یکی از ویژگیهای مهم تصمیمگیری افراد، میزان صبر آنهاست؛ اینکه تا چه اندازه حاضرند از منافعشان چشمپوشی کنند که در آینده سود بیشتری به دست آورند. این ویژگی نهتنها در زندگی شخصی همانند پسانداز کردن، سرمایهگذاری در تحصیل، یا تغذیه سالم اهمیت دارد، بلکه در سطح کلان، بر پیشرفت اقتصادی و اجتماعی جوامع نیز اثر میگذارد. کشورهایی که مردم آنها صبورند، بیشتر تمایل دارند در زیرساختها، آموزش، محیط زیست و تحقیق و توسعه سرمایهگذاری کنند و در نتیجه، در بلندمدت رشد پایدار و توسعهیافته داشته باشند. پرسش مهم این است که چه عواملی باعث میشود تعدادی از جوامع صبورتر از جوامع دیگر باشند؟ از فرضیههای جالب در این زمینه، ارتباط میان منابع طبیعی (بهویژه درآمدهای نفتی) و ویژگیهای رفتاری مردم است. تجربه اقتصادهای نفتخیز جهان نشان میدهد با وجود درآمدهای سرشار از نفت، توسعه پایدار و بلندمدت، حاصل نشده است. در کشورهای دارای حکمرانی ضعیف، درآمدهای نفتی معمولاً باعث فساد گسترده، نابرابری و تصمیمهای کوتاهمدت در سطح دولت و جامعه میشود. برای مثال، در ونزوئلا با وجود دارا بودن بزرگترین ذخایر نفتی جهان، سقوط ارزش پول ملی، کاهش سرمایهگذاری در بخشهای مولد و ناامیدی اجتماعی گسترده دیده میشود که نشان از افق زمانی کوتاه در سیاستگذاری و رفتار اجتماعی دارد. در مقابل، در کشورهای فاقد منابع طبیعی که برای رشد نیاز به برنامهریزی دقیق و بلندمدت دارند، همانند کرهجنوبی یا سنگاپور، سطح بالاتری از صبر و تمایل به برنامهریزی آینده در میان مردم و سیاستگذاران دیده میشود. بنابراین، بررسی رابطه میان وابستگی به درآمدهای نفتی و میزان صبر اجتماعی اهمیت زیادی دارد، زیرا میتواند نشان دهد چگونه ثروتهای طبیعی (اگر در چهارچوب نهاد مناسب قرار نگیرند) میتوانند بهجای رفاه، به نوعی فقر رفتاری منجر شوند. این مقاله با استفاده از دادههای جهانی، تلاش میکند نشان دهد اثر درآمد نفتی بر صبر مردم بهصورت غیرمستقیم و از مسیر ضعیف شدن حکمرانی اتفاق میافتد. ضعف در کنترل فساد، بیثباتی سیاسی و ناکارآمدی نهادهای دولتی باعث میشود افراد حس نااطمینانی پیدا کنند و به جای برنامهریزی برای آینده، به دنبال منافع فوری باشند. فهم این سازوکار نهتنها برای اقتصادهای نفتی، بلکه برای هر کشوری که با درآمدهای حاصل از منابع طبیعی روبهرو است، هشدار مهمی برای طراحی بهتر نهادها و سیاستهای اقتصادی محسوب میشود. در همین راستا، مقالهای از محمدرضا فرزانگان با عنوان «Oil, Institutions and Patience» بهطور دقیق و علمی به بررسی این فرضیه پرداخته است. او با استفاده از دادههای حاصل از نظرسنجی جهانی ترجیحها (که موسسه ماکس پلانک تهیه کرده) نشان میدهد وابستگی به نفت بهصورت مستقیم باعث کاهش صبر اجتماعی نمیشود، بلکه این تاثیر بهطور غیرمستقیم و از مسیر تضعیف کیفیت نهادهای حکمرانی اعمال میشود. کشورهایی که از نهادهای قوی، شفاف و کارآمد بهرهمند نیستند، در مواجهه با درآمدهای هنگفت نفتی دچار نوعی «تنبلی نهادی» میشوند که باعث تصمیمگیریهای کوتاهمدت در میان سیاستگذاران و حتی مردم میشود. این پدیده، همانطور که فرزانگان توضیح میدهد، در بلندمدت باعث شکلگیری ترجیحهای زمانی ناپایدار و کاهش تمایل افراد به انتخابهای آتی میشود. نویسنده با ترکیب دادههای رفتاری با شاخصهای نهادی و اقتصادی نشان میدهد در کشورهایی با حکمرانی ضعیف، افزایش درآمدهای نفتی با کاهش معنادار در سطح «صبر» مردم همراه است. در کشورهایی با نهادهای قوی، حتی درآمدهای نفتی بالا نیز لزوماً باعث کاهش صبر نمیشود و میتواند از طریق سازوکارهای نهادی به سرمایهگذاری بلندمدت و رفاه بیننسلی تبدیل شود. در ادامه به بررسی این مقاله میپردازیم.
