ارسال به دیگران پرینت

علیرضا حسن‌زاده

دفاع از «فارسی» در برابر جنجال‌های اخیر

علیرضا حسن‌زاده در واکنش به جریانی که علیه «زبان فارسی» راه افتاده، آن را گفتمانی سطحی، سیاست‌زده و غیرعلمی می‌داند، بارزترین ویژگی این زبان را «چندصدایی» عنوان می‌کند و به توضیح تاریخی-علمیِ ویژگی‌های بسیارِ آن می‌پردازد.

دفاع از «فارسی» در برابر جنجال‌های اخیر

علیرضا حسن‌زاده در واکنش به جریانی که علیه «زبان فارسی» راه افتاده، آن را گفتمانی سطحی، سیاست‌زده و غیرعلمی می‌داند، بارزترین ویژگی این زبان را «چندصدایی» عنوان می‌کند و به توضیح تاریخی-علمیِ ویژگی‌های بسیارِ آن می‌پردازد.

رئیس پژوهشکده مردم‌شناسی پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری در گفت‌وگو با ایسنا و در پاسخ به پرسشی درباره چگونگی رابطه میان هویت اقوام ایرانی و زبان فارسی این‌طور توضیح می‌دهد: نخست باید به این پرسش مهم پاسخ داد که زبان فارسی انعکاس‌دهنده چه هویتی‌ست؟ آیا می‌توان هویت را به یک سطح تقلیل داد؟ می‌توان زبان فارسی را آیینه هویت چندصدایی فرهنگ و تمدن ایرانی دانست و «ایران» قابل تقلیل به یک قوم و یا یک سطح بسته و متصلب از هویت فرهنگی نیست. فارسی امروزی، به‌طور ‌ویژه در خراسان رشد کرد. خراسان بزرگ یکی از شاهراه‌های جاده ابریشم است و به‌همین دلیل، در آن محیط متنوع فرهنگی، بزرگانی چون ابوریحان بیرونی، خیام، فردوسی و غیره ظهور کردند.

او در ادامه می‌گوید: زبان فارسی نه‌تنها ریشه در پیشینه‌ای غنی از فرهنگ، میراث روایی و اساطیر ایرانی که نظام‌های متنوعی را دربر می‌گرفته، دارد، بلکه در مسیر جاده ابریشم یعنی خراسان قرن چهارم، با تنوع فرهنگی و مدارا عجین شد و به این ترتیب، این زبان آیینه‌ای از «هتروگلسیای ایرانی» یعنی هویت چندصدایی ایرانیان شد. به‌همین دلیل هم هست که شاهکارهای ادبیات فارسی چون آثار حافظ، مولانا، عطار و غیره چندصدایی‌ست و انواع تجربه‌های تاریخی، فرهنگی، قومی و محلی را در خود گرد آورده‌است. بر این مبنا، زبان فارسی زبانی میان‌قومی و آیینه میراث میان‌فرهنگی ایرانیان است. این زبان می‌تواند عرفان و فلسفه عرفانی ایران را که به‌شدت مخالف نژادپرستی و قوم‌مداری‌ست، در سبک‌های مختلف نمایندگی کند.

حس‌زاده درباره امکانات تاریخی و کلامی که فارسی در اختیار گویندگان می‌گذاشته‌است، این‌طور بیان می‌کند: زبان فارسی به‌دلیل تاریخ فاجعه‌بار ما که لبریز از جنگ، زلزله و خشکسالی بوده، ماهیتی آستانه‌ای می‌یابد و با استفاده از مفهوم ابداع‌شده در مردم‌شناسی می‌توان گفت، زبانی آستانه‌ای، چندصدایی و محل اصلی نوزایی هویتی ایرانیان در چشم‌انداز ادبیات قدرتمند آن در طی تاریخ بوده‌است. ویژگی چندصدایی، زبان فارسی را به فضایی برای جذب همه هویت‌های فرهنگی، فرهنگ‌ها و خرده‌فرهنگ‌های ایرانی تبدیل می‌کند. چنان‌که رابطه زبان فارسی با فرهنگ‌های قومی و محلی ما و زبان‌های آن‌ها، رابطه‌ای افقی‌ست و نه عمودی. صدای زبان فارسی هم‌ صدایی افقی را به قول فیلسوفان حوزه هویت در آثار مولانا، حافظ، عطار و غیره نشان می‌دهد. به‌واقع فرهنگ ایرانی دو خاستگاه آستانه‌ای و چندصدایی برای پایداری و نوزایی هویت خود و تدوام آن داشته‌است؛ یکی ادبیات فارسی و دیگری آیین‌های ایرانی، یکی دارای بعد کلامی چندصدایی‌ست و دیگری بعد غیرکلامی چندصدایی. هر دو این‌ها هم میان‌قومی‌ست، مثل نوروز که انواع مختلف دارد در چشم‌انداز آیین و زبان فارسی؛ نوروز کُردی، نوروز چوپانی، نوروز خلیج فارس یا همان نوروز دریایی و صیادی. زبان فارسی در عین حال منابع تاریخی مختلفی برای رشد و پویایی خود داشته، تاریخ و میراث روایی پیش و پس از اسلام. بنابراین زبان فارسی هرگز رقیب زبان‌های اقوام ایرانی نبوده، بلکه همزاد، برادر و خواهر تنی آن‌ها بوده‌است.

