ارسال به دیگران پرینت

همه چیز دانی | چطوری تصور می کنیم که چیزی را می دانستیم؟

مهم ترین اتفاقات زندگی تان را مرور کنید. احتمالاً امروز که به آن ها فکر می کنید برخی از آن لحظات را تصور می کنید که از قبل می دانستید که آن اتفاق رخ می دهد.

همه چیز دانی  | چطوری تصور می کنیم که چیزی را می دانستیم؟

تجارت فردا-  مهم ترین اتفاقات زندگی تان را مرور کنید. احتمالاً امروز که به آن ها فکر می کنید برخی از آن لحظات را تصور می کنید که از قبل می دانستید که آن اتفاق رخ می دهد. اگر هم به دنبال مثال عینی می گردید، کافی است به یکی از کانال های تلگرامی مربوط به بیت کوین و ارزهای دیجیتالی وارد شوید و صحبت های ادمین های این کانال ها را بخوانید که بسیاری از آن ها معتقدند از قبل می دانسته اند قیمت ارزهای دیجیتال این چنین افزایش پیدا می کند. اگر به گذشته هم نگاه کنید، مشابه این وقایع را پیدا می کنید. به طور مثال، نویسنده مشهور روس، یعنی تولستوی در کتاب وزین «جنگ و صلح» جملاتی مرتبط را عنوان می کند. او در این کتاب می گوید: «اما آن روز نه فقط هیچ کس نمی توانست (چیزی را که امروز بدیهی می نماید) پیش بینی کند که تنها از این راه ممکن بود تا ارتشی هشتصد هزار نفری (که کارآمدترین ارتش جهان بود) به فرماندهی تواناترین جهان گشای عالم، در مقابل ارتش سوریه، یعنی ارتشی ضعیف و در فن جنگ ناآزموده و از حیث شمار افراد نصف حریف، به فرماندهی سردارانی ناکاردان نابود گردد ...» این مطلب اشاره ای به شکست ناباورانه ناپلئون از الکساندر امپراتوری روسیه دارد. بعدها این شکست را برخی قابل پیش بینی دانستند. این مسأله را در اقتصاد رفتاری سوگیری واپس نگری Hindfight bias می نامند. در این مطلب قصد داریم ابعاد علمی این سوگیری را بررسی کنیم.

 

*سوگیری واپس نگری: محصول جانبی به روز رسانی دانش؟

با بازخورد گرفتن درباره نتیجه یک رویداد، قضاوت های مردم نسبت به قضاوت آن ها زمانی که از نتیجه بی خبر بودند. معمولاً به نتیجه رویداد نزدیک تر است. گفته شده است که این سوگیری واپس نگری ممکن است به دلیل روند بازسازی قضاوت قبلی باشد. الگویی از چنین فرآیندی ارائه می شود که فرض می کند دانش پس از بازخورد به روز می شود و بازسازی براساس دانش به روز اتفاق می افتد. مطالعات نشان می دهد دانش پس از بازخورد به طور سیستماتیک به سمت بازخورد تغییر می کند و کمک به بازیابی دانش قبل از بازخورد، سوگیری واپس نگری را کاهش می دهد. نویسندگان نتیجه گرفتند که سوگیری واپس نگری را می توان به عنوان یک محصول فرعی از یک فرآیند سازگار، یعنی به روز رسانی دانش پس از بازخورد، درک کرد.

در تلاش برای درک گذشته، مورخان ناگزیرند با تعدادی از مشکلات روش شناسی کنار بیایند. مشکلی که در این جا ما به آن اشاره می کنیم چیزی است که لئو تولستوی در کتاب جنگ و صلح به عنوان «قانون بازگشت به گذشته، که تمام گذشته مقدمه ای برای اتفاقاتی که بعداً رخ می دهند، به نظر بیاید» توصیف می کند. تولستوی حدس می زد که این قانون توضیح می دهد که چرا مورخان روسی، پس از شکست ناپلئون معتقدند که ژنرال های روسی عمداً ناپلئون را برای حمله به مسکو فریب دادند (و در نهایت او را شکست دادند). اگر چه شواهد نشان می دهند که به جای برنامه ریزی عمدی، شانس در این پیروزی دخیل بوده است. آن چه تولستوی آن را قانون گذشته نگری نامیده را نیز ممکن است از روانشناسان تجربی الهام گرفته باشد. در حقیقت، هنگامی که فیشهوف شروع به مطالعه خاطرات پس از وقوع کرد، وی با استناد به مورخ روبرتا وولستر به این معضل روش شناسی تحقیقات تاریخی اشاره کرد:

«بعد از رخداد یک واقعه بسیار راحت تر می توانید سیگنال های مربوطه را از سیگنال های بی ربط تفکیک کنید، مسلماً بعد از یک رویداد، یک سیگنال شفاف و واضح به نظر می رسد. اکنون می توانیم ببینیم که یک فاجعه از زمان وقوع آن سیگنال این رخداد بد را می داد، اما قبل از این که واقعه رخ دهد، مبهم و حامل معانی متناقض است.»