مقاله چه میگوید؟
این مقاله به بررسی پدیده معروف «نفرین منابع» میپردازد؛ بدان معنا که درآمدهای نفتی بر ویژگی رفتاری «صبوری» در سطح کلان (کشوری) چه اثری دارد. نفرین منابع به این واقعیت اشاره دارد، اقتصادهایی که به منابع طبیعی غنی همانند نفت متکی هستند، اغلب عملکرد اقتصادی ضعیفتری نسبت به اقتصادهایی دارند که چنین منابعی در اختیار ندارند. در سالهای گذشته دلایل متعددی برای این پدیده مطرح شده است؛ از جمله بیماری هلندی، فساد، درگیری داخلی، ضعف نهادها و کیفیت پایین آموزش. اما آنچه این مقاله را متمایز میکند، تمرکز آن بر تاثیر روانشناختی و رفتاری وابستگی به درآمدهای نفتی بر صبوری یا آیندهنگری مردم است. مقاله از دادههای سطح کلان مربوط به ویژگیهای رفتاری افراد از «پیمایش جهانی ترجیحات» (Global Preference Survey) بهره میگیرد. این پیمایش، شامل دادههایی درباره میزان صبوری مردم در کشورهای مختلف جهان است. صبوری در این زمینه به معنای تمایل افراد برای به تاخیر انداختن پاداشها در زمان حال بهمنظور دستیابی به مزایای بیشتر در آینده تعریف میشود. این ویژگی شخصیتی در مطالعههای متعدد بهعنوان یکی از مولفههای کلیدی رشد اقتصاد معرفی شده است. بهعنوان مثال، پژوهشهایی نشان دادهاند کشورهایی با سطح بالاتر صبوری، دارای سرمایهگذاری بیشتر در آموزش، بهرهوری بالاتر، نرخ پسانداز بالاتر و فساد کمتر هستند. نویسنده مقاله با تحلیل دادههای مربوط به درآمدهای نفتی (Oil Rents) و شاخصهای صبوری در کشورهای مختلف، رابطهای منفی و معنادار میان این دو متغیر پیدا کرده است. به عبارت سادهتر، کشورهایی که بخش بزرگی از درآمدشان از نفت تامین میشود، مردمی دارند که در مجموع صبوری کمتری از خود نشان میدهند. برای روشن شدن سازوکار این رابطه، مقاله از روش «تحلیل میانجیگری» (Mediation Analysis) بهره گرفته است. در این تحلیل، نویسنده نشان میدهد کیفیت حکمرانی (Governance) نقش میانجی بین درآمد نفتی و صبوری را ایفا میکند. به این صورت که رانتهای نفتی باعث تضعیف نهادهای حکومتی و کاهش کیفیت حکمرانی میشود. نهادهای ضعیف بیثباتی اقتصادی و سیاسی ایجاد میکنند و همین بیثباتی افق زمانی مردم را کوتاه میکند. وقتی مردم در شرایطی زندگی میکنند که آینده قابل پیشبینی نیست و ریسکهای سیاسی و اقتصادی بالاست، تمایل آنها برای برنامهریزی بلندمدت کاهش مییابد. در نتیجه، رفتارهایی همانند پسانداز، سرمایهگذاری در تحصیل یا راهاندازی کسبوکار جایش را به رفتارهای زودبازده و کوتاهمدت میدهد. برای درک بهتر این موضوع، میتوان به مثالهایی از کشورهای نفتخیز همانند