خبر فوری
ارسال به دیگران پرینت

شعر درباره خورشید | شعر عاشقانه درباره خورشید

شعر درباره خورشید | عاشقانه ترین اشعار برای خورشید

اگه خورشید داری پس شعر درباره خورشید هم نیاز داری! در ادامه چند شعر درباره خورشید را بخوانید.

شعر درباره خورشید | عاشقانه ترین اشعار برای خورشید

شعر درباره خورشید

اگه خورشید داری پس شعر درباره خورشید هم نیاز داری! در ادامه چند شعر درباره خورشید را بخوانید.

اندوهش غروبی دلگیر است
در غربت و تنهایی
همچنان که شادی‌اش
طلوع همه آفتاب‌هاست

***

نمی‌دانم
می‌آمدی یا می‌رفتی
عبورت، حضوری ماندگار بود
خورشید از پشت
پلک‌هایت درخشید
و در ادامه راهم
طلوع کردی!

***

آفتاب را
دوخته‌ای به لب‌هایت
آدم دوست دارد هر روز خورشیدش
از لب‌های تو طلوع کند
آدم اگر آدم باشد
دوست دارد روی لب‌های تو
جان بکند!

***

برای صبح شدن

نه به خورشید نیاز است

نه خنده های باد؛

چشم هایت را که باز کنی،

موهایت که پریشان بشود،

زندگی

عاشقانه طلوع خواهد کرد…!

***

در پیش رخ تو ماه را تاب کجاست

عشاق تو را به دیده در خواب کجاست

خورشید ز غیرتت چنین می‌گوید

کز آتش تو بسوختم آب کجاست

***

صبح

باور عشق است

در لبخند آسمانی تو

وقتی

چشم هایت را باز می کنی

و عطر نگاهت را

بر خورشید می پاشی

تا غزل غزل

روشنی بسراید.

***

هر روز
قبل از خورشید
در من طلوع می‌کنی
تا صبحم بخیر شود

***

عشق تو انتظار را به من آموخت
و من سال‌هاست منتظر کسی هستم
که خورشید هر صبح از چشم‌های او طلوع می‌کند…

***

کمی طلوع آفتاب
کمی چای داغ
کمی نسیم صبحگاهی
و بسیاری تو
مگر من جز این چه می‌خواهم؟

***

گاهى صبح

نبودنت، درد مى کند

و خورشید

آنقدر بى رحمانه در اتاق مى پاشد

که جاى خالى ات

برملا شود

***

من آتش عشقم که جهان در اثرش سوخت

خورشید ، شبی پیش من آمد ، جگرش سوخت

***

تو
چشمانت را ببند
من قول می‌دهم خورشید این بار
از مغرب طلوع کند
می‌دانی:
نظمِ جهان با یک پلک زدن به هم می‌ریزد
و این خاصیتِ چشم‌های توست

***

سلام حضرت زیبا! خدای دلبرها!

سلام حضرت خورشید ماه منظرها

سلام ساقی هشتم، میِ خراسانی

سلام جوشش پیمانه‌ها و ساغرها

***

آفتاب را
پشت دروازه شب
منتظر نشانده‌ام
و طلوع را
به دیداری عاشقانه دعوت کرده‌ام
امشب
چقدر ستاره می‌پاشد بر آسمان دلم
و صبح که بیاید
حتما تو در آغوش منی

***

به آسمان سلام کن

به خورشید لبخند بزن

عزیزنم

با فنجانی عشق

صبحت را آغاز کن

برخیز

ببین روبرویت نشسته ام

صبح در چشمان تو زیباست…

***

بعد از تو

تا همیشه

شب ها و روزها

بی ماه و مهر می گذرند از کنار ما

اما …

پشت دریچه ها

در عمق سینه ها

خورشید ِ قصه های تو

همواره روشن است …

***

هنگامی که مردم
تکه یخی بر روی خاکم بگذارید
هر روزه بعد از طلوع آفتاب
تا با آب شدنش روی خاکم
گمان کنم
کسی که من به یادش بودم
به یادم گریه می‌کند

به این خبر امتیاز دهید:
بر اساس رای ۰ نفر از بازدیدکنندگان
با دوستان خود به اشتراک بگذارید:
کپی شد

پیشنهاد ویژه

    دیدگاه تان را بنویسید

     

    دیدگاه

    توسعه