«ابوالقاسم خوشرو» عکاس جنگ و مستندساز:
عکاسی جنگ روایت بیواسطه تاریخ است
تصویر صورت و موهای خون آلود دخترکی روی تشک صورتی در خرابهها همراه با عروسکها و اسباب بازی کودکانی که در زیر آوار جانشان را از دست داده بودند از غمانگیزترین عکسهایی بود که در جنگ ۱۲ روزه اسرائیل و ایران مورد توجه افکار عمومی قرار گرفت؛عکسهایی توسط مردم عادی با گوشیهای هوشمند ثبت و در شبکههای اجتماعی بازنشر میشد.

تصویر صورت و موهای خون آلود دخترکی روی تشک صورتی در خرابهها همراه با عروسکها و اسباب بازی کودکانی که در زیر آوار جانشان را از دست داده بودند از غمانگیزترین عکسهایی بود که در جنگ ۱۲ روزه اسرائیل و ایران مورد توجه افکار عمومی قرار گرفت؛عکسهایی توسط مردم عادی با گوشیهای هوشمند ثبت و در شبکههای اجتماعی بازنشر میشد. در این ۱۲ روزه جنگ اسرائیل و ایران، مردم فجایع حملات متجاوزانه در شهرهای مختلف را به جای اینکه از دریچه چشمان عکاسان خبری ببینند از نگاه افرادِ گوشی به دست نظاره کردند. این تصاویر که اغلب توسط آماتورها گرفته شده، جریانی از تصاویر لرزان و پیکسلی را از این جنگ آفرید. در جنگ ۱۲ روزه ایران واسرائیل به دلیل حساسیتهای نظامی و استراتژیک بسیاری از عکاسان امکان عکاسی از محل بمبارانها را نیافتند و عکس گرفتن آنها به زمان دیگری با هماهنگی مسئولان نظامی و انتظامی موکول شد. در خبرها آمده که برگزاری اولین تور عکاسی از مناطق آسیبدیده در تهران با حضور بیش از ۲۵ عکاس، با عکاسی از آسیبهای وارد شده به اماکن مناطق یک و ۲ شهرداری تهران برگزار شد. میدان تجریش، بخشی از زندان اوین، ساختمانهای محل ترور دانشمندان هستهای و افسران عالیرتبه در خیابانهای گیشا و شهرآرا از جمله مقاصدی بودند که در این برنامه مورد بازدید و عکاسی قرار گرفتند. ابوالقاسم خوشرو از عکاسان مطرح و برجسته که در زمان جنگ به عنوان عکاس و مستندساز حضوری پررنگ در جبههها داشته در گفتوگو با «ایران» درباره عکاسی جنگ و تجربههای جنگ ۸ ساله و تمهیداتی که میتوانست به حضور عکاسان در این جنگ ۱۲ روزه کمک کند، مطالبی را بیان کرد که میخوانید.
شما در زمان جنگ پست هنری داشتید از تجربهتان در برنامههایی که برای حضور عکاسان در جبههها تدارک دیده شد بگویید؟
به دلیلِ فعالیتهای هنریام در زمینه «نقاشی» در سالِ 1360 سرپرست موزه هنرهای معاصر تهران شدم؛ اما از این فرصت برای ثبت حوادث جنگ و برگزاری نمایشگاههای بزرگ استفاده کردم و طرحی به مسئولان وقت برای حضور آژانسها، روزنامهنگاران و عکاسان حرفهای دادم. ریاست ستاد تبلیغات جنگ برعهده کمال خرازی بود که نگاه مثبتی به مقوله عکس داشتند. علاوه بر آن، بر طبق بند پانزدهم قانون اهداف و وظایف مصوب وزارت ارشاد، تمامی امور مربوط به روزنامهنگاران و عکاسان داخلی و خارجی برعهده این وزارتخانه بود. با جرأت میتوانم بگویم هر اتفاق مثبتی که در آن زمان رخ داد، مدیون بلندنظری و درک درست و حمایت قاطع بیژن زنگنه (معاون وقت وزیر ارشاد) بود. ایشان سیستم بالادستی را متوجه اهمیت این موضوع کردند. در عین حال محمدجواد مظفر (مدیرکل مطبوعات خارجی وزارت ارشاد) بود.