اگر شهود فیشهوف درست باشد، باید قضاوت های واپس نگرانه، یعنی قضاوت هایی که با بهره گیری از بازخورد درباره نتیجه یک رویداد انجام می شود، به طور سیستماتیک با قضاوت های آینده نگرانه، یعنی قضاوت هایی که بدون اطلاع از نتیجه ابراز می شود متفاوت باشد. در واقع، این همان چیزی است که فیشهوف به دست آورد. وی سناریوهای تاریخی، به عنوان مثال جنگ قرن نوزدهم بین انگلیس و گورخای نپال را به شرکت کنندگان ارائه داد. در شرایط قضاوت آینده نگرانه شرکت کنندگان باید چهار نتیجه محتمل را بدون این که بدانند کدام یک از آن ها واقعاً رخ داده است، رتبه بندی کنند. در شرایط قضاوت واپس نگرانه به شرکت کنندگان نتیجه واقعی گفته می شد. اما از آن ها خواسته می شود بدون در نظر گرفتن نتیجه چهار نتیجه محتمل ارائه شده را رتبه بندی کنند. شرکت کنندگان در شرایط واپس نگرانه نسبت به افراد شرایط آینده نگرانه با احتمال بیش تری نتیجه واقعی را نسبت به سه حالت دیگر درجه بندی کردند.

این پدیده را سوگیری واپس نگری یا «اثر همه چیز دانی» می نامند. با استفاده از یک طرح فرضی یا یک طرح براساس خاطرات، در تعدادی از مطالعات این پدیده مورد بررسی قرار گرفته است. با طراحی فرضی، دو گروه از شرکت کنندگان مقایسه می شوند: یک گروه هیچ اطلاعی از نتیجه رخداد ندارد و گروه دیگر از نتیجه آگاه هستند، اما از آن ها خواسته می شود که آن را نادیده بگیرند.

در طراحی براساس خاطرات، مقایسه ای بین پاسخ های اصلی (اولیه) و یاد آوری پاسخ های خود بعد از گرفتن باز خورد در یک گروه از شرکت کنندگان انجام می شود. اول، شرکت کنندگان در مورد نتیجه برخی از وقایع قضاوت هایی می کنند. در مرحله بعد، به آن ها نتیجه رویداد را اعلام می کنند. سپس شرکت کنندگان باید پاسخ های اصلی (اولیه) خود را به یاد بیاورند. توجه داشته باشید  که شرایط آزمایشی طرح فرضی، وضعیت مورخانی را نشان می دهد که به طور معمول در مورد یک واقعه تاریخی (بدون ارزیابی شرایط و احتمالات قبل از وقوع آن رخداد) می نویسند. در مقابل، شرایط آزمایشی طراحی براساس خاطرات تقریباً به موقعیت های روزمره نزدیک است که در آن افراد رویدادی را پیش بینی می کنند. بازخورد می گیرند و سپس در نهایت قضاوت خود را به خاطر می آورند (به عنوان مثال، انتخابات، پیش بینی آب و هوا و...) هاف ریج، گیجرنزر و هرتویگ استدلال کردند که اثرات به دست آمده در دو طرح از نظر سیستماتیک متفاوت است و آن ها پیشنهاد کردند که اصطلاح سوگیری واپس نگری برای طرح های براساس خاطرات به کار برده شود و «اصطلاح اثر همه چیز دانی» برای طرح فرضی استفاده شود.

در بررسی خود، هاوکینز و هی ستی چهار استراتژی کلی را برای توضیح این سوگیری مشخص کردند. هاوکینز و هی ستی به این نتیجه رسیدند که دو استراتژی «یاد آوری مستقیم باور اصلی (قبل از دانستن نتیجه واقعه)» و «لنگر شدن بر باور فعلی و تعدیل آن به سمت باور اصلی» نقش مهمی در توضیح نتایج به دست آمده در تحقیقات سوگیری واپس نگری ندارند.