نیجریه، ونزوئلا یا حتی ایران اشاره کرد. در این اقتصادها، درآمدهای نفتی بالا باعث تضعیف سازوکارهای پاسخگویی دولتی، تقویت فساد و نهادهای ناکارآمد شده است. این شرایط، بیاعتمادی مردم به آینده را افزایش و انگیزه آنها را برای برنامهریزی بلندمدت کاهش داده است. در نقطه مقابل، اقتصادهایی همانند نروژ که منابع نفتی زیادی دارند ولی همزمان از نهادهای حکومتی قوی و پاسخگو بهرهمند هستند، توانستهاند درآمدها را به نحوی مدیریت کنند که باعث تضعیف صبوری نشود. نروژ با ایجاد صندوق ذخیره ارزی برای نسلهای آینده در این زمینه الگوست. نکته قابل توجه دیگر آن است که تاثیر نفت بر صبوری نهتنها مستقیم نیست، بلکه کاملاً از مسیر کیفیت حکمرانی عبور میکند. یعنی اگر کشوری با وجود نفت، حکمرانی خوبی داشته باشد، میتواند از تضعیف صبوری مردم جلوگیری کند. این نکته، اهمیت اصلاحات نهادی را برجسته میکند. همچنین مقاله تاکید میکند که کاهش صبوری در سطح کلان میتواند به کاهش رشد اقتصاد در بلندمدت منجر شود، چرا که صبوری با سرمایهگذاری، آموزش، نوآوری و بهرهوری رابطه مستقیم دارد. بنابراین، تاثیر رفتاری نفت میتواند بهمراتب پنهانتر ولی مخربتر از آثار اقتصادی مستقیم آن باشد. این پژوهش از حیث روششناسی نیز دارای اهمیت است، چرا که از مدلهای معادلات ساختاری (Structural Equation Modeling) برای تحلیل رابطه علی میان متغیرها استفاده کرده است. این مدلها امکان بررسی روابط پیچیده و غیرمستقیم را فراهم میکند. نویسنده با ارائه نمودارهایی، نشان داده با افزایش سهم درآمد نفتی از تولید ناخالص داخلی، شاخص صبوری در آن کشورها به شکل منفی تغییر میکند. همچنین نتایج مدل میانجیگری بهوضوح نشان میدهد با کنترل کیفیت حکمرانی، رابطه میان نفت و صبوری از بین میرود، یعنی تاثیر نفت از طریق حکمرانی عمل میکند. مقاله با ترکیب دیدگاههای اقتصاد رفتاری، اقتصاد توسعه و اقتصاد منابع طبیعی، به پرسشی مهم و جدید پاسخ میدهد: آیا درآمدهای نفتی میتوانند ساختار رفتاری یک جامعه را تغییر دهند؟ پاسخ مقاله مثبت است، و این تغییر از مسیر نهادها و حکمرانی عبور میکند. پیام اصلی این پژوهش آن است که اصلاحات نهادی، فراتر از تامین رشد اقتصاد یا کاهش فساد، میتواند در سطح عمیق رفتارها و ترجیحهای افراد نیز اثرگذار باشد. اگر جامعهای بخواهد توسعه پایدار داشته باشد، نهتنها باید سیاستگذاریهای اقتصادی را اصلاح کند، بلکه باید نهادهایی ایجاد کند که در مردم صبوری، آیندهنگری و سرمایهگذاری بلندمدت را تشویق کند. بدون چنین نهادهایی، حتی منابع غنی طبیعی میتواند مانعی برای توسعه باشد.