این عضو هیئت علمی پژوهشکده مردم‌شناسی در اشاره به ویژگی‌های فارسی در بخش‌های «هویت»، «جنسیت» و... و تفاوت آن با دیگر زبان‌ها اظهار می‌کند: مسئله مهم دیگر این است که «هویت» دارای لایه‌های مختلفی‌ست؛ جنسیت، سن، طبقه، دین، مذهب و غیره. در این‌جا زبان از منظر تنوع فرهنگی و نسبیت زبانی از زیست جهان و بافت فرهنگی متأثر است. این فقط در مورد ایران صدق نمی‌کند، همه‌جا همین‌طور است. یعنی هویت یک زن کُرد ایرانی از هویت یک مرد کُرد ایرانی یا زن بلوچ ایرانی متفاوت است، همان‌طور که هویت یک زن مونیخی و برلینی آلمانی از هم. در این‌جا شما با تنوع فرهنگی مواجه هستید که در تضاد با همبستگی ملی نیست. در مورد ایران مثلاً پروین اعتصامی، ژاله قائم‌مقامی یا فروغ فرخزاد هر یک زن ایرانی شاعر هستند و زبان آن‌ها از زبان مثلاً سهراب سپهری یا احمد شاملو متفاوت است.

هویت و زبان زن ایرانی می‌تواند متأثر از جنسیت، سن، مذهب و اقلیم او باشد. بنابراین نمی‌توان اولاً از هویت تعریفی بسته و متصّلب داشت و دوم زبان فارسی را متصّلب و تک‌صدایی تعریف کرد. با توجه به ادبیات چندصدایی زبان فارسی، تعریف تک‌صدایی از آن که تنها نماینده یک هویت باشد، در تضاد با کارکردهای فرهنگی، تاریخی و تمدنی این زبان است. مثل زبان انگلیسی که زبان‌های انگلیسی دارد، زبان‌های فارسی داریم نه صرفاً زبان فارسی. به‌همین دلیل هم می‌گویند persianate world's یا persianate societies یعنی جهان‌ها و جوامع فارسی‌زبان. در این‌جا فارسی به‌دلیل بُعد متکثر و متنوع خود معادل ایران دانسته ‌شده. همان‌طور که وقتی ما می‌گوییم کشورهای حوزه نوروز به معنی این نیست که در این کشورها آیین دیگری جز نوروز وجود ندارد بلکه مشخصه‌ای بینامتنی و بینافرهنگی در بین آن‌ها نقطه مشترکی به نام وجود نوروز در این کشورهاست. در این‌جا هم فارسی به‌عنوان زبانی میان‌قومی، مشترک میان ملل و اقوامی‌ست که با این زبان آشنا هستند، و این زبان غیر از میراث مشترک، پُلی برای ارتباط با آن‌ها بوده‌است. زیست جهان ایرانی منظر یک‌پارچه اما متنوعی دارد که زبان فارسی آیینه این منظر اقلیمی و وحدت در چشم‌انداز تنوع فرهنگی و نسبیت زبانی‌ست.

او درباره دلایلی که برای این همزیستی میان زبان فارسی و زبان‌های قومی و محلی ایران وجود دارد، این‌طور بیان می‌کند: چنین زبان قدرتمند و چندصدایی هرگز در بافت و بستری تک‌صدا به‌وجود نمی‌آید، زبانی که مولانا و حافظ در آن به اوج طرح عرفانی مدارا و تنوع فرهنگی و چندصدایی و کثرت در وحدت و وحدت در کثرت از جهان می‌رسند، زبانی که این‌همه آدم را از کشورهای مختلف و زمینه‌های فرهنگی متفاوت مثلاً در قونیه گرد هم می‌آورد. راز جهان‌گستری این زبان هم همین ویژگی آن است؛ دعوت به عشق، مدارا، مروت، دوستی و تساهل و گذشت. یعنی زبان فارسی یکی از چندصدایی‌ترین زبان‌های جهان است. حتی می‌توان ادعا کرد که با توجه به تأثیرپذیری زبان فارسی از زیست جهان و زیست آیین‌های اقوام و ملل مختلف، ما در جهان زبان‌های فارسی داریم. یعنی زبان فارسی به‌دلیل خصلت چندصدایی خود، امکان ظهور انواع زبان‌های اجتماعی، ادبی و فرهنگی را در بستر خود داده‌است. مثل زیست جهان زبان انگلیسی هندی‌ها که متفاوت از زیست جهان زبان انگلیسی بریتانیایی‌هاست. در این‌جا می‌توان از زبان‌های فارسی سخن گفت. رشد زبان فارسی محدود به جغرافیای فارس و خراسان نیست، به ‌همان نسبت، قونیه، دهلی، دوشنبه، بخارا، بلخ و... در رشد و بلوغ آن با زیست‌جهان‌ها و زیست‌آیین‌های مختلف نقش داشته‌اند. همان‌طور که امروزه زبان انگلیسی ابزار بیان تجربه ملل مختلف است، زبان فارسی هم زبانی برای بیان زیبایی‌شناسانه و عرفانی و فلسفی اقوام و ملل مختلف به ‌شمار می‌آید.

