ارسال به دیگران پرینت

پرسش و پاسخ با سید محمد غرضی

حقیقت ماجرای کودتاگران خوزستان چه بود؟ | به روایت سید محمد غرضی

بسیاری از افراد از حقایق جریان کودتای نوژه در نیروی هوایی و نیروی زمینی مطلع نیستند. در جریان نیروی هوایی، تهران مطلع شد، بعد هم بنده در خوزستان مطلع شدم. اما بخش زمینی کودتا در خوزستان شکل گرفت.

حقیقت ماجرای کودتاگران خوزستان چه بود؟ | به روایت سید محمد غرضی

به گزارش خبرنگار 55آنلاین، به نقل از سید محمد غرضی:

از نخستین روزهای آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، در مقام نماینده‌ی دولت در خوزستان حضور داشتم. در آن روزهای حساس و سرنوشت‌ساز مقاومت، استاندار خوزستان بودم. پس از پیروزی انقلاب اسلامی و پیش از تقبل سِمت استانداری، در دفتر حضرت امام مشغول به کار بودم.

یک روز ساعت 5 صبح آقای هاشمی رفسنجانی آمد دفتر و گفت می‌خواهم امام را ببینم. گفتم تا ساعت 7 صبر کنید تا امام شما را بپذیرند. آن زمان امور کشور به شورای انقلاب سپرده شده بود و آقای هاشمی وزیر کشور بود. بعد از این که ایشان رفته بود نزد امام، گفته بود ما به هر شخصی که می‌گوییم مسئولیت استانداری خوزستان را بپذیر، قبول نمی‌کند. ببینید آقای غرضی این مسئولیت را می‌پذیرد؟

امام من را صدا زدند و رفتم خدمت ایشان. فرمودند شما می‌روی خوزستان؟ گفتم اگر دستور شما باشد حتماً اطاعت می‌کنم. امام فرمودند پس شما به عنوان استاندار به خوزستان برو.

بهمن ۵۸ استاندار خوزستان شدم. پیش از من احمد مدنی استاندار خوزستان بود. مدنی با برخی از عشایر خوزستان ساخته بود و پس از استانداری، کاندیدای مجلس و سپس ریاست جمهوری شد و در ‌‌نهایت از کشور فرار کرد. حالا این پست خالی شده بود و به هر کسی که می‌گفتند استاندار خوزستان بشو قبول نمی‌کرد. اهل کار سخت نبودند. وقتی پای کار سخت به میان می‌آمد، اغلب افراد میدان را خالی می‌کردند. امام خطاب به این گروه از افراد می‌فرمود: شما توان یک سیلی خوردن هم ندارید. در آن زمان خلق عرب و دستگاه‌های اطلاعاتی و سپاه پاسداران و ارتش، نظم و ترتیب درستی نداشتند و دائم در کارخانجات بزرگ تظاهرات می‌شد. سیل هم آمد و مشکلات زیادی ایجاد کرد.

بسیاری از افراد از حقایق جریان کودتای نوژه در نیروی هوایی و نیروی زمینی مطلع نیستند. در جریان نیروی هوایی، تهران مطلع شد، بعد هم بنده در خوزستان مطلع شدم. اما بخش زمینی کودتا در خوزستان شکل گرفت. بختیار به دفتر صدام در عراق آمده بود و لشکر ۹۲ مامور شده بود که خوزستان را بگیرد و جمهوری دموکرات خوزستان را شکل دهد.

روز چهارشنبه بود. من و آقای موسوی جزائری، امام جمعه‌ی محترم خوزستان، به پادگان رفتیم و در نماز مشترک امام جمعه و مسئولین پادگان شرکت کردیم. بعد از نماز من به مدت یک ساعت درباره‌ی ارزش ایران در دوره‌های قبل از اسلام و بعد از اسلام، برای پرسنل سخنرانی کردم. ما بین صحبت متوجه شدم تعدادی از افراد ارتش کم‌کم صف نماز را ترک می‌کنند و رفتار عجیبی دارند.

این مراسم تا ساعت 4 طول کشید. بعد از مراسم من و آقای موسوی جزائری برگشتیم به شهر و در استانداری مشغول کار بودیم که آقای شمخانی که فرمانده‌ی سپاه بود، آمد و گفت چرا نشسته‌ای؟ اتفاقاتی افتاده و خبر نداری. پرسیدم چه اتفاقاتی؟ گفت لشکر ۹۲ که مامور بود در مرز بستان بماند، سه تا تیپ داشته، هر سه تیپ را به پادگان برگردانده و تانک‌هایشان هم رو به سوی استانداری است. 

معلوم شد نقشه‌ای در کار است. به آقای شمخانی گفتم حواستان جمع باشد که اگر تحرکی از جانب آن‌ها اتفاق افتاد، بتوانید مقابله کنید. ساعت 9 شب آقای شمخانی گفت تعدادی از افسران فرار کردند و به عراق رفتند. بعد از آن هم تعداد زیادی از افسرهای کودتاگر فرار کردند و برخی هم دستگیر و در دادگاه انقلاب محاکمه شدند. جریان اعدام‌ها و محکومیت‌ها در حیطه‌ی وظایف استانداری نبود. قوه‌ی قضاییه خودش نماینده داشت و محکومیت افراد داخل دادگاه انجام شده بود. من هم اطلاعی نداشتم و در حوزه‌ی وظایف دستگاه قضایی بود.

این خلاصه‌ی تمام جریاناتی بود که اتفاق افتاد. بعد از این جریان حضرت امام من را خواستند و پرسیدند در خوزستان چه خبر شده بود؟ گفتم خبری نبود. فقط عده‌ای جریان جمهوری اسلامی را قبول ندارند و دائم کارشکنی می‌کنند. بسیاری از افراد از جزئیات این جریانات مطلع نیستند. آقای موسوی جزائری و آقای شمخانی در جریان دقیق ماجرا قرار دارند. من هم آماده‌ی پاسخ‌گویی به تمام سوالات مخاطبان عزیز هستم.

ادامه دارد...

 

منبع : 55 آنلاین
با دوستان خود به اشتراک بگذارید:
کپی شد

پیشنهاد ویژه

    • ناشناس ارسالی در

      سپاس بی پایان برای مصاحبه!

    دیدگاه تان را بنویسید

     

    دیدگاه

    توسعه