ارسال به دیگران پرینت

شعر درباره دلتنگی | شعر درباره دوری | شعر درباره فراق یار

اگه دلت براش تنگ شده این شعرا رو باید بخونی | شعر درباره دلتنگی و دوری

اگه دلت براش تنگ شده این چند شعر درباره دلتنگی به دردت میخوره. در ادامه چند شعر درباره دلتنگی را بخوانید.

اگه دلت براش تنگ شده این شعرا رو باید بخونی | شعر درباره دلتنگی و دوری

شعر درباره دلتنگی

اگه دلت براش تنگ شده این چند شعر درباره دلتنگی به دردت میخوره. در ادامه چند شعر درباره دلتنگی را بخوانید.

مکن ضایع طبیبا مرهم خویش
که خوش می‌ سوزم از داغ فراقش

***

دوری جانان بود از دوری جان تلخ تر
در شمار زندگانی نیست ایام وداع

***

چو نی نالدم استخوان از جدایی

فغان از جدایی فغان از جدایی

***

جهانی شاد و غمگین‌ اند از هجر و وصال تو
به وصلم شادمان گردان که از هجر تو غمگینم

***

عشق آن بُغضِ عجیبی ست که از دوریِ یار
نیمه شب بینِ گلو مانده و جان می‌ گیرد

***

دیروز تو گفتی همه جا با منی امّا
امروز مرا غیر غمت همسفری نیست

***

دیروز تو گفتی همه جا با منی امّا
امروز مرا غیر غمت همسفری نیست

***

مرا از خود رها کردی و رفتی
مرا آنگه که تنها مانده بودم
ولی من باز هم هستم به یادت
اگر چه دور هستم از سرایت

***

به وسعت ندیدن نگاهت، خسته ام
چگونه بشکنم
ثانیه های سنگین دوریت را؟

***

اگر تو باز نگردی
امید آمدنت را به گور خواهم برد
و کس نمی‌ داند
که در فراق تو دیگر
چگونه خواهم زیست
چگونه خواهم مرد!

***

همیشه چیزهایی را که نداشته ام
بیشتر دوست داشته ام
مثل تو
که بسیار دوری،
که بسیار ندارمت..!

***

یکی لحظه از او دوری نباید
کز آن دوری خرابی‌ ها فزاید

تو می‌ گویی که بازآیم چه باشد
تو بازآیی اگر دل در گشاید

بسی این کار را آسان گرفتند
بسی دشوارها آسان نماید

چرا آسان نماید کار دشوار
که تقدیر از کمین عقلت رباید

به هر حالی که باشی پیش او باش
که از نزدیک بودن مهر زاید

اگر تو پاک و ناپاکی بمگریز
که پاکی‌ها ز نزدیکی فزاید

چنانک تن بساید بر تن یار
به دیدن جان او بر جان بساید

چو پا واپس کشد یک روز از دوست
خطر باشد که عمری دست خاید

جدایی را چرا می‌آزمایی
کسی مر زهر را چون آزماید

گیاهی باش سبز از آب شوقش
میندیش از خری کو ژاژ خاید

سرک بر آستان نه همچو مسمار
که گردون این چنین سر را نساید

***

ه نام خدائی که هستی را با مرگ، دوستی را یک رنگ

زندگی را با رنگ، عشق را رنگارنگ، رنگین کمان را هفت رنگ

شاپرک را صد رنگ، و مرا دلتنگ تو آفرید . . .

***

گرچه چشمان تو جز در پی زیبایی نیست

دل بکن! آینه این قدر تماشایی نیست

حاصل خیره در آیینه شدن ها آیا

دو برابر شدن غصه تنهایی نیست؟!

***

قفس به بود بلبلی را که نالد

شب و روز در آشیان از جدایی

***

وقتی که دل دست‌هایم

تنگ می‌شود برای انگشتان کوچکت

آن‌ها را می‌گذارم برابر خورشید

تا با ترکیبی از کسوف و گرما

دوری‌‌ات را معنا کنم!

***

قبول کن که نفاق از فراق تلخ‌تر است

قبول کن که از این تلخ‌تر نخواهم دید

***

دوباره شانه بر این گریه فراق بیار

علاج واقعه را قبل اتفاق بیار

***

شبست و چشم من و شمع اشکبارانند
مگر به ماتم پروانه سوگوارانند
 
چه می کند بدو چشم شب فراق تو ماه
که این ستاره شماران ستاره بارانند
به این خبر امتیاز دهید:
بر اساس رای ۰ نفر از بازدیدکنندگان
با دوستان خود به اشتراک بگذارید:
کپی شد

پیشنهاد ویژه

    دیدگاه تان را بنویسید

     

    دیدگاه

    توسعه