در این دیدگاه، سوگیری واپس نگری به دلیل تفاوت سیستماتیک قضاوت کردن و دوباره قضاوت کردن نتایج ظاهر می شود. طبق گفته استالبرگ و ماس، این اختلافات ناشی از فرآیندهای فراشناختی است. یعنی شرکت کنندگان که تخمین های اولیه خود را فراموش کرده اند «مجبور به حدس زدن می شوند و در صورت اطلاع داشتن از نتیجه، احتمالاً از این اطلاعات به عنوان لنگر استفاده می کنند، با این فرض که تخمین های اولیه آن ها باید جایی در مجاورت نتیجه واقعی بوده باشد». با این حال، به نظر منصفانه است که بگوییم نه این تفسیر فرا شناخت و نه تفسیرهای دیگر از مفهوم بازسازی شناختی مکانیسم دقیقی را مشخص نکرده اند. مدلی که پیشنهاد می شود چنین مکانیسمی را ارائه می دهد. این به ما امکان می دهد در سطح پاسخ های فردی (به عنوان مثال در ازای هر شرکت کننده به صورت منفرد و مجزا) توضیح دهیم که چرا این اثر رخ داده، رخ نداده یا حتی برعکس شده است.

هم چنین محققان پیشنهادهای دیگری را عنوان کرده بودند که فرض می کند سوگیری واپس نگری مشاهده شده نتیجه مجموع سوگیری واپس نگری واقعی و اثر تکرار- یعنی پدیده ای که صرفاً تکرار یک ادعا باعث افزایش اطمینان به صحت آن ادعاست- است. این مدل این واقعیت را نشان می دهد که سوگیری واپس نگری مشاهده شده برای بازخورد «این ادعا درست است» بزرگ تر از بازخورد «این ادعا نادرست است» است، اما توضیح نمی دهد که چرا در وهله اول سوگیری واپس نگری واقعی وجود دارد. مدل فعلی این کار قبلی را از دو جنبه گسترش می دهد؛ ایجاد این سوگیری را توضیح می دهد و این کار را در سطح پاسخ های فردی انجام می دهد.

*بازسازی پس از گرفتن بهترین بازخورد (RAFT)

در این جا مدلی را توضیح می دهیم که در آن پاسخ اصلی و اولیه در زمان 1، بازخورد در مورد پاسخ صحیح در زمان 2 و یادآوری پاسخ اصلی و اولیه در زمان 3 اتفاق می افتد. در توسعه مدل حاضر، ما از نظریه مدل های ذهنی احتمالی الهام گرفتیم (PMM: نگاه کنید به گیجنزر، هاف ریج و کلینبالتینگ). نظریه PMM فرآیندهای شناختی را در تکالیفی که باید بگی از اشیا با معیار کمی انتخاب شوند، و قضاوت درباره صحیح بودن انتخاب شیء، مدل سازی می کند. در این جا، ما چارچوب PMM را در زمینه ای اعمال می کنیم که در آن پاسخ قبلی (به عنوان مثال، قضاوت در مورد انتخاب و اطمینان از درستی آن) پس از دریافت بازخورد درباره درست بودن انتخاب، باید بازسازی شود. از این مدل به عنوان مدل RAFT یاد می شود.

مدل RAFT سه فرض کلی دارد. اول، اگر (و تنها اگر) پاسخ اصلی و اولیه از حافظه قابل بازیابی نباشد، با دوباره قضاوت کردن مسأله فرد پاسخ اولیه خود را بازسازی می کند. دوم، قضاوت مجدد شامل یادآوری نشانه های انتخاب اصلی و اولیه است. سوم، دانش به ویژه دانش نامشخص به طور خودکار با بازخورد به روز می شود. طبق مدل RAFT، بازخورد مستقیماً بر ردیابی حافظه برای پاسخ اصلی تأثیر نمی گذارد بلکه به طور غیر مستقیم با تغییر (یعنی به روز رسانی) دانشی که به عنوان ورودی فرآیند بازسازی استفاده می شود، تأثیر می گذارد اگر چه روند به روز رسانی دانش تطبیقی است زیرا به افراد امکان می دهد استنباط های خود را با گذشت زمان بهبود دهند، اما این فرآیند یک محصول جانبی دارد: سوگیری واپس نگری.