حسن‌زاده درباره نقش ملی و فراملی زبان فارسی در آیین‌ها و دیگر زبان‌های رایج در ایران توضیح می‌دهد: تا چند دهه قبل، در مدارس خانگی و سنتی قونیه، کتاب‌های مولانا و سعدی به کودکان آموزش داده‌می‌شد. با توجه به رابطه میان‌فرهنگی و میان‌متنی زبان فارسی با سایر زبان‌های ایرانی می‌توان ترجمه خودجوش ادبیات فارسی به زبان اقوام ایرانی چون لری، کردی، گیلکی و غیره را دید. مثال آن شاهنامه گیلکی، بختیاری، لری، کردی و... است. وجود قصه‌های شاهنامه به زبان‌های دیگر ایرانی از این همزیستی حکایت دارد.

او ضمن اشاره به اقدام خودش برای ثبت «شاهنامه» به زبان گیلکی، درباره قصه‌های باستانی به زبان‌های محلی در ایران و ویژگی چندزبانگی در ایرانیان می‌گوید: در ایران نقالی گیلکی و قصه‌گویی قهوه‌خانه‌ای از شاهنامه و سایر آثار برجسته ادبیات فارسی رواج داشته‌است.‌ خودِ من قصه‌های «هفت گنبد» نظامی گنجوی را به زبان گیلکی شنیده‌ام درحالی‌که راویان صدساله آن، قصه را به زبان گیلکی و تالشی به‌عنوان قصه‌ای عامیانه تعریف می‌کردند. یعنی تعامل و رابطه میان‌متنی بین زبان فارسی و سایر زبان‌های ایران و البته موجود در ایران وجود داشته‌است و بین این زبان‌ها دیوار بتنی وجود نداشته‌است. ترانه‌های گیلکی و تالشی چندزبانه‌اند. یعنی شما در یک ترانه فولکلوریک گیلکی و تالشی بندهای فارسی را به شکلی خودجوش می‌بینید. اصولاً اقوام ایرانی چندزبانه بوده‌اند. 

مثلاً فردی تالشی می‌تواند همزمان به تالشی، گیلکی، فارسی و حتی ترکی صحبت کند. چندزبانگی در ایران پدیده‌ای متأخر نیست. این چندزبانگی در دل قصه‌ها و ترانه‌های فولکلوریک امری خودجوش بوده‌است. ترانه‌های «احمد آشورپور» که آغازگر خواندن آوازهای محلی و قومی در دهه ۳۰ در رادیوست، به دو زبان فارسی و گیلکی‌اند. این عیناً در فولکلور گیلان هم وجود دارد یعنی از فولکلورِ هزاران‌ساله در خلق ترانه‌های چندزبانه الهام گرفته‌است.‌ در سرتاسر ایران شاعران بزرگی وجود دارند که رشد زبان فارسی را موجب شده‌اند؛ صائب تبریزی، نظامی گنجوی، حزین لاهیجی، هوشنگ ابتهاج، شهریار، باباطاهر همدانی و بسیاری دیگر. شعرسرایی آنان به زبان فارسی امری تحمیلی نبوده‌است.

