۵۵آنلاین : حسين ناصري . روانشناس پيشگيري
تصور کنيد از تاريخ 1/1/1 تمام آمارهاي بشري بيکموکاست ثبت شده بود. يکي از آمارهايي که قطعا هوش از سر همه ميبرد، آمار مربوط به قتلهاي ناشي از خشمهاي موقعيتي بود؛ اينکه در طول چندهزارسال تاريخ و تمدن، ميليونها نفر! نه در میدانهای جنگ بلکه در موقعيتهاي خشمبرانگيز جان باختهاند. نکته تناقضآميز اين است که باوجودآنکه به لحاظ تکاملي، قرار بوده است خشم به بقای بشر کمک کند ولي در ادامه، باعث ازبينرفتن جان بسياري از انسانها شده است. براساساين بايد گفت مديريت هيجانهاي منفي به شکل عام و مديريت خشم به شکل خاص، بخش مهمي از کيفيت سلامت روان افراد و جامعه محسوب ميشود. با توجه به مباني عصبشناختي خشم در دستگاه عصبي انسان، مديريت خشم، دشوارترين قابليت روانشناختي است که تسلط بر آن نهتنها نيازمند آموزشهاي باکيفيت است بلکه ساختار اجتماعي در ايجاد زمينههاي يادگيري اجتماعي نيز به همان ميزان در آن نقش دارند. با توجه به اينکه جايگاه اصلي آموزشهاي روانشناختي در دوره آموزش عمومي است، دولتها موظف هستند براي کاستن از بار هزينههاي مستقيم و غيرمستقيم ناشي از خشمهاي مديريتنشده، از اولين سطح آموزش که مدارس پيشدبستاني است، آموزشهايي را ارائه کنند که تصميمگيريهاي صحيح در موقعيتهاي خشمبرانگيز، جزء تفکر خودکار افراد شود. بهاينترتيب آموزشهاي گامبهگامِ روانشناختي موجب ميشود در 12 سال دوره آموزش عمومي، افراد بهتدريج با نحوه رفتار صحيح در موقعيتهاي خشمبرانگيز آشنايي يافته و سالبهسال، توان آنان در خویشتنداری از برونريزيهاي ناشي از خشم تقويت شود؛ بهنحويکه فرد با فارغالتحصيلشدن از دبيرستان، از تمامي مدارهاي عصبي لازم براي عملکرد صحيح در مواجهه با طيف وسيعي از موقعيتهاي خشمبرانگيز برخوردار شود. اين تصور که ضعف آموزشهاي پيوسته در اين حوزه را ميتوان با برنامههاي تلويزيوني-راديويي، سخنراني، ديوارنويسي، پادکست، توزيع بروشور و... جبران کرد، دال بر نگاه سطحي به مقوله کسب قابليتهاي روانشناختي در دوران طلايي آموزش عمومي است. شايد کمي اغراقآميز به نظر برسد ولي سطح مهارتي لازم براي مواجهه مؤثر در موقعيتهاي خشمبرانگيز، بالا و پيچيده است.
...ميتوان آن را با سطح مهارتي مورد نياز براي هدايت يک جت پيشرفته مقايسه کرد.
ضروري است قبل از ادامه بحث، به توضيح چهار کلمه پرداخت که خيلي از اوقات به اشتباه بهجاي يکديگر به کار ميروند: اولين کلمه خشم است. خشم احساسی طبيعي است که در مواجهه با موقعيتهاي ناکامکننده، ايجاد ميشود. بهعبارتدیگر هرگاه در موقعيتي قرار بگيريم که حقي از ما ضايع شده، مورد بياحترامي قرار گرفته يا گمان بريم که اين اتفاقات افتاده است، سيستم عصبي، براساس نحوه پردازش ما از موقعيت، خشم و شدت و ضعف آن را تعيين ميکند. کلمه دوم عصبانيت است. وقتي خشم منجر به علائم بدني(تنيدگي عضلات، برافروختگي صورت يا گرهافتادن بين ابروان و ...) و صحبتهاي غيرتوهينآميز همراه با لحن تحکمي شود، عصبانيت ايجاد شده است. مثلا وقتي در تاکسي با صداي بلند با موبايل خود صحبت ميکنيم، احتمالا يکي از مسافران با حالت چهرهاي آشکار و با لحني تند به ما اعتراض خواهد کرد. علائم ذکرشده دال بر آن است که آن فرد از ما عصباني شده است. کلمه سوم پرخاشگري است. پرخاشگري رفتار حاصل از خشم کنترلنشده است که به دو شکل کلامي (مانند صحبتهاي توهينآميز و ناسزا) يا فيزيکي (نظير دعوا و کتککاري) نمود مييابد. مثلا اگر رانندهاي وارد خيابان يکطرفه شده و در تردد رانندگان ديگر