ارسال به دیگران پرینت

معرفی کتاب | معرفی کتاب ما همه اینجا زندگی می‌کنیم

معرفی کتاب ما همه اینجا زندگی می‌کنیم | اگر احساس شکست داری این کتاب رو بخون

کتاب ما همه اینجا زندگی می‌کنیم برای شما مناسب است اگر احساس می‌کنید تمام زندگی خود را باخته‌اید و شکست به یک روتین ثابت در زندگیتان تبدیل شده است.

معرفی کتاب ما همه اینجا زندگی می‌کنیم | اگر احساس شکست داری این کتاب رو بخون

کتاب ما همه اینجا زندگی می‌کنیم برای شما مناسب است اگر احساس می‌کنید تمام زندگی خود را باخته‌اید و شکست به یک روتین ثابت در زندگیتان تبدیل شده است.

از یک طرف ناشر به لایلا فشار می‌آورد و از طرف دیگر دن خرجی دختران را نصف کرده. لایلا هنوز نتوانسته دوره‌ی سوگ را پشت سر بگذارد و میان این‌همه بدبختی، لوله‌های فاضلاب هم گرفته‌اند! کتاب ما همه اینجا زندگی می‌کنیم نوشته‌ی جوجو مویز ما را به یک زندگی کاملاً فروپاشیده دعوت می‌کند؛ جایی که دن به لایلا خیانت و او و فرزندانشان را به خاطر زنی دیگر رها کرده است. اکنون لایلا می‌کوشد تا خود و زندگی دو دخترش را سروسامان دهد و از دوران سخت پس از خیانت و سوگ مرگ مادرش عبور کند. داستان ما همه اینجا زندگی می‌کنیم از برترین کتاب‌های سایت ساندی‌تایمز است.

درباره‌ی کتاب ما همه اینجا زندگی می‌کنیم

لوله‌های فاضلاب دوباره گرفته‌اند. لوله‌کشی این خانه‌ی قدیمی از روز اول هم دچار مشکل بود. اگر پول کافی داشتند، خانه‌ی بهتری می‌خریدند اما با درآمد چاپ یک کتاب که آن را هم لایلا به‌سختی توانست به دست آورد، امکان خرید خانه‌ی نوساز وجود نداشت. تا پیش از اینکه دن، همسر و دو دخترش را رها کند و به سراغ زنی غریبه برود، لایلا دوست داشت با پس‌اندازش خانه را بازسازی کند و به زندگیشان رنگ و بوی تازه‌ای بدهد، اما دن که انگار از مدت‌ها پیش نسبت به زندگی مشترکشان دلسرد شده بود و فکرش پیش زن دیگری بود، نسبت به خانه و بازسازی آن علاقه‌ای نشان نمی‌داد. حالا لایلا نه فقط با یک خانه‌ی روبه ویرانی، بلکه با یک زندگی فروپاشیده مواجه است. نه او و نه ما نمی‌دانیم باید در این موقعیت که در هر لحظه همه‌چیز بیش از پیش در حال سقوط است، چه کنیم! کتاب ما همه اینجا زندگی می‌کنیم (We All Live Here) نوشته‌ی جوجو مویز (Jojo Moyes) روایت یک شکست شخصی و خانوادگی است؛ اتفاق ناخوشایندی که شاید در نگاه اول آن‌قدرها فاجعه‌بار به نظر نرسد، اما هنگامی که وارد لایه‌های زیرین زندگی لایلا می‌شویم، دردی بی‌پایان در برابرمان قد علم می‌کند.

او دیگر باز نخواهد گشت

دن و ماریا خوشبخت و خوشحالند. انگار نه انگار که زندگی مشترکشان را با خیانت به لایلا و دروغ‌گویی به او تشکیل داده‌اند. گویا قرار نیست کائنات، کارما، سرنوشت و یا هرچیزی که وظیفه دارد تقاص مظلومان را از ظالمان بگیرد، به سراغ این زوج برود و حق لایلا و دو فرزندش را که حالا باید بدون پدر بزرگ شوند، مطالبه کند. لایلا هرروز صبح که سلی را به مدرسه می‌برد با ماریا که فرزندش را به مدرسه آورده و منتظر است تا چند ماه آینده نوزادش هم به دنیا بیاید، مواجه می‌شود.