حسن‌زاده درباره شعر در فارسی نیز اظهار می‌کند: شاعران اقوام ایرانی از زمینه‌های فرهنگی متنوع بوده‌اند، مثل افراشته و شیون فومنی در گیلان. سلسله‌های سیاسی با زمینه قومی چون صفویه و قاجار و غیره زبان فارسی را انتخاب می‌کردند چون این زبان همواره میانجی، و به‌دلیل زمینه مرتبط با تنوع فرهنگی غنی و قدرتمند بوده و هست. «فارسی» زبان یک نژاد نبوده، زبان اقوام و مللی بوده که به‌دنبال خلق میراث مشترک و ارتباط فرهنگی و تمدنی با هم و گفت‌وگو با یکدیگر بوده‌اند. به این دلیل، ادبیات فارسی آیینه یک میراث میان‌فرهنگی‌ست و در آن از میراث روایی اقوام ایرانی تا ملل دیگر را می‌توان یافت، چین، هند و یونان و غیره. این زبان، زبان صلح و تلفیق و ترکیب افق‌های فرهنگی و تمدنی بوده و با گسترش ادبیات فارسی و هنر ایرانی، جلو گفتمان جنگ را در جهان گرفته‌است. شاهان صفوی و عثمانی به فارسی شعر می‌سرودند. سلسله‌های غیرفارس‌زبان مثل گورکانیان و سلجوقیان در ترکیه یا دربار هند در رشد این زبان نقش داشته‌اند. همان‌طور که رشد زبان انگلیسی هم در همه‌جای دنیا رخ داده‌است. پیوند زبان فارسی با عرفان، نشان‌دهنده قدرت چندصدایی آن است. این شکاف‌هایی که بی‌بی‌سی فارسی در «هشتگ منوفارسی» سعی در برجسته کردن آن دارد امری برساخته و تصنعی‌ست و ریشه در یک گفتمان سطحی، سیاست‌زده و غیرعلمی دارد. در این نوع از ادعاها فقدان و غیبت علوم میراثی و هویتی چون مردم‌شناسی، زبان‌شناسی و تاریخ کاملاً برجسته است.

رئیس پژوهشکده مردم‌شناسی پژوهشگاه میراث فرهنگی درباره چندزبانگیِ جوامع مختلف و لطمه‌های احتمالیِ گستره و تنوعِ زبان‌های قومیتی به فارسی و به دیگر زبان‌های رایج در ایران بیان می‌کند: دو جریان غلط در رابطه با این موضوع وجود دارد؛ یکی کسانی‌که جایگاه میان‌قومی و میان‌فرهنگی و ملی زبان فارسی را انکار می‌کنند و دیگری کسانی‌که زبان‌های قومی و محلی ایران را منبع تهدید برای فارسی می‌دانند. هر دو این دیدگاه‌ها به‌دور از نگاهی منصفانه و علمی‌ست.‌ این مرز بسته‌ای که در این دو تفسیر کشیده می‌شود در تضاد با واقعیت‌های تاریخی، کهن و باستانی همزیستیِ زبان‌های ایرانی با هم قرار دارد. زبان‌های محلی و قومی باعث غنای زبان فارسی شده‌اند کمااین‌که برعکس. شکل کاربرد زبان در ایران و هویت زبانی ایرانیان چندزبانگی به‌عنوان واقعیتی ‌کهن و قدیمی‌ست، یعنی توانایی همزمان صحبت کردن به چند زبان‌. این از گذشته وجود داشته و متأخر نیست. جوامع چندزبانه جوامعی هستند که در آن‌ها اقوام قدرت تکلم به چند زبان را دارند. تلاش برای ایجاد شکاف میان زبان‌های ایرانیِ ریشه‌دار نیست‌ و اصولاً نوسازی فرمایشی و دولتی نماینده چنین نگرشی‌ست. مثلاً ایدئولوگ نوسازی در پهلوی اول یعنی «احمد کسروی» به زبان‌های فارسی نام «نیم‌زبان» می‌دهد. اما مگر او کتاب حافظ را که نماد برجسته زبان فارسی‌ست آتش نزد؟ مگر او شعر را نشانه انحطاط ندانست؟ می‌دانیم شاکله اصلی ادبیات فارسی «شعر» است‌. مگر او به جنگ آیین‌ها نرفت؟ متأسفانه در کشور ما مدرنیزاسیون بر پایه نفی آستانگی، چندصدایی و خرده‌فرهنگ‌ها و فرهنگ غیررسمی شکل گرفت و این امر به ساختار قدرت و گفتمان‌های ایدئولوژیک آن ربط دارد و زبان فارسی در آن نقشی ندارد. مثل این است که ما زبان فلسفی نیچه را به‌دلیل این‌که هیتلر هم از این زبان استفاده می‌کرد، تحقیر کنیم! بوروکراتیک شدن زبان در تاریخ معاصر ما کارکرد گفتمانی و ایدئولوژیک زبان را هم در بر دارد و این نافیِ کارکرد ارتباطی و میراثی و دیالوجیک زبان به قول ارنست کاسیرر نیست. این سویه به تحقیر فرهنگ روستایی هم می‌پرداخت و زبان فارسی روستایی را هم ریشخند می‌کرد. آقای هالو به چه زبانی حرف می‌زد؟ در فیلم «هالو» کاراکتر روستایی درحالی‌که به زبان فارسی حرف می‌زد، تحقیر می‌شد.