بعد از اینکه عکاسی تأیید و مجوز دریافت میکرد، با هواپیماهای c130 به جبهه میرفت و با هماهنگیهای لازم کار خود را شروع میکرد. البته باید توضیح دهم که هنگام صدور ویزا برای خبرنگاران و عکاسان خارجی، تمام مسائل امنیتی لحاظ میشد و طبعاً رسانهها، اجازه نداشتند در مکانهایی که حساسیت استراتژیک داشت، حاضر شوند و بدین ترتیب هم از این اتفاق بزرگ، مستندسازی میشد و هم از لحاظ امنیتی مشکلی پدید نمیآمد (ناگفته نماند که تکنولوژی آن زمان با این روزها بسیار متفاوت بود).
پس با این اوصاف، شما در زمان جنگ در دو شکل مرتبط با عکاسی فعالیت داشتید، اول بهعنوان عکاس و دیگری به عنوان یک مدیر هنری که نقش اثرگذاری در فراهم کردن شرایط برای عکاسان دیگر داشتید.
هدف شخصیام از عکاسی جنگ، نشان دادن تنهایی سرزمینی به نام ایران و مردمان وطنم در برابر دشمنی بود که قدرتهای بسیاری از آن حمایت میکردند؛ اما درباره بخش دوم سؤال شما باید بگویم که در زمان حضورم در موزه هنرهای معاصر نگاهی ویژه به عکاسی شکل گرفت. زندهنام «فرشاد فرهی» که معماری خوشذوق بود و به عکاسی نیز علاقهای ویژه داشت، در بخش عکس موزه فعالیت میکرد. در همان زمان بود که فضای گالریهای موزه هنرهای معاصر در اختیار عکاسان حرفهای نیز قرار گرفت که تا پیش از آن سابقه اندکی داشت. تعدادی از آن نمایشگاهها بدل به اتفاق ویژهای شد؛ برای مثال یدالله صمدیان، کیوریتور یک نمایشگاه بزرگ از عکسهای جنگ در موزه شد و برای اولین بار عکسهای برتر توسط مردم انتخاب شد.
وقتی به عکاسان جنگ ایران نگاه میکنیم، چند نام بیش از دیگران شنیده میشود. بهعنوان کسی که خود در آن صحنهها حضور داشتید، فکر میکنید تأثیر این رویداد بر زندگی هنری این افراد چه بود؟
در آن دوران، آقایان کاوه گلستان، محمد فرنود، آلفرد یعقوبزاده و منوچهر دقتی بیشترین فعالیت را داشتند و در موقعیتی مناسب توانستند فضای واقعی حضور چشمگیر تودهها را در دفاع مقدس پوشش دهند. میتوان گفت عکاسان با سلیقه و گرایشهای مختلف، پیشگامان هنر ایران در سالهای دفاع مقدس بودند، اما متأسفانه آنطور که باید قدرشان دانسته نشد.
آن زمان وسایل ثبت عکس به اندازه امروز نبود. این مسأله سبب شده بود تا تنها عکاسان حرفهای فرصت عکاسی از جنگ را داشته باشند؟
بههیچ عنوان. بسیاری از مردم عادی نیز با همین دوربینهای خانگی عکسهای قابل تأملی ثبت کردند. بعد از گسترش جبههها نیز افراد بسیاری داوطلب میشدند تا به عنوان عکاس و خبرنگار عازم جبههها شوند و چون نگاه مستندسازی وجود داشت، چهل نفر از میان آنان انتخاب و دوربین فیلمبرداری مناسب برایشان تهیه شد. وظیفه آموزش مبانی عکاسی و فیلمبرداری به این افراد که متأسفانه اکثرشان به شهادت رسیدند، برعهده آقای اکبر اورعی بود. بدین ترتیب بعد از آموزش رهسپار میدانهای نبرد شدند. این افراد اگرچه عکاسانی حرفهای نبودند، اما چون پابهپای مبارزان در جبههها حضور داشتند، صحنههای ماندگاری از تاریخ ایران ثبت کردند. مستند «چهل شاهد» بر اساس همین نیروهای داوطلب، ساخته شده است.