اخلال ايجاد کند، منجر به ايجاد رفتارهاي پرخاشگرانهاي نظير بوقزدنهاي ممتد، ناسزا و چهبسا دعوا و کتککاري از سوي آنان ميشود. پيشگيري از پرخاشگري، مهمترين هدف دورههاي آموزشي مديريت خشم است. آخرين کلمه خشونت است که رفتارهاي پرخاشگرانهاي مانند تهديد، ايجاد رعب و وحشت يا تخريب اموال عمومي است که الزاما ناشي از خشم نيست. زورگيري در خيابان رفتار خشونتآميزي است که فرد زورگير مستقيما نسبت به قرباني احساس خشم نميکند. ازاينرو، خشونت در مقايسه با عصبانيت و پرخاشگري عمدتا ماهيتی اجتماعي دارد که ناشي از پديدههايي مانند بيکاري و فقر است. در خصوص واژه خشم، در ادبيات پژوهشي به دو نوع خشم اشاره ميشود؛ اولي خشم وضعيتي (state anger) نام دارد که منظور خشمي است که به شکلي گذرا در موقعيتهاي خشمبرانگيز ايجاد ميشود، دومي خشم خصيصهاي (trait anger) است که منظور خشم ناشي از خصوصيات شخصيتي است که باعث ميشود اين دسته از افراد در موقعيتهاي جزئي نيز عصباني شده يا پرخاشگرانه رفتار کنند. معمولا خشمهاي موقعيتي منجر به گفتوگو و يافتن راهحل در موقعيتهاي خشمبرانگيز ميشود ولي خشمهاي خصيصهاي منازعه و تعارض بين افراد را به دنبال دارد. ضمن اينکه دستهاي از پژوهشها مشخص کردهاند که خشم خصيصهاي پيامدهاي جسماني مانند اختلالات قلبي-عروقي را به دنبال دارد. با وجود پرسشنامههاي جهاني معتبر در اين حوزه، يافتههايي در دسترس نيست که به آمارِ تفکيکي خشمهاي موقعيتي يا خصيصهاي در کشور پرداخته باشد؛ به اين معني که نميدانيم از بين پرخاشگريهاي روزانه ما ايرانيان نسبت به همديگر، چند درصد آن ناشي از خشم موقعيتي و چند درصد خشم خصيصهاي است ولي واضح است که در کنار ضعف جدي افراد در مديريت خشم (که ناشي از نپرداختن به سواد سلامت روان در دوران آموزش عمومي است) و افزايش عوامل اجتماعي خشمبرانگيز، شرايطي ايجاد شده است که آمار خشم خصيصهاي و موقعيتي افزايش يافته است. گرچه هميشه باید احتياطهاي لازم را در مورد نظرسنجيها درنظر قرار بگيریم، ولي با پاسخ مثبت 43درصد از ما ايرانيان به اين پرسش مؤسسه گالوپ (2018) که «آيا در طول بسياري از ساعتهاي روز گذشته، خشم را احساس کرديد؟»، قاعدتا زنگ خطر در دولت به صدا درآمده است که اميد ميرود مديران مرتبط، با اخذ راهبردهاي کوتاهمدت، ميانمدت و بلندمدت هرچه سريعتر درصدد کاهش پيامدهاي ناشي از خشمهاي روزمره برآيند. اينکه ايران ما در بين پنج کشوري است که در آنها بيشترين ميزان خشم در طول روز تجربه ميشود، هزينههاي سنگيني را به کشور تحميل کرده و در صورت اجرائينشدن سياستگذاريهاي لازم، اين هزينهها قطعا افزايش خواهد يافت.درباره عوامل اجتماعي روشن است که مجموعهاي از عوامل بر آستانه تحمل افراد در موقعيتهاي خشمبرانگيز تأثير ميگذارد؛ عوامل محيطي، اقتصادي و فرهنگي مهمترين عوامل هستند که بهروشني بر آستانه تحمل افراد تأثير ميگذارند. عوامل محيطي نظير گرما، ريزگردها، خشکسالي و... ميتوانند منجر به تحريکپذيري افراد در موقعيتهاي اجتماعي شوند. چنانچه در سايت پزشکي قانوني، آمار ضربوجرح و قتل به تفکيک فصل وجود داشت، ميشد بهروشني نشان داد که در تابستان و سالهايي که دماي تابستان از سالهاي قبل گرمتر ميشود، رفتارهاي پرخاشگرانه مردم نيز بيشتر ميشود. به عنوان يک راهحل ساختاري، موظفکردن وسایل نقليه عمومي به داشتن کولر و روشنکردن آن در روزهاي گرم (ضمن اينکه در اين روزها درصدي به کرايهها افزوده شود)، راهکاري است که بالارفتن آستانه تحمل شهروندان و کاهش تنشهاي پرخاشگرانه را