مگر لهجه اصفهانی در جوک‌های ما در همین فرهنگ مدرنیزاسیون تحقیر نمی‌شد؟ مگر کتاب «نیرنگستان» صادق هدایت که به فارسی بود پس از چاپ اول توقیف نشد، چون کلمات عامیانه و مثلاً غیررسمی و غیرمودبانه فارسی داشت؟ بنابراین باید پرسید از کدام فارسی حرف می‌زنید؟ از فارسی مولانا، فردوسی، عطار، حافظ، خیام، نظامی و عبید یا فارسی بوروکراتیک و مدرنیزاسیون فرمایشی و رسمی؟ در فرهنگ فرمایشی و رسمی مدرنیزیشن ما، کل وجوه ساختاری تأیید می‌شد، و وجوه غیرساختاری تحقیر می‌شدند حالا این می‌توانست حتی زبان و اشعار فارسی حافظ باشد که نماینده مدرنیزاسیون رسمی و مثلاً کسروی آن را می‌سوزاند و کتاب‌سوزان او، کتاب‌های به زبان فارسی را هم شامل می‌شد. هم این‌که او به زبان‌های اقوام ایرانی لقب «نیم‌زبان» می‌داد. بنابراین چالش زبان‌های محلی و قومی ما با زبان فارسی نبود بلکه با مدرنیزاسیون سطحی و نظام بوروکراتیکی بود که زبان فارسی را به‌صورت ابزار قدرت مورد استفاده قرار می‌داد و معنی هویت چندصدایی و فرهنگ چندصدایی را درک نمی‌کرد. این نظام بوروکراتیک در موج‌های اولیه مدرنیزاسیون و مدرنیته همه‌جا به‌دنبال کوره ذوب بود؛ مثلاً آمریکایی‌ها می‌خواستند فرهنگ سرخ‌پوست‌ها را شبیه فرهنگ خودشان در اردوگاه‌های خود کنند. این نوع نگاه به‌دنبال حذف تفاوت است نه خلق جهانی امن برای ظهور تفاوت‌ها.

او در پاسخ به پرسشی در این‌باره که راه‌اندازی «هشتگ منوفارسی» و این‎‌که این پیمایش می‌تواند چه کمکی به جامعه و رابطه اقوام ایرانی بکند، نیز می‌گوید: زبان فارسی یک زبان میان‌قومی‌ست، پل ارتباط اقوام ایرانی با هم. پل ارتباطی ما با کشورهایی چون افغانستان و تاجیکستان. میراث مشترک ما با هند، ترکیه و غیره. معلوم است که اگر این پل خراب شود چه اتفاقی می‌افتد؛ گسست و شکاف ظاهر می‌شود.‌ شبکه‌هایی مثل بی‌بی‌سی فارسی نماد نگاه‌های علمی و آکادمیک به موضوعات و مسائل نیستند. آن‌ها به‌دنبال تولید گفتمان علمی نیستند. انگیزه اصلی آن‌ها سیاسی‌ست.‌ این شبکه سال گذشته نیز به سراغ نوروز به‌عنوان نماد باستانی و کهن وحدت ایرانیان رفت و «حاجی فیروز» را نماد برده‌داری اعلام کرد تا منبع مهم همگرایی در فرهنگ ایرانی را تضعیف کرده و به تولید شکاف و ایجاد واگرایی در ایران بپردازند. ما در پژوهشگاه در قالب ۲۰ نشست به آن‌ها پاسخ دادیم. شخص بنده نیز کتاب «وضع آیینی و وضع هنجاری» را در تحلیل آیین‌های ایرانی از سوی انتشارات آمستردام به چاپ رساندم و به اساتید مقیم آمریکا و کانادا که بی‌بی‌سی برای تأیید و طرح فرضیه غلط خود درباره نوروز به سراغ آن‌ها رفته‌بود، علاوه‌بر پاسخ علمی پیشنهاد مناظره در فضای مجازی دادم اما حاضر نشدند چراکه گفتمان آن‌ها سطحی و به دور از مستندات علوم میراثی بود. این بار هم در آستانه روز زبان مادری، بی‌بی‌سی فارسی مسئله تقابل زبان فارسی و زبان‌های اقوام ایرانی را در قالب تلخی‌های قند پارسی(!) مطرح کرده‌است. این شکاف برساخته است و ربطی به واقعیت تاریخی کشور کهن و باستانی ما ندارد. «هشتگ منوفارسی» بر اساس من/دیگری ساخته شده‌است. این یعنی به‌دنبال دیگری‌سازی از زبان فارسی هستند. این دیگری‌سازی با هدف ایجاد شکاف در همگرایی اقوام ایرانی انجام شده‌است.