خب به جنگ اخیر و تجاوز وحشیانه رژیم صهیونیستی به وطنمان بپردازیم، عکسهای این واقعه را چطور ارزیابی میکنید؟
به اعتقاد من در تجاوز اخیر رژیم صهیونیستی که با مقاومت ارکان ملت با گرایشها و سلیقههای مختلف به شکست دشمن منجر شد، ارکان تصویری کشور خوب عمل کردند، هرچند که بازتاب جهانی درخوری پیدا نکرد. شاید یکی از دلایل این موضوع، این باشد که نهاد عکس در بخش غیردولتی ایران نوپاست و در حوادث اینچنینی حمایتهای لجستیکی و دسترسی به آنان داده نمیشود، همچنین بخش دیگر به دلیل فقدان زیرساختهای مناسب تشکیلاتی است؛ با آنکه بخش دولتی نیز با فقر دانش تصویری روبهروست.
البته به دلیل غافلگیری از این تجاوز آشکار، طبیعی است که ساختار مناسبی برای این ماجرا طراحی نشده بود، اما آنچه اهمیت دارد این است که وزارت ارشاد باید جایگاه و اقتدار و تشکیلات خود را مطابق وظایف مصوب بازیابد تا نه فقط در جنگ (که امیدواریم دیگر هرگز رخ ندهد و کسی جرأت تعدی به کشور عزیزمان را به خود ندهد) که در موضوعات دیگر، امکان دسترسی به عکاسان و خبرنگاران آزاد را فراهم و مجوزهایی صادر کند که در سراسر کشور معتبر باشند. ضرورت این مسأله زمانی بیشتر میشود که به این نکته توجه کنیم که هماکنون دوربین و موبایل به پدیدهای فراگیر بدل شده و علاوه بر آن شهروند-خبرنگار و شهروند- عکاس نیز شکل گرفته است و چه بخواهیم و چه نه، تصویر بیرون میآید، پس بهتر است این اتفاق با مدیریت بهتر منتشر شود. طبیعی است که منظور من از «مدیریت»، «داشتن یک نگاه امنیتی» نیست. ما باید به جای نگاه سلبی، نگاهی ایجابی در صنعت تصویر حکمفرما و توجه کنیم که جهان امروز، جهان تصویر است.
حال که این اتفاق به قول شما بهخاطر غافلگیری رخ نداد، چه باید کرد؟
من اطمینان دارم که عکسهای بسیار خوبی از این رویداد توسط مردم ثبت شده است. این اتفاق تأثیرات بسیاری در زندگی مردم گذاشت. جابهجاییهای گسترده، خانوادههایی که تقسیم شدند، مردمی که ناچار به ترک خانهشان شدند، آنان که عزیزان خود را از دست دادند، افرادی که مجروح شدند، آنانی که خانههایشان تخریب شد و کسانی که در محیطهای عمومی و خدماتی در شرایط بمباران به کار خود ادامه دادند، نقش بیبدیلی در این حرکت عظیم داشتند.
تمام آنچه در این دوازده روز بر مردم و حتی حیوانات شهر مثل پرندگان و گربهها گذشت، حائز اهمیت است و بخش مهمی از آن توسط مردم ثبت شده است. حال باید ساز وکاری شکل گیرد که در آن، عکسها جمعآوری، انتخاب و نمایش داده شود؛ در این صورت هنرمندان رشتههای هنری فاین آرت، اینستالیشن، چیدمان و بسیاری از مدیومهای هنری دیگر از این گنجینه تصویری بهرهها خواهند برد و وحدت و یکپارچگی ملت ایران با تمام سلایق در برابر متجاوزی که تمامیت «ایران» را هدف قرار داده بود، نمایش داده میشود.
بهنظر میرسد کشور خبرخیزی چون ایران باید با آژانسهای بینالمللی خبری و عکس، همکاریهای مداومی داشته باشد و این بنگاهها در ایران نمایندگانِ دائمی داشته باشند تا در تعامل با نهادهای مربوطه کار خود را انجام دهند. لازمه این امر هم این است که عدالت در پوشش برنامهها و اطلاعرسانی بهموقع و پشتیبانی و لجستیک لازم وجود داشته باشد و هیچکس از رانت خبری استفاده نکند.
دیدگاه تان را بنویسید