یافتههای پژوهش
این مقاله به بررسی این موضوع میپردازد که چگونه وابستگی اقتصاد به درآمدهای نفتی میتواند بر سطح «صبر» یا تمایل افراد آن جامعه برای ترجیح دادن منافع بلندمدت به منافع کوتاهمدت اثر بگذارد. نویسنده با استفاده از دادههای نظرسنجی جهانی ترجیحها (Global Preference Survey) که در سال ۲۰۱۲ از سوی موسسه گالوپ انجام شد و اطلاعات مربوط به ۷۶ کشور جهان را شامل میشود، سطح صبر مردم را اندازهگیری کرده است. نظرسنجی شامل دو نوع پرسش است: یکسری پرسشهای کمی که در آن افراد میان دریافت مبلغی پول در حال حاضر یا مبلغی بیشتر در آینده یکی را انتخاب میکنند و یک پرسش کیفی که افراد میزان تمایل خود را به چشمپوشی از سود کوتاهمدت برای دستیابی به منافع بلندمدت، روی یک مقیاس ۱ تا ۱۱ ارزیابی میکنند. متغیر اصلی که نویسنده در نظر گرفته، میزان درآمد نفتی کشورها به عنوان درصدی از تولید ناخالص داخلی در بازه سالهای ۲۰۰۲ تا ۲۰۱۱ است؛ یعنی قبل از سالی که دادههای صبر جمعآوری شدهاند که از مشکل علیت معکوس جلوگیری شود. فرض اصلی مقاله این است که کشورهایی که بیشتر به درآمدهای نفتی وابسته هستند، معمولاً با ضعف در کیفیت حکمرانی روبهرو میشوند؛ به این معنا که با افزایش منابع نفتی، احتمال فساد بیشتر شده، دموکراسی تضعیف میشود و نهادهای نظارتی کارایی خود را از دست میدهند. در نتیجه، این ضعف در حکمرانی به افزایش بیثباتی، نااطمینانی و در نهایت کوتاهتر شدن افق زمانی مردم (یا همان کاهش صبر) منجر میشود.
نویسنده ابتدا بررسی میکند که آیا بهطور مستقیم ارتباطی میان درآمد نفتی و صبر وجود دارد یا نه؟ نتایج نشان میدهند وقتی فقط رابطه مستقیم بررسی شود، افزایش انحراف معیار در نسبت درآمد نفتی به تولید ناخالص داخلی باعث کاهش 17 /0 انحراف معیار در نمره صبر میشود که از لحاظ آماری معنادار است. اما وقتی کیفیت حکمرانی بهعنوان متغیر واسط وارد الگو میشود، رابطه مستقیم میان نفت و صبر دیگر معنادار نیست، و فقط اثر غیرمستقیم از طریق حکمرانی باقی میماند. این یعنی تمام اثر منفی نفت بر صبر از طریق ضعیف شدن کیفیت حکمرانی انتقال پیدا میکند، نه از طریق رابطهای مستقیم. برای بررسی کیفیت حکمرانی، نویسنده از شش شاخص بانک جهانی استفاده میکند: «کنترل فساد»، «اثربخشی دولت»، «حاکمیت قانون»، «کیفیت مقررات»، «ثبات سیاسی» و «پاسخگویی سیاسی». نتایج نشان میدهند اگر درآمد نفتی کشوری یک انحراف معیار افزایش یابد، نمره حکمرانی 35 /0 انحراف معیار کاهش پیدا میکند. در مقابل، بهبود یک انحراف معیار در حکمرانی باعث افزایش 73 /0 انحراف معیار در نمره صبر مردم میشود که اثر معناداری است. یافتهها همگی از لحاظ آماری قوی