ارسال به دیگران پرینت

سلبریتی‌ها | فروتنی | سینمای ایران

خودبینی سلبریتی‌ها شاید از فروتنی باشد! | به بهانۀ خشم مردم از خوش‌بخت‌نمایی نام‌داران با‌هنر و بی‌هنر

خوراک هنرمند از نگاه‌های مردم است. او از کف مردم ستایش می‌خورد. ظاهر مغرور سلبریتی‌ها، نباید ما را از باطن فروتن یا فروتنیِ باطنی آن‌ها غافل کند. آن‌ها تشنۀ تحسین مردم‌اند. (اینها را نیچه دربارۀ بازیگران می‌گوید. سلبریتی البته مفهوم روزگار ماست نه او)

خودبینی سلبریتی‌ها شاید از فروتنی باشد! | به بهانۀ خشم مردم از خوش‌بخت‌نمایی نام‌داران با‌هنر و بی‌هنر

یکی از پیامدهای تشدید شکاف‌های طبقاتی و توسعه فقر در جامعۀ ایران، نفرت فراگیر از  سلبریتی‌ها  بوده است. اگرچه مردم نامرفه به خوبی می‌دانند سلبریتی‌ها عامل فقر و تنگدستی‌شان نیستند، ولی خودنمایی و خوشبخت‌نمایی سلبریتی‌ها را خوش ندارند.

  سلبریتی در ایران عمدتا به نامداران عرصۀ هنر و نیز به نامداران بی‌هنری اطلاق می‌شود که به لطایف‌الحیل برای خودشان در فضای مجازی مخاطب و مشتری بسیار دست و پا کرده‌اند.

  اگر این دستۀ دوم را کنار بگذاریم، این واقعیت را نمی‌توان انکار کرد که در ایران امروز، هنرمندان بسیاری در معرض خشم و نفرت مردم هستند؛ مردمی که روزگار به سختی می‌گذرانند و احساس می‌کنند سلبریتی‌ها موجوداتی هستند که دوسره بار زده‌اند. یعنی در حالی که همۀ ارزش‌های رسمی را قبول ندارند، از همان ها منتفع هم می‌شوند.

   از این منظر، سلبریتی کسی است که سبک زندگی‌اش هیچ ربطی به سبک زندگی مطلوب ساختار رسمی ندارد ولی منبع درآمدش همکاری با نهادهای آن است. مجری فلان برنامه در صداوسیما است، با فلان سازمان سینمایی همکاری می‌کند و تعطیلات با پارتنرش به اروپا سفر می‌کند، از سیاست‌ها و چهره‌های صاحب قدرت انتقاد می‌کند ولی به‌گونه‌ای و تا جایی که نانش آجر نشود، سبک زندگی‌اش سر تا پا غربی است اما هر از گاهی اظهار ارادتی می‌کند تا حاشیۀ امنی برای خودش فراهم سازد.

  اگرچه معلوم نیست چند درصد مردم از سلبریتی‌ها یا هنرمندان مشهور بیزارند، ولی در این نکته تردیدی نیست که در دهۀ اخیر حجم انتقادات مردم ایران به هنرمندان این سرزمین رشد چشمگیری داشته است حال آن که قبلا با چنین وضعیتی مواجه نبودیم.

  مردم به دلایل گوناگون عصبانی‌اند و چو پرده‌دار به شمشیر می‌زنند همه را؛ از سیاستمدار گرفته تا سلبریتی. اولی را عامل وضع موجود می‌دانند، دومی را نافع وضع موجود.

   در نمایشنامۀ "مرد خیلی راحت"، اثر اریک امانوئل اشمیت، لدا بازیگر تئاتر است و قبل از رفتن روی صحنه، به دوریس (طراح لباس) می‌گوید: «اگر آرایشم ساده باشه مردم ناراحت می‌شن، خیال می‌کنند دارم نادیده‌شون می‌گیرم.» دوریس به او می‌گوید: «شما مجبور نیستید مدام مردم را راضی نگه دارید.» لدا پاسخ می‌دهد: «راضی نگه‌داشتن مردم راهِ امرارِ معاشِ منه.»