حسن‌زاده درباره این دیگری‌سازی می‌افزاید: این رویکرد آنان با هدف کاهش سرمایه اجتماعی و منابع مهمی است که حافظ یکپارچگی جامعه و اقوام ایرانی چون نوروز و زبان میان‌قومی فارسی و غیره هستند. هدف، تضعیف state ایرانی‌ست. مثلاً خبرنگار این خبرگزاری و شبکه یعنی خانم شادی صدر که فاقد دانش مردم‌شناسی‌ست از تحمیل نوروز به اقوام جنوب ایران در همین شبکه می‌گوید. حال آن‌که او نمی‌داند در جنوب ایران نوروز دریایی، صیادی یا خلیج فارس وجود داشته و این عنصر فرهنگی ایرانیان جنوب تا قاره آفریقا هم گسترش یافته‌است. یا آن‌ها از ریشه‌های برده‌داری در ایران می‌گویند. اما فیلم «سیاهان جنوب» اثر فرهاد ورهرام کارگردان و مردم‌شناس برجسته ایران را که فرضیه آن‌ها را نقض می‌کند، نه می‌بینند، نه نمایش می‌دهند و نه معرفی می‌کنند. به نظر می‌رسد هدف آن‌ها سست کردنِ پلِ اتصال، ضربه زدن به یکپارچگی اقوام ایرانی، تمامیت ارضی کشور ایران و ایجاد شکاف میان اقوام است. متنی شدن فرهنگ و زبان‌های قومی و وجود شبکه‌های استانی که زبان آن‌ها قومی و محلی‌ست و امکان انتشار کتاب، فیلم و موسیقی به زبان‌های قومی نشان از چنین آتنوساید و تبعیضی که بی‌بی‌سی فارسی مطرح می‌کند و مدعی‌ست، ندارد.

این مردم‌شناس همچنین درباره کاهش رواجِ «لطیفه‌های قومیتی» اظهار می‌کند: جوک‌های قومی با توجه به رشد جامعه مدنی در ایران نسبت به قبل کاهش فراوان داشته‌است. حال به‌جای جوک‌های قومی که به‌دلیل رشد مدنی و اخلاق شهروندی در میان مردم ایران کاهش یافته، بی‌بی‌سی یک امر دیگر را مطرح می‌کند؛ تقابل زبان‌های قومی و زبان فارسی. این تقابل برساخته و تصنعی‌ست. به نهضت جنگل نگاه کنید؛ یکی از نهضت‌های مدنی ایران است که اولین بار از حقوق و حق رأی زنان سخن می‌گوید، زبان روزنامه این نهضت فارسی‌ست. نظام بوروکراتیک و مدرنیزاسیونِ سطحی و فرمایشی مسئله ما بوده‌است و نه زبان فارسی. این مدرنیزاسیونِ سطحی به همه‌چیز از جمله «زبان» ابزاری نگاه می‌کرد. این زبان و ساختار بوروکراتیک همه‌جا در آغاز مدرنیزاسیون یک مسئله بوده‌است، مثلاً به «مسخ» کافکا نگاه کنید. این درحالی‌ست که زبان فارسی به‌عنوان زبانی میان‌قومی حافظ هویت همه اقوام ایرانی در طی تاریخ کهن ما بوده‌است. ما در تاریخ خود منابع فراوانی برای درک تنوع فرهنگی داریم. از منشور کورش بزرگ تا ادبیات عرفانی ایرانی و اسلامی ما. در شرایط بد اقتصادی و شکاف طبقاتی و اقتصادیِ فعلی، بی‌بی‌سی فارسی به‌دنبال افزایش شکاف با تولید تضادهای تصنعی و برساخته، چون تضاد زبان فارسی و زبان‌های اقوام ایرانی‌ست. باید به اقتصاد مناطق مرزی و محروم ایران رسید و مانع از قومی و زیست‌محیطی شدن فقر در کشور شد، آن وقت این گفتمان‌های غیرعلمی که تولید می‌کنند، مثل «هشتگ منوفارسی» نمی‌تواند منجر به تضعیف اتحاد و یکپارچگی اقوام ایرانی شود. بر پایه کار ارزشمند حمید احمدی «قومیت و قوم‌گرایی در ایران از افسانه تا واقعیت»، تمایلات جداسرانه در گروهی کوچک از نخبگان قومی وجود داشته‌است، هدف از تولید چنین گزارش‌ها و اخباری، تسری این گفتمان از طریق تجربه‌های روزمره مردم در ایران از عده قلیل نخبگان قومی جداسر به مردم است. لازم است به این ایده‌ها پاسخ‌های علمی داده‌شود. به هر ترتیب، علوم میراثی که دانش، خودآگاهی و سواد میراثی تولید می‌کنند، بایستی تقویت شوند مخصوصاً در حوزه عمومی.