دیدن شادی ماریا، حس شکست و ناکامی را در وجود لایلا زنده می‌کند. علاوه‌بر این‌ها مادر لایلا نیز مدتی پس از اینکه دن به او خیانت کرد، درگذشت و این ضربه روحی نیز اوضاع را برای لایلا بسیار سخت‌تر از قبل کرده است؛ اما با همه‌ی این‌ها او سعی می‌کند تا در برابر نگاه دو دخترش قوی به‌نظر برسد و آن‌ها را از خود ناامید نکند؛ البته تلاشش چندان هم فایده‌ای ندارد و حداقل سلی که دختری نوجوان است و وضعیت خانواده را درک می‌کند، می‌داند مادرش بی‌قرار است و شب‌ها با قرص و ماریجوانا به خواب می‌رود. رمان ما همه اینجا زندگی می‌کنیم تمام لحظاتی را که حس دوست‌نداشتنی بودن، گرفتاری در غم و حسرت روحمان را بلعیده، به یادمان می‌آورد.

تاریخ تکرار می‌شود

این اولین بار نیست که لایلا ترک و طرد می‌شود و با کوهی از مشکلات و رنج تنها می‌ماند. هنگامی که دخترکی کم سن و سال بود نیز پدرش او و مادرش را رها کرد و به‌ سراغ زندگی جدید خود رفت. لایلا هنگامی که با دن آشنا شد، به او گفته بود از تمام مردها ناامید است، اما دن به او قول داد که همچون پدرش رفتار نمی‌کند و همیشه در کنار لایلا می‌ماند؛ اما وضعیت فعلی زندگی لایلا نشان می‌دهد که دن دروغ گفته بود. البته جوجو مویز در رمان ما همه اینجا زندگی می‌کنیم اوضاع را برای مادر لایلا تا ابد چندان منفی نگه‌نداشت و مردی همچون بیل را بر سر راه زندگی او قرار داد؛ مردی که توانست جای خالی پدر را در زندگی لایلا پر کند و حالا هم پررنگ‌ترین فرد در زندگی اوست.

این مرد دوست است یا دشمن؟

مدتی است که مردی عجیب نیز در حال اضافه شدن به زندگی لایلاست؛ مردی که این زن نمی‌داند باید از او بترسد یا حضورش را همچون یک دوست بپذیرد. نام او «جنسن» و باغبان محله است. اولین دیدار لایلا با جنسن که در کتاب ما همه اینجا زندگی می‌کنیم شرح داده شده، واقعاً افتضاح است و لایلا از یادآوری‌اش خجالت‌زده می‌شود، اما با این حال جنسن کماکان حضور خود را در زندگی لایلا حفظ کرده است. البته موضوعی که فعلاً به‌عنوان ملکه‌ی عذاب لایلا حضور دارد، نوشتن و به اتمام رساندن کتاب جدیدش و فشارهای بی‌وقفه‌ی انتشارات است.

داستان ما همه اینجا زندگی می‌کنیم نمی‌خواهد ما را در چالشی عجیب و غیرعادی قرار دهد. جوجو مویز، لایلا و ما خوانندگان را در موقعیت‌هایی قرار می‌دهد که شاید در طول زندگی خود آن‌ها را تجربه کرده باشیم و همین موضوع موجب می‌شود تا شخصیت اصلی کتاب ما همه اینجا زندگی می‌کنیم را درک و با او همذات‌پنداری کنیم. این رمان با ترجمه‌ی فاطمه حامدی‌فر در نشر میلکان به چاپ رسیده است.