   پاسخ لدا شاید لبّ کلام باشد: «هنرمندی که نتواند رضایت مردم را جلب کند، باید قید کامیابی را بزند»


پس چرا در ایران هنرمندان نمی‌توانند مردم را راضی نگه دارند و کارشان به این‌جا کشیده؟ اگر از مردم بپرسیم، احتمالا پاسخ می‌دهند: چون در ایران راضی نگه‌داشتن قدرت راه امرار معاش هنرمندان است.

  اما حتی اگر چنین باشد، هنرمند نهایتا به تماشاگر و مخاطب نیاز دارد. فیلمی هم که با حمایت نهادهای رسمی ساخته می‌شود، قرار است به مردم عرضه شود. بنابراین اگر روند بیزاری عمومی از هنرمندان ادامه یابد و فراگیرتر شود، آثار هنری مشتری چندانی پیدا نمی‌کنند و این وضع نهایتا به زیان معیشت هنرمندانِ ازمحبوبیت‌افتاده است.

  برخی معتقدند پول شویی در سینمای ایران به قدری جدی است که تهیه‌کنندگان فربه به فروش فیلم اهمیت نمی‌دهند؛ چراکه آن‌ها اساسا با هدفی جز کسب درآمد از سینما، وارد عرصۀ تولید فیلم شده‌اند.

  اما حتی اگر این رأی هم درست باشد، هنرمندان ستایش را خوش دارند و نمی‌توانند از جامعه به جای تحسین، بیزاری دریافت کنند. نیچه در "چنین گفت زرتشت" بازیگران را مردمانی خودبین توصیف می‌کند ولی همین خودبینی را نشانۀ فروتنی آنان می‌داند.


  نیچه می‌گوید: «برای تماشایی شدنِ زندگی نمایشِ آن را می‌باید خوب بازی کرد؛ و برای این به بازیگرانی نیکو نیاز است. خودبینان را همه بازیگرانی نیکو یافته‌ام. بازی می‌کنند و دوست دارند که تماشا کنندِشان. در جانِ‌شان جز این خواست چیزی نیست... چه کس ژرفای فروتنیِ مردِ خودبین را تمام تواند سنجید؟ من به خاطرِ فروتنی‌اش با او خوبم و برایش دلسوز. او می‌خواهد از شما ایمان‌داشتن به خود را بیاموزد. خوراک او از نگاه‌های شماست. او از کف شما ستایش می‌خورد. او دروغ‌های شما را نیز باور خواهد داشت اگر به‌دروغ از خوبی او دم زنید. زیرا دلش در ژرفنای خود آه می‌کشد که: "من کیستم؟" اگر فضیلتِ راستین فضیلتی باشد ناخودآگاه، باری، خودبین از فروتنیِ خویش آگاه نیست!»


  پس خوراک هنرمند از نگاه‌های مردم است. او از کف مردم ستایش می‌خورد. و این ستایش‌طلبی از فروتنی اوست. ظاهر مغرور سلبریتی‌ها، نباید ما را از باطن فروتن یا فروتنیِ باطنی آن‌ها غافل کند. آن‌ها تشنۀ تحسین مردم‌اند و هویت شان در گرو این ستایش است.

   خودکشی آزاده نامداری ، به خوبی نشان می‌دهد اگر به جای ستایش، سرزنش نصیب سلبریتی شود، او چگونه می‌شکند و کیستی و حتی هستی‌اش را از دست می‌‌دهد. اندوه عمیق بازیگرانی مثل بهروز وثوقی و فردین و ملک‌مطیعی نیز در دوران بلندی که خوراک شان، یعنی نگاه‌های ستایش‌آمیز مردم را از دست داده بودند، موید رأی عمیق نیچه دربارۀ "فروتنی بازیگران" است.

  مسعود کیمیایی گفته است گوگوش در اوایل دهۀ 70 بسیار افسرده بود. دلیلش روشن است. چه، به قول آن یکی مسعود- مسعود بهنود- روی صحنه بزرگ شده بود. او بیش از دو دهه، زندگی را برای مردمی که دوستدار هنرش بودند دلپذیرتر کرده بود و محتاج نگاه و ستایش مردم بود. سال‌ها محرومیت از آن همه نگاه ستایش‌آمیز، طبیعتا او را افسرده کرده بود.