رئیس پژوهشکده مردم‌شناسی پژوهشگاه میراث فرهنگی به پرسش «آیا زبان فارسی زبان قوم فارس است و تنها یک قوم را نمایندگی می‌کند؟» چنین پاسخ می‌دهد: متأسفانه آن‌چه محققان حوزه میراث فرهنگی به آن heritage awareness می‌گویند، در حوزه عمومی گاه چندان چابک و فربه به‌نظر نمی‌آید. این علوم میراثی و هویتی چون زبان‌شناسی، مردم‌شناسی، باستان‌شناسی و غیره هستند که باید آگاهی‌ها را در حوزه عمومی افزایش دهند. بارها پیام‌هایی از همشهری‌های گیلانیِ خود داشته‌ام که ادعا می‌کردند گیلک‌ها تا قبل از آموزش و پرورش مدرن در ایران یعنی تا قبل از مشروطه، توانایی حرف زدن به فارسی را نداشته‌اند. خب این ادعا با یافته‌های میدانی مردم‌شناسی کاملاً رد می‌شود و همخوانی ندارد. من در سال ۱۳۷۰ تعداد ۴۰ روستای گیلان را زیر پا گذاشتم تا راویان و سرخوانان محلی، قصه‌ها و ترانه‌های دوزبانه فارسی و گیلکی را برایم بخوانند. آن‌ها زبان گیلکی را به‌شکلی ایده‌آل بلد بودند و فارسی را هم به‌خوبی حرف می‌زدند. اگر کسی با نوروزخوانی و اشعار نمایش عروس گل آشنا باشد، می‌داند که بخش عمده‌ای از این سنت‌های محبوب در گیلان، گیلکیِ فارسی بوده و این در مورد دیگر مناطق هم صادق است. بنابراین درحالی‌که علوم میراثی در کشور ما جایگاه قدرتمندی را در تولید سواد و دانش میراثی در حوزه عمومی ندارد، این گفتمان‌های سطحی مثل آن‌چه شبکه بی‌بی‌سی ادعا کرده، می‌تواند نگاهی سطحی را به‌وجود بیاورد. اما زبان فارسی زبانی میان‌قومی‌ست، نه تک‌قومی. زبانی چندصدایی‌ست و نه تک‌صدایی. زبان فارسی یکی از چندصدایی‌ترین زبان‌های دنیاست، به‌دلیل انعکاس و تجمیع زیست‌جهان و زیست‌آیین همه اقوام و ملل منطقه‌، ادبیات عرفانی خود، این‌که ایران پل شرق و غرب بوده و این‌که با مناطقی که بستر تنوع فرهنگی یا همان کثرت در وحدت بوده، مثل خراسان و قونیه پیوند داشته‌است. وقتی نظریه کمربند زبان فارسی از هند تا آسیای مرکزی و آسیای صغیر مطرح شد، گروهی از روشنفکران محلی و قومی به آن اعتراض کردند اما نظریه میان‌قومی و میان‌فرهنگی بودنِ زبان فارسی نظریه یادشده را به‌شکلی قوی و علمی تبیین و تعریف و اصلاح کرد.

این‌که زبان فارسی الهام‌بخش گوته در گفت‌وگوی شرق و غرب می‌شود، همین ویژگی مهم زبان فارسی را نشان می‌دهد. در ایران سیستم غالب ازدواج برون‌گروهی‌ست و مثلاً ترک‌ها، کردها، گیلک‌ها، لرها و غیره با هم ازدواج می‌کنند. در ایران خانواده‌های چندزبانه بسیار هستند و اصولاً بخش عمده ایرانیان دست‌کم دو زبان و حتی تا چهار یا پنج زبان را می‌توانند صحبت کنند. در جوامع چندزبانه، یک زبان ملی مادری و میانجی یا lingua franca و یک زبان قومیِ مادری داریم. اما این زبان میانجی با زبانی مثل انگلیسی یا فرانسوی به‌عنوان زبان میانجی متفاوت است. چون زبان فارسی ریشه‌ای تاریخی و بسیار کهن دارد و بُعد تمدنی و فرهنگی و میراثی آن قوی‌تر از ابعاد دیگر آن در طی تاریخ بوده‌است. این‌که فارسی فقط زبانی میانجی نیست، بلکه میراثی مشترک است. بنابراین تلاش بی‌بی‌سی فارسی در ایجاد تقابل میان زبان فارسی و زبان‌های دیگر اقوام ایرانی با ایجاد دایکتومی و دوقطبی «منوفارسی» با واقعیت تاریخی و فرهنگی همزیستی این زبان‌ها در تضاد آشکار قرار دارد. مسئله عیب لهجه داشتن مسئله تاریخ طولانی ما نیست، مسئله متأخر سیستم بوروکراتیک در زمان شکل‌گیری مدرنیزاسیون ایرانی و مثلاً ظهور فیلمفارسی بوده‌است. بین زبان‌های ایرانی با فارسی، رابطه‌ای گفت‌وگویی وجود داشته‌است. شاعری مثل «مختوم‌قلی فراغی» که به او لقب فردوسی ادبیات ترکمنی داده‌اند، تحت تأثیر ادبیات فارسی قرار دارد و شاعران آن را چون حافظ خیام و نظامی و غیره می‌ستاید.