و معنادار هستند. به زبان ساده، نفت بهطور غیرمستقیم از طریق ضعیفکردن نهادهای حکومتی باعث میشود مردم کمتر به آینده فکر کنند و ترجیح دهند منافع فوری را انتخاب کنند. نتایج نشان میدهد همچنان رابطه منفی بین نفت و صبر از طریق حکمرانی پابرجاست و اثر معنادار خود را حفظ میکند. نتایج نشان میدهد وقتی حکمرانی را از طریق کنترل فساد، اثربخشی دولت، کیفیت قوانین و مقررات یا حاکمیت قانون اندازهگیری کنیم، رابطه نفت و صبر از طریق این ابعاد میانجیگری میشود. اما در مورد ثبات سیاسی و پاسخگویی سیاسی، رابطه غیرمستقیم معنادار نیست. این یعنی مهمترین کانالهایی که نفت از طریق آنها بر صبر مردم اثر میگذارد، مرتبط با کارایی نهادهای حکومتی و مبارزه با فساد هستند، نه لزوماً با دموکراسی یا ثبات سیاسی. مقاله نشان میدهد ثروت نفتی در کشورهایی که نهادهای ضعیف دارند، به جای آنکه باعث رفاه و پیشرفت شود، با تضعیف حکمرانی باعث میشود مردم افق زمانی کوتاهتری پیدا کنند، تصمیمهای عجولانهتری بگیرند و به جای برنامهریزی برای آینده، به سودهای فوری اولویت دهند. بنابراین، برای کاهش این اثر منفی، تقویت نهادهای حکومتی -بهویژه در زمینه کنترل فساد، اثربخشی قوانین، و کیفیت مقررات- اهمیت بیشتری دارد تا صرفاً تلاش برای دموکراتیک کردن ساختارهای سیاسی. این یافتهها اهمیت اصلاحات نهادی را در کشورهای نفتخیز نشان میدهند و هشداری است نسبت به پیامدهای رفتاری ثروتهای طبیعی در غیاب حکمرانی مناسب.
پرده پایانی
این مقاله به یکی از جنبههای کمترتوجهشده نفرین منابع میپردازد: اینکه اتکای زیاد به درآمدهای نفتی، صبر و آیندهنگری افراد در جامعه را تضعیف میکند. از آنجا که صبر یکی از ویژگیهای کلیدی برای رشد اقتصاد است و بر رفتارهایی نظیر پسانداز، سرمایهگذاری و مصرف اثر میگذارد، یافتههای این پژوهش، نگاهی نو به پیامدهای رفتاری منابع طبیعی ارائه میدهد. مقاله نشان میدهد اثر منفی رانت نفتی بر صبر، از طریق تضعیف کیفیت حکمرانی منتقل میشود. به عبارت دیگر، وابستگی به نفت، نهادهای فرادولتی را فرسوده کرده و در نتیجه باعث کاهش صبر در سطح اجتماعی میشود. در پایان، مقاله چند پیشنهاد عملی برای اصلاح ارائه میکند: افزایش شفافیت در نحوه جمعآوری و هزینهکرد درآمدهای نفتی، تقویت نهادهای نظارتی و ضدفساد مستقل، و تخصیص بخشی از درآمدهای نفت به صندوقهای ثروت ملی با هدف سرمایهگذاری بلندمدت در حوزههایی همچون آموزش و سلامت. اصلاحات تدریجی میتوانند با تقویت اعتماد عمومی و اعتبار سیاستهای بلندمدت، محیطی اجتماعی ایجاد کنند که در آن ویژگیهایی همچون صبر و آیندهنگری حفظ شود و توسعهای پایدار شکل گیرد. حامد وحیدی
دیدگاه تان را بنویسید