۵۵آنلاین :
در شهري بينام و جنگزده، دو جوان عاشق با انتخاب پيچيدهاي روبهرو هستند. کشورشان در جنگ و خونريزي فرقهاي و هرجومرج فروميرود، دو راه پيش پاي آنهاست، ميتوانند در آپارتمان مانند سنگر خود بمانند يا اينکه جان و ثروتشان را به قاچاقچي انساني واگذار کنند که قول داده در يک دندانپزشکي متروکه امن، بهوسيله دري سحرآميز به آنها زندگياي دوباره ميبخشد. اين زوج دروازه مرموز را انتخاب ميکنند و فورا به يک جزيره در يونان منتقل ميشوند، جايي در ميان صدها پناهنده نااميد ديگر.
با فرض سوررئالبودن «خروجي غرب»، رمان جديد و تحسينشده محسن حميد، ممکن است احساس کنيم که اين فواصل و توهمات احتمالا در نقطهاي خاص اتفاق ميافتد، اما در عوض اين رمان، که رئاليسم جادويي را با داستان هولناک مهاجرت و آوارگي جهاني تلفيق ميکند، کاملا در رابطه با اتفاقات شوم است.
هدف آقاي حميد، که در پاکستان متولد شده و بيش از نيمي از زندگي خود را در ايالات متحده و لندن گذرانده، همچنين از لحاظ فرهنگي داراي شخصيتي چندوجهي است، نوشتن مضموني ترسناک درباره بحران فعلي پناهندگان نيست. او چهارسال پيش پروژه «خروجي غرب» را با يک ايده انتزاعي شروع کرد: شبکهاي جهاني که توسط گذرگاههايي مرزها را دور ميزند و به مهاجران اين امکان را ميدهد که بلافاصله از اقيانوسها و قارهها عبور کنند و موانع متخلخل موجود بين ملتها و فرهنگها را پاک کنند.
آقاي حميد که 45سال دارد، در مصاحبهاي با اسکايپ از خانه خود در لاهور پاکستان گفت: «ايده اين درها، که احساس ميکنم از قبل وجود داشت، قفل اين رمان را باز کرد. من ميخواستم كتابي کامل در مورد كل جهان اما در مقياسي بسيار كوچك بنويسم، بنابراين بايد راهي براي پرکردن جاهاي خالي پيدا ميکردم.»
رزومه و مشخصات ادبي آقاي حميد از زماني پربار شد که توانست در سال 2000 با اثر «دود شبپره» (رماني که در آن به بررسي زندگي سخت جوانان پاکستاني ميپرداخت)، نظر منتقدان را به خود جلب کند و همچنين يکي از فينالستهاي جايزه پنهمينگوي شود. از آن زمان تاکنون، سه رمان او جمعا يکميليون نسخه فروش داشته و به 35 زبان ترجمه شدهاند.
اما «خروجي غرب» به احتمال زياد مخاطبان بسيار گستردهتري را به خود جلب خواهد کرد و به نظر ميرسد که به يکي از مهمترين آثار ادبي امسال تبديل ميشود. ريورهد ناشر آقاي حميد، براي پاسخگويي به مطالبات فروشندگان، پيش از انتشار کتاب، سفارش چهار سري چاپ را داده بود. همچنين رماننويسان برجستهاي مانند زادي اسميت، مايکل چابون، جويس کرول اوتس و کران دساي اين رمان را بهعنوان داستاني اساسي مورد ستايش قرار دادهاند، مخصوصا در نقطهاي از داستان که پناهندگان در وضعيتي ديوانهوار قرار ميگيرند.
آقاي حميد هفدهسال که در ايالات متحده زندگي کرده و خود را «حداقل از نظر فرهنگي و عاطفي جزء نيمي از آمريکاييها» ميداند، گفت: «اتفاقات چندماه گذشته او را بسيار وحشتزده و افسرده کرده است.» او در تعجب است که چگونه در آمريکايي که بهطور روزافزون با بيگانگان و مسلمانان خصمانه برخورد ميکند، مورد پذيرش قرار ميگيرد؟ کشور مادري وي، جايي که او دو فرزند خردسال خود را پرورش ميدهد، موجي از حملات تروريستي توسط داعش و طالبان را متحمل شده و به نظر ميرسد جهان در حال تغيير و تحول پيچيدهاي است که آقاي حميد در رمان خويش اين را پيشبيني کرده بود.
او هرگز تصور نميکرد که بتواند با اثر «خروجي غرب» بحران آوارهشدن ميليونها سوري و جنبشهاي ناسيوناليستي در غرب را پيشبيني کند. او داستانش را قبل از افزايش تنشها، همچنين «برگزيت» به اتمام رساند، مدتها پيش از زماني که دونالد ترامپ دستورهاي اجرايي با هدف مهاجران غيرقانوني و جلوگيري از ورود پناهندگان به کشور را امضا کند.
آقاي حميد ميگويد: «انگيزه اساسي من براي اين کار، مهاجرت بسياري از افراد بهدليل فجايع سياسي و محيطي و همچنين ظهور و افزايش قبيلهگرايي است که الان بهطور کاملا واضح اتفاق ميافتد، درحاليکه من هرگز احساس نميکردم که در شرايط فعلي قرار بگيريم.» اما درحاليکه بهنظر ميرسد «خروجي غرب» بازتابي تاريک از زمانه پرتلاطم ماست، آقاي حميد ميگويد که اين رمان از دغدغهاي اميدوارانه رشد يافته است.