کتاب ما همه اینجا زندگی می‌کنیم برای شما مناسب است اگر

احساس می‌کنید تمام زندگی خود را باخته‌اید و شکست به یک روتین ثابت در زندگیتان تبدیل شده است.

خود را تنها مفلوک دنیا می‌دانید که با هزاران دردسر و مصیبت تنها مانده و هیچکس او را دوست ندارد.

به داستان‌هایی که روایت‌گر مشکلات خانوادگی هستند، علاقه دارید.

در بخشی از کتاب ما همه اینجا زندگی می‌کنیم می‌خوانیم

وقتی دوباره به طبقه‌ی پایین می‌رود، بیل پشت به همه مشغول آشپزی است. او معمولاً روی جزیره‌ی قدیمی آشپزخانه، همانی که صفحه‌ی رویی چوبی‌اش بر اثر سال‌ها استفاده پر از خط‌وخش شده است، کار می‌کند تا بتواند موقع آشپزی با بقیه گپ بزند. اما امروز به فضای کوچک کنار آب‌چکان پناه برده، سرش را پایین انداخته و مصمم مشغول خُردکردن چیزی است، حتی موسیقی کلاسیک همیشگی‌اش را هم گوش نمی‌دهد. مامان روی مبلِ دسته‌دار بیل نشسته است (واقعاً چرا همه‌ی آدم‌های مسن دوست دارند شب‌ها مثل مجسمه صاف و شق‌ورق بنشینند؟ سِلی و مامان معمولاً روی دو تا کاناپه لم می‌دهند یا پاهایشان را روی جلومبلی کهنه‌ی چرمی می‌گذارند یا دراز می‌کشند و یک کاسه ذرت‌ مکزیکی که با مایکروفر درست کرده‌اند هم بینشان می‌گذارند.). جنسن انگار یواشکی دررفته است. اما جین کل کاناپه را تصاحب کرده و پای زخمی‌اش را روی جلومبلی گذاشته و یک‌نفس دارد درباره‌ی خانه حرف می‌زند: اینکه چقدر قشنگ وخوش‌ساخت است، خصوصیات خاص خودش را دارد و حتماً لایلا عاشق زندگی در اینجاست.

مامان دیگر نمی‌تواند سکوتش را ادامه بدهد و می‌گوید: «خیلی کار داره.»

درست همان لحظه‌ای که سِلی به‌سمت آن دو می‌رود، جین سرش را بلند می‌کند. «اوه، عزیزم! خوشحالم که بهمون ملحق شدی. مامانت دعوتم کرده شام بمونم. راستش جنسن گفت بهتره یه‌کم بیشتر پام رو بالا نگه دارم.»

نگاه سِلی به‌سمت مامان می‌چرخد که حالت چهره‌اش نشان می‌دهد جین خودش خودش را دعوت کرده است.

سِلی از بیل می‌پرسد: «شام چی داریم؟»

بیل پاسخ می‌دهد: «ریزوتوی2 نخود و مارچوبه.» سِلی با شنیدن این جمله آه کوتاهی از سر آسودگی می‌کشد، چون نه ماهی هست و نه عدس. ناگهان به نظرش امشب آن‌قدرها هم بد نیست. بیل اضافه می‌کند: «با سالاد کاسنی و رازیانه.»

سِلی خودش را روی صندلی رها می‌کند.

جین می‌پرسد: «خب، چی شد که امشب تو آشپزی می‌کنی، بیل؟»

بیل حتی برنمی‌گردد. چاپ چاپ چاپ. تند و کوتاه می‌گوید: «من هر شب آشپزی می‌کنم.» چاپ چاپ چاپ.

منبع : کتابراه
به این خبر امتیاز دهید:
بر اساس رای ۰ نفر از بازدیدکنندگان
با دوستان خود به اشتراک بگذارید:
کپی شد

پیشنهاد ویژه

    دیدگاه تان را بنویسید

     

    دیدگاه

    توسعه