‌کردند که غذاهای ما حلال است.

 

 چطور می‌توانم داستان آنچه در سین‌کیانگ به سرم آمد را شروع کنم؟ 

چگونه به عزیزانم بگویم که در معرض خشونت پلیس زندگی کردم، خشونت اویغورهایی مثل خودم که به‌دلیل مقام و یونیفرم‌هایشان، می‌توانستند هر کاری می‌خواهند با ما و جسم و جانمان بکنند؟ 

 

مردان و زنانی که کاملاً شست‌وشوی مغزی شده بودند، روبات‌هایی که انسانیت از آنها گرفته شده بود و با اشتیاق فرمان‌ها را اجرا می‌کردند، بوروکرات‌های خرده‌پایی که تحت حاکمیت نظامی کار می‌کردند که هرکس دیگران را تحقیر نکند، خود تحقیر می‌شود و هرکس دیگران را تنبیه نکند خود تنبیه می‌شود.

 

 با این تصور که ما مسلمانان خائن و تروریست هستیم که باید به‌جای خود نشانده شویم، آزادی را از ما گرفتند. 

 

مثل حیوان ما را جایی دور از جهان و بیرون از زمان به بند کشیدند: در اردوگاه‌ها.

 

گلبهار هایتیواجی روزن مورگات

روزن مورگات نویسنده‌ی روزنامه‌ی فیگارو است. 

با دوستان خود به اشتراک بگذارید:
کپی شد

پیشنهاد ویژه

    دیدگاه تان را بنویسید

     

    دیدگاه

    توسعه