  هنرمندِ محروم از نگاه‌های و ستایش‌های مردم، مثل نهال بازمانده از آب است. می‌فِسرَد و می‌پژمرَد و فروتنانه بر خاک می‌گسترَد. به قول شاملو: «نگاه کن چه فروتنانه بر خاک می‌گسترَد/ آن که نهالِ نازکِ دستانش/ از عشق/ خداست.../ آن کو به یکی «آری» می‌میرد/ نه به زخم صد خنجر/ و مرگش در نمی‌رسد/ مگر آن که از تبِ وهن/ دق کند/ قلعه‌یی عظیم/ که طلسمِ دروازه‌اش/ کلامِ کوچکِ دوستی‌ست.»

  این حکایت هنرمندان است. اما سوال این است چرا مردم باید از بیزاری‌جستن نسبت به هنرمندان یا سلبریتی‌هایی که خرده‌‌هوش و سر سوزن ذوقی دارند، دوری کنند؟ بر فرض که آن‌ها باطنا فروتن‌اند و محتاج نگاه‌های ستایش‌آمیز مردم باشند، چرا مردم باید در قبال هنرمندان همانند پیر خرابات باشند که لطفش دائم است؟ چون که لطف شیخ و زاهد، گاه هست و گاه نیست؟

  نیچه دربارۀ بازیگران می‌گوید: «آنان "خود" را به صحنه می‌آورند. آنان خود را بازی می‌کنند. دوست دارم به نزدیکِ‌شان زندگی را تماشا کنم. این کار درمانِ افسردگی‌ست. با خودبینان از آن‌رو سر می‌‌کنم که طبیبان افسردگیِ من‌اند و مرا به بشریت چنان دل‌بسته می‌دارند که به یک نمایش.»

  واقعیت این است که در ایران کنونی به رغم همۀ نقدها علیه سلبریتی‌های عرصۀ هنر، باز همین هنرمندان نقش و سهم غیر قابل انکاری در ایجاد وقتِ خوش برای مردم و کاهش افسردگی آنان دارند. ممکن است این سهم چندان بزرگ نباشد، ولی قابل انکار هم نیست.

  در فضای مجازی هر نقدی که به مهران مدیری وارد باشد، این واقعیت را نمی‌تواند کتمان کرد که مهران مدیری از «شب‌های برره» در دوران غم‌انگیز احمدی‌نژاد تا دورهمی در دورۀ پس از آبان مصیبت‌زای سال 98، کثیری از مردم ایران را خندانده و وقت شان را خوش و حال شان را لااقل کمی خوشایند کرده است.

  بسیاری منتقد حضور ترانه علیدوستی در سریال «شهرزاد» بودند اما این هم واقعیتی است که او پاره‌ای از بهترین خاطرات سینمایی ما را رقم زده است. ا صغر فرهادی  در جشنوارۀ کن توقع مردم معترض را برآورده نکرد، ولی او بهترین آثار سینمای ایران را در دو دهۀ اخیر ساخته است؛ آثاری که تماشاگران بسیاری هم داشتند.

  ما در آثار هنرمندان، زندگی را "تماشا" می‌کنیم و این کار دست کم تا حدی درمان افسردگی ماست. اینکه در اعتراض به وضع اقتصادی و سیاسی موجود، این یا آن هنرمندی را که به حق یک شخص نامدار (یا سلبریتی) شده است، ریشه‌کن کنیم، هیچ تاثیری در کاهش بدحالی ما نخواهد داشت؛ بلکه حال بد ما را بدتر نیز می‌کند.

  دست هنرمندان ایران چندان باز نیست ولی آن‌ها به سهم خودشان می‌کوشند طبیبان افسردگی مردم ایران باشند.

 
منبع : عصر ایران
با دوستان خود به اشتراک بگذارید:
کپی شد

پیشنهاد ویژه

    دیدگاه تان را بنویسید

     

    دیدگاه

    توسعه