بازگشت از آخر دنیا
۳روز افتاده بودم تو جوب. بدنم از چند جا شکسته بود و بیهوش شده بودم. برف سنگینی اومده بود که روی منو پوشونده بود.

۵۵آنلاین :
بعد از 3روز كارگراي شهرداري جسم بيجونم و پيدا كرده بودن. 4روز هم تو سردخونه بيمارستان مونده بودم تا شايد خونوادهاي، آشنايي، كسوكاري براي جنازهم پيدا بشه.
◽️بعد از 4روز جنازهمو از سردخونه بيرون آورده بودن تا به بهشتزهرا منتقل كنن اما پروندهم گم شده بود و جنازهم داخل كاور روي يه تخت وسط راهروي بيمارستان مونده بود. چند ساعت بعد گرماي بيرون از سردخونه بدنمو زنده كرده بود. معجزه شده بود و من به هوش اومده بودم.
◽️اين فقط روايتي از بخش كوچكي از زندگي لادن است، زندگياي كه از 4سالگي با او سر ناسازگاري داشته و در طول آن اعتياد از 14سالگي، فروش موادمخدر، مبتلاكردن خواهرها و برادرها به مواد، طلاق، زندان و حكم اعدام، ازدستدادن فرزند، مرگ هفتروزه، ازدستدادن خواهر كارتنخواب در اثر سرما، اعدام برادر به جرم حمل مواد مخدر، خودكشيهاي نافرجام، 23سال كارتنخوابي و 106مرتبه ترك اعتياد را تجربه كرده است.
◽️لادن از زندان آزاد ميشود اما به خانه نميرود؛ مستقيم به خانه ساقي محل ميرود تا يك دل سير - به اندازه همه سالهاي حبس- مواد بكشد و دوباره روز از نو، روزي از نو؛ دوباره اعتياد و به اين در و آن در زدن براي بهدستآوردن پولي كه خرج مواد كند.
◽️با دلالي و جنسفروختن به تازهواردها پول درميآوردم؛ جوري كه هيچوقت مواد همراه خودم نباشه و دوباره حبس نكشم. هميشه 6-5نفر دوروبرم بودن و به اونا هم جنس ميرسوندم. دلم براي خماريكشيدنشون ميسوخت و ميگفتم: «امشب مهمون من»!
◽️سرقفلي پارك شده بودم. همه ميدونستن كه جايي ندارم، از بقيه هم بزرگتر بودم؛ حتي كلانتري كه چند وقت يهبار مياومد معتادارو جمع كنه، ميگفت با لادن كاري نداشته باشين؛ جز اينجا جايي نداره!
◽️سال93 بود كه يه روز يكي از دوستهام گفت لادن من چندساله تو رو ميشناسم. دستور اومده كه تا چند روز ديگه پارك دروازهغار رو خراب كنن. بهتره براي خودت دنبال جا و مكان باشي.اين يه تيكه از پازل ترك اعتيادم بود.
◽️تيكه بعد وقتي جور شد كه يه نفر كاملا اتفاقي 500هزار تومن به من داد و گفت لادن توي همين محله دروازهغار هم ميشه با اين پول يه اتاق اجاره كرد. تو پير شدي و تو سرماي امسال دوام نمياري.
◽️اما تيكه سوم پازل وقتي بود كه يكي از خانماي مسئول توي مركز ترك اعتياد فهميد كه تصميم به ترك دارم. گفت: «بابا تو ديگه 60سالت شده؛ يه پات لب گوره. بزن حالشو ببر»! اينجا ديگه واقعا بهم برخورد.
◽️يه ساك برداشتم و راه افتادم سمت مركز ترك اعتياد ميدون قيام. داد ميكشيدم و فرياد ميزدم و ميگفتم كه «ميخوام ترك كنم». قبل از اون هم 106بار ترك كرده بودم اما اين بار، بار آخر بود.
◽️قبل از واردشدن به ساختمون جمعيت، يه شيشه متادون رو كه براي مصرف يه هفته به من داده بودن سر كشيدم و قسم خوردم كه همهچيز همونجا تموم بشه. خبر اينكه لادن با پاي خودش رفته جمعيت، مث بمب توي دروازهغار پيچيد. پشت سر منهم گروهگروه از بچههاي دروازهغار راهي جمعيت شدن.
◽️من عاشق سينمام. جوون كه بودم زياد سينما ميرفتم اما هيچوقت به مغزم خطور نميكرد كه يه روز بازيگر بشم. كي؟ لادن؟ اصلا كي مياد به يه معتاد پيشنهاد بازيگري بده؟
◽️سر ضبط نه فيلمنامه رو ميخوندم نه تمرين ميكردم؛ فقط آقاي سيدي ميگفت لادن اين حرف رو بزن يا اين كار رو بكن؛ منم هموني كه ميخواست رو اجرا ميكردم.
◽️بچههاي پشت صحنه ميگفتن لادن بازيگري توي خون تو هست؛ انگار از بچگي بازيگر بودي. آره! از بچگي بازيگر بودم؛ از همون 4سالگي كه بابام سرمرو ميتراشيد و لباس پسرونه تنم ميكرد. آره من نقشهاي زيادي توي زندگيام بازي كردهام.
◽️حالا هم سيب دنيا چرخاشو زده و توي جشنواره فجر امسال فيلمام اكران ميشه؛ «مغزهاي كوچك زنگزده» به كارگرداني هومن سيدي؛ با بازي نويد محمدزاده، فرهاد اصلاني، فريد سجادي حسيني و لادن ژاوهوند.
منبع : همشهری
دیدگاه تان را بنویسید