او افزود: «اگر ما به آينده بسيار دشوار خود خوب بنگريم، آيا ميتوانيم هنوز اميد و زيبايي و عشق و چيزهايي را که ميخواهيم پيدا کنيم؟ براي من اين رمان اثري دلهرهآور و رمزآلود نيست، بلکه بهدنبال يافتن علائم اميد و خوشبيني به آينده هستم.»
اين رمان قلمرو جديد و جسورانهاي را براي آقاي حميد بهوجود ميآورد؛ کسي که آثار پيشين او، از جمله «بنيادگراي ناراضي» و «چگونه در آسياي در حال توسعه، از هر راه ممکن پولدار شويم»، بهطور رسمي نوآورانه و تجربي بودند، اما کاملا مبتني بر واقعيت. از ژانرهاي مورد علاقه آقاي حميد ادبيات کودکان و آثار خورخه لوييس بورخس است. او با کتابهاي سي. اس. لوئيس و جي. آر. آر. تالکين بزرگ شده است. دروازههاي سحرآميز، داستان را فريبدهنده نشان ميدهد؛ زيرا زوج پناهنده يعني ناديا و سعيد، اول به سمت ميکونوس فرار ميکنند، سپس لندن، و سرانجام با مليگراهاي افراطي مواجه ميشوند و همچنين از سخاوت غيرمنتظره غريبهها بهره ميگيرند.
مايکل چابون نويسنده آمريکايي ميگويد که عناصر سوررئال اين رمان به آقاي حميد اجازه ميدهد تا در مورد تجربه پناهندگي بنويسد، به طريقي که شايد تعداد کمي از نويسندگان چنين شجاعتي را براي رسيدن به آن داشته باشند. آنچه اين کتاب را خاص ميکند، دربرگرفتن موضوعي است که بسياري از خوانندگان آرزو ميکنند بتوانند از آن چشمپوشي کنند. البته واقعگرايي جادويي آنجاست که شما را به ديدن چيزهايي شگفتآور و موضوعي راديکال در مورد برخورد با تجربه پناهندگان به عنوان مسالهاي حيرتانگيز دعوت ميکند.
آقاي حميد مانند شخصيتهاي خود، بخش اعظمي از زندگي را صرف احساس آوارگي و بيگانگي کرده است. او ميگويد «دستوپنجه نرمکردن با مهاجرت و طبيعت دردناک آن، نکتهاي بسيار مهم در زندگي من بوده است.»
آقاي حميد متولد سال 1971 در لاهور است که در سهسالگي به شمال کاليفرنيا يعني استنفورد مهاجرت ميکند؛ جايي که پدرش براي دکترا تحصيل ميکرد. کودکي خردسال، ناگهان خود را از زبان مادرياش جدا ميبيند و نميتواند با کودکان ديگر ارتباط برقرار کند. او همزمان با بازگشت خانوادهاش به پاکستان، در نُهسالگي، سعي ميکند دوباره خودش را با جامعه اطراف وفق دهد. درست زماني که فراموش کرده بود چگونه به زبان اردو يعني زبان اول خود صحبت کند. او ميگويد: «وقتي من جوانتر بودم، تصور پوچي نسبت به خود داشتم و خود را نوعي مزاحم ميدانستم. من آدمي بسيار دمدميمزاج شده بودم.»
حميد در هجدهسالگي براي شرکت در پرينستون به ايالات متحده بازميگردد تا در کارگاههاي نويسندگي جويس کرول اوتس و توني موريسون شرکت کند. خانم اوتس از او بهعنوان «فردي خوشصحبت اما سرسخت نسبت به انتقاد از ديگران» ياد ميکند. او بعدا به دانشکده حقوق دانشگاه هاروارد رفت و روي پيشنويس «دود شبپره» کار کرد.
او بهعنوان مشاور در مککينزي، همچنين شرکتي در نيويورک مشغول بهکار شد و اين شرکت نيز متعهد شد که سه تا چهارماه مرخصي در سال براي نوشتن به او بدهد. او بعدا به لندن نقلمکان ميکند؛ جايي که با همسرش که خواننده و نوازنده کلاسيک لاهوريالاصل بود آشنا ميشود. آقاي حميد پس از بهدنياآمدن دخترش، بهشدت احساس دلتنگي ميکند و همسرش را متقاعد ميکند تا به لاهور برگردند و در کنار والدين خود باشند. فيلمساز معروف ميرا نير ميگويد: «بهياد ميآورم که حميد هميشه ميگفت من بايد برگردم، وگرنه خوشبختي را هدر دادهام.» آقاي حميد هفتسال گذشته را در لاهور زندگي کرده. هنوز هم مينويسد، درحاليکه دو فرزندش در مدرسه هستند و در اطراف دفتر او ميدوند و قطعههايي را با صداي بلند ميخوانند. او اکنون بهعنوان مشاور در آژانس برندسازي ولف اولينز فعاليت ميکند و همسرش نيز وظيفه مديريت رستوراني را بر عهده دارد.
دیدگاه تان را بنویسید