بهدنبال خواهد داشت. عوامل اقتصادي نظير تورم، کاهش قدرت خريد و افزايش هزينههاي جاري زندگي موجب ميشوند توان روانشناختي افراد عمدتا صرف مسئلهگشايي اين دست مسائل شود. پيامد اين وضعيت، کاهش کنترل افراد بر احساساتي نظير خشم خواهد بود. کنترل تورم و رونق اقتصادي مواردي هستند که قطعا پرخاشگريهاي روزانه را کاهش خواهند داد. بخش ديگري از عوامل اجتماعي، عوامل فرهنگي است. وقتي در هر فرهنگي به هر دليلي خويشتنداري، صبوربودن، احترام به ديگران و... کمرنگ شود، پيامد محتمل آن، رفتارهاي حقبهجانب و رسيدن به حقوق فردي به هر قيمتي خواهد بود. بيشک عوامل ريز و کلان متعددي موجب شکلگيري روح زمانه ميشوند، ولي برخي از عوامل فرهنگي هستند که بر روح زمانه دامن ميزنند. سينما، بنا بر ماهيت خاص خود که عمدتا به دراماتيککردن موقعيتها ميپردازد، نقش مهمي در تشديد پرخاشگريهاي روزانه دارد. نظريه يادگيري اجتماعي تبيين ميکند که چگونه سينما ميتواند پرخاشگري افراد را تشديد کند يا زمينه رفتارهاي سالمي نظير ابراز صحيح خشم را به دنبال داشته باشد. برای مثال اگر در سريال بهيادماندني «زير تيغ» آن دو دوست قديمي به جاي دعوا، هريک در ابتدا به آرامکردن خود میپرداختند و در زمان مناسب گفتوگو میکردند و در صورت ضرورت از ديگران براي کمک به رفع مناقشه دعوت ميکردند، شايد امروز شاهد پرخاشگريهاي کمتري بوديم. بر اين اساس، ميتوان گفت آنچه درحالحاضر در سينماي ايران شايع است، عمدتا نمايش عريان خشم، عصبانيت و پرخاشگريهاي شخصيتها است.با توجه به محتواي اين مقاله، بيراه نيست که به موضوع همسرکشي معروف اين روزها نيز اشاره شود. اهميت اجتماعي پرخاشگري صورتگرفته، نقش ارزيابي روانشناختي از وزير سابق آموزشوپرورش را دوچندان ميکند تا مردم بيشتر با اهميت قابليتهاي روانشناختي و نقش آن در موقعيتهاي دشوار زندگي آشنا شوند. با توجه به اعترافات اوليه متهم به قتل، درصورتيکه در روند قضائي نيز اين موضوع به تأييد برسد، ميتوان به مواردي نظير سبک مديريت خشم شهردار سابق تهران، نقش اطرافيان در پيشگيري از رفتارهاي خطرناک او و آناليز اعتمادبهنفس ايشان اشاره کرد، ولي از بين اين موارد، حل مسئله موضوعي است که اهميت فردي بالاتري دارد؛ با اين توضيح که بسياري از موقعيتهاي خشمبرانگيز به تدابير ويژه نياز دارند. طبيعتا وقتي يک موقعيت دشوار با گفتوگو بين طرفين رفع نشود مشاوره اعم از انواع حقوقي و روانشناسي موضوعيت مييابد. البته استاد رياضيبودنِ متهم اين شائبه را ايجاد ميکند که او توان ذهني لازم را براي حل مسئله داشته، ولي واقعيت اين است که برخي از اوقات ممکن است افراد در موقعيتهايي قرار بگيرند که بخواهند با شيوههاي جوابپسدادهشده سابق، مسائل خود را رفع کنند، حال آنکه وضعيت جديد روشهاي جديدي را ميطلبد ولي فرد يا مهارت لازم را در اين زمينه ندارد، يا يافتن راهحل جديد و مشورت با اهل فن را ضروري نميداند يا توان ذهني او بنا به دلایلي نظير سندرم FTD کاهش يافته است. موضوع اخير، به اين دليل اهميت مضاعفي مييابد که بر آسيبپذيري بسياري از افراد انگشت ميگذارد. فقر سواد سلامت روان در ميان ما ايرانيان و رشد فزاينده عوامل اجتماعي يادشده، باعث شده است که تکتک ما مستعد بروز انواع رفتارهاي پرخاشگرانه نظير ناسزا، دعوا و حتي قتل باشيم. احساس مسئوليت فردي و اجتماعي مهمترين حلقه مفقودهاي است که آگاهي به آن بهسرعت ما را به مسير پرفرازونشيب جامعه عاري از خشونت و پرخاشگري برميگرداند. به اميد آن روز.
منبع : شرق
دیدگاه تان را بنویسید