زمان 1: پاسخ اصلی و اولیه

پاتریشیا که یک محقق مدعو از کالیفرنیاست، می خواهد رژیم غذایی سالم داشته باشد. با این حال، به شیرینی جات علاقه دارد و در رستوران می خواهد دسر سفارش دهد. این منو انتخاب بین کیک فاج شکلاتی و پای کاسترد کدو تنبل را به او پیشنهاد می دهد (زمان 1). از آن جا که او می خواهد مصرف کلسترول بیش تری دارد (تا آن را که کلسترول کم تری دارد انتخاب کند). او که جواب را نمی داند، سعی می کند جواب را از آن چه در مورد این دو ماده غذایی می داند استنباط کند.

زمان 2 و 3: باز خورد و بازسازی

چند هفته پس از صرف شامل در رستوران، پاتریشیا معضل دسر خود را به یاد می آورد و تصمیم می گیرد برچسب ها تغذیه ای را در سوپر مارکت محلی خود بررسی کند. او دریافت که کیک شکلاتی کلسترول بیش تری نسبت به پای کدو تنبل دارد (زمان 2) و سپس از خود می پرسد که واقعاً چه چیزی را در رستوران انتخاب کرده است (زمان 3). چگونه پاسخ اصلی و اولیه یاد آوری می شود؟ طبق مدل RAFT، ابتدا ما سعی می کنیم پاسخ اصلی را مستقیماً از حافظه به دست آوریم. شانس یادآوری موفقیت آمیز این پاسخ به عوامل از جمله مدت زمان بین پاسخ اصلی و یادآوری آن و عمق رمز گشایی پاسخ اصلی بستگی دارد.

اگر پاسخ اصلی قابل بازیابی نباشد، با تکرار مراحلی که در زمان 1 اتفاق افتاده این فرآیند بازسازی می شود یک تشبیه ساده می تواند به ایجاد این فرض کمک کند؛ تصور کنید از شما خواسته شود یک عدد دو رقمی را در عدد سه رقمی ضرب کنید. چند روز بعد از شما خواسته می شود نتیجه خود را به خاطر بیاورید. اگر نمی توانید آن را از حافظه بازیابی کنید، می توانید این کار را با انجام مجدد همان محاسبه جبران کنید. یعنی ناتوانی در یادآوری را می توان با محاسبه مجدد جبران کرد. همین فرآیند در مواردی که انتخاب همراه با نااطمینانی است نیز صدق می کند. برای جبران ناتوانی یادآوری انتخاب، می توان مدل ذهنی احتمالی مورد استفاده در زمان 1 را در زمان 3 بازسازی کرد.

ما فرض می کنیم که روند به روز رسانی دانش محدود به بازسازی های انجام شده در واپس نگری نیست. در عوض، ما فکر می کنیم که این به روز رسانی یک روند کلی و مداوم است. وقتی دانش جدید به دست می آید، ایزوله نمی ماند بلکه به طور خودکار در دانش موجود ادغام می شود، که ممکن است شامل انطباق این دانش جدید با دانش موجود باشد یا برعکس، مدل RAFT بر جذب دانش قدیمی به دانش موجود جدید تأکید می کند. این به روز رسانی دانش قدیمی عملکردی سازگارانه دارد؛ این امر علاوه بر انسجام دانش، در صورت معتبر بودن دانش جدید فرد از دانش دقیق تری نیز برخوردار خواهد شد.

اصطلاح سوگیری واپس نگری را در این مطلب بررسی کردیم زیرا در ادبیات واژه ای است که به طور ثابت استفاده شده است. با این حال، ما سوگیری واپس نگری را در وهله اول به عنوان یک سوگیری نمی دانیم بلکه به عنوان یک نتیجه از یادگیری با بازخورد می دانیم. محققان یادگیری با بازخورد می دانیم. محققان مدلی از سوگیری واپس نگری را ارائه داده اند که براساس نقش (مفید) باز خورد نیز بنا شده است. «مدل ارزیابی دقت» آن ها برای تکالیفی تنظیم شده است که در این تکالیف «یک فرآیند شناختی برجسته» فقط در درجه پایین، تکالیف تمییز حسی، می تواند فعال شود. با وجود این آن ها به نتیجه ی مشابه با نتیجه گیری ما می رسند، یعنی این که سوگیری واپس نگری «یک سوگیری غیر معمول و غیر قابل توصیف پردازش اطلاعات نیست بلکه نتیجه یا عوارض جانبی یک سنجش کاملاً منطقی شرکت کنندگان است.»

در حالی که در مدل ارزیابی دقت، بازخورد بر نوع مکانیسم استنباط تأثیر می گذارد، در مدل RAFT باز خورد بر ورودی مکانیسم استنباط که همان قبل و بعد از بازخورد است تأثیر می گذارد. اطلاعات ورود جدید، مانند بازخورد ارائه شده در آزمایش های ما در برابر اطلاعات از قبل موجود ارزیابی می شود. در صورتی که اطلاعات جدید از اطمینان بیش تری برخوردار بودند. ممکن است اطلاعات از قبل موجود تغییر داده شود تا دانش دقیق تری در ذهن فرد شکل بگیرد. این فرآیند خودکار به روز رسانی دانش با یافته های بار تلت مبنی بر این که طرح واره ها (چارچوب های ذهنی) دائماً در حال تغییر و به روز رسانی هستند، سازگار است.

کارکرد تطبیقی این دانش که در حافظه معنای ما به روز می شود. این است که ما را قادر می سازد با گذشت زمان استنباط های بهتری داشته باشیم. با این حال، در مورد سوگیری واپس نگری استنباط درباره آن چه قبلاً گفتیم و به آن معتقد بودیم ممکن است اشتباه باشد. بنابراین یادگیری از گذشته خود برای ما دشوار است. با وجود این، سوگیری واپس نگری ممکن است چندان ضرر سازشی نداشته باشد. به خاطر آوردن وضعیت واقعی امور (به عنوان مثال، این که آیا چیزی درست است یا واقعاً اتفاق افتاده است) به طور کلی از یادآوری فکری که قبل از یادگیری حقیقت در مورد آن فکر می کرد. مهم تر است. همان طور که بار تلت گفت: «در دنیایی که محیط دائماً در حال تغییر است، یادآوری واقعی به طور فوق العاده ای اهمیت ندارد». علاوه بر این، توانایی دست یابی به دانش قبلی ما به فضای ذخیره سازی قابل توجهی نیاز دارد و منجر به اضافه بار حافظه می شود. فراموشی برای حفظ عملکرد حافظه ضروری است. یکی دیگر از مزایای فراموشی این است که از استفاده اطلاعات قدیمی که ممکن است به دلیل تغییرات در محیط منسوخ شده باشند جلوگیری می کند. روی هم رفته ضرر سوگیری واپس نگرای قیمت نسبتاً ارزانی در ازا پرداختن به نتیجه گیری بهتر و حفظ یک حافظه با عملکرد خوب دارد.

مدل RAFT مفاهیم نظری ارائه شده توسط فردریک بارتلت، اگون برونسویک و هربرت سایمون را ادغام می کند. یاد آوری به عنوان فرآیندی از بازسازی (بار تلت) تلقی می شود که شامل استنباط های مبتنی بر شنانه (برونسویک) به روشی «رضایت بخش» است (سیمون). در کتاب اصلی خود، «به یاد داشتن» بار تلت چنین نتیجه گیری کرد که؛ به یاد آوردن تحریک مجدد مسیرهای بی شمار ثابت، بی روح و چند پاره نیست. این یک بازسازی تخیلی است یا ساختاری است که از ارتباط نگرش ما نسبت به کلیت تجربه یا واکنش سازمان یافته و فعال در گذشته شکل می گیرد و با جزئیات کمی برجسته که معمولاً در تصور شکل می گیرد یا به زبان آورده می شود ساخته شده است. با این حال، بار تلت مشخص نکرد که چگونه این (دوباره) ساخت و ساز کار می کند. یعنی دقیقاً منظور از «نگرش ما نسبت به یک کلیت فعال ایجاد شده» چیست. ما پیشنهاد می کنیم که مطابق با چارچوب برونسویک این (دوباره) ساخت براساس نشانه های نامشخص است. توجه داشته باشید که چارچوب استنتاج های مبتنی بر نشانه برای مدل RAFT به سه صورت الهام بخش بوده است. اول، نشانه ها در مدل ذهنی احتمالی اصلی و اولیه برای ایجاد پاسخ اصلی استفاده شده است؛ دوم، از مدل ذهنی احتمالی بازسازی شده برای استنتاج این که پاسخ اصلی چه بوده استفاده شده است؛ و سوم، باز خورد نشانه ای از به روز رسانی شدن مدل ذهنی احتمالی اصلی است. به جای مبهم ماندن مانند مدل بار تلت، یا پیروی از ایده نئوبرونسویک که نشانه ها با رگرسیون چند گانه وزن دهی و یکپارچه سازی می شوند، در این مطلب با تبعیت از سیمون پیشنهاد کردیم که ماهیت مکانیسم استنباطی کسب رضایت است.

 

 

با دوستان خود به اشتراک بگذارید:
کپی شد

پیشنهاد ویژه

    دیدگاه تان را بنویسید

     

    دیدگاه

    توسعه