حسن‌زاده ادامه می‌دهد: این در مورد «شرفشاه گیلانی»، «امیر پازواری مازندرانی» و «مولوی کُرد» هم صدق می‌کند. مختوم‌قلی از نظامی گنجوی تأثیر می‌گیرد. این تأثیر رابطه میان‌متنی زبان فارسی و ترکمنی را نشان می‌دهد. اصولاً کارکرد اصلی زبان ایجاد ارتباط و مفاهمه است و زبان فارسی در طی قرون طولانی فضای دیالوجیکال مفاهمه را میان اقوام ایرانی به‌وجود آورده. زبان فارسی همواره در برابر خشونت قرار داشته و پیام‌آور صلح بوده‌است. ما بدون زبان فارسی، بخش مهمی از این مفاهمه را از دست می‌دهیم و در دیپلماسی میراثی هم رابطه ما با کشورهای دیگر چون تاجیکستان، افغانستان، ترکیه، هند، جمهوری آذربایجان و... دچار اختلال می‌شود. بنابراین تضعیف زبان فارسی تنها به وحدت اقوام ایرانی آسیب نمی‌زند که به رابطه ما با حوزه ایران فرهنگی آسیب وارد می‌سازد. کاهش سرمایه اجتماعی زبان‌های ایرانی به آغاز مدرنیزاسیون و تعریف تک‌صدایی و غلط از امر مدرن برمی‌گردد. این اتفاق فقط در مورد زبان‌ها نیفتاده‌است. امروزه آیا در شهرها و روستاهای ما نشانی از معماری اصیل ایرانی پیدا می‌کنید؟ بنابراین برای کمک به حفظ زبان‌های ایرانی باید سرمایه نمادین آن‌ها را بالا ببریم. یک مادر گیلک اگر در گذشته به فرزند خود هم گیلکی و فارسی یاد می‌داد، خود تصمیم گرفت که دیگر به فرزندش گیلکی یاد ندهد. کسی او را مجبور به چنین کاری نکرد. او تصور می‌کند داشتن لهجه، شأن اجتماعی فرزند او را کم می‌کند. این تصور درست نیست، چون ‌ما ارزش‌های چندزبانگی را برای او توضیح نداده‌ایم.

او در پایان می‌گوید: باید در زمینه سیاست‌های زبانی، سرمایه نمادین زبان‌های اقوام ایرانی بالا برود. یکی از این راه‌ها ایجاد جایزه‌های معتبر ادبی برای زبان‌های اقوام ایرانی‌ست. لازم است در تقویم ملی‌مان برای شاعران اقوام ایرانی که نماد وحدت اقوام هستند چون شهریار، مختوم‌قلی، امیر پازواری، شرفشاه و غیره روزی برای بزرگداشت و تجلیل در سطح ملی تعیین شود. جایزه مهرگان ادب به رمان‌ها و داستان‌هایی که به زبان اقوام ایرانی نوشته می‌شود، اختصاص می‌یابد. جوایز آل‌احمد، واو، احمد محمود، گلشیری و غیره هم می‌توانند این کار را انجام دهند. یونسکو باید زبان‌های اقوام ایرانی را در لیست میراث مکتوب ثبت کند. صدها عنصر میراث ناملموس که عناصری به زبان‌های کردی، گیلکی، ترکی، بلوچی، ترکمنی، عربی و غیره هستند به‌عنوان گنجینه میراث ناملموس کشور ما بدون هیچ‌گونه تبعیضی از سوی مدیریت ثبت معاونت میراث فرهنگی ثبت شده‌است. این اقدام ارزشمندی‌ست. در مورد جایزه‌ها، جایزه شهریار می‌تواند برای شعر اقوام ایرانی اختصاص یابد و جایزه نظامی گنجوی برای ادبیات ایران از فارسی تا سایر زبان‌های اقوام ایرانی که الهام‌بخش صلح و وحدت اقوام و ملل باشد. در چند دهه اخیر با متنی شدن زبان‌های اقوام ایرانی در قالب کتاب، مجله و غیره مواجه بوده‌ایم که در فرایند مدرنیزاسیون متوقف شده‌بود. می‌دانید که مانعی در تاریخ کلاسیک و کهن ما برای مکتوب و متنی شدن زبان‌های اقوام ایرانی وجود نداشته‌است، نسخ خطی به زبان‌های مازندرانی، گیلکی و... شاهد این ادعاست. «دیوان شرفشاه» کتابی خطی به زبان گیلکی‌ست و کتاب «کنزالاسرار» به مازندرانی‌ست.

به‌نظرم همزمان باید جوایز حوزه علوم میراثی، هنر و ادبیات بومی را نیز توسعه داد. مهم‌ترین کار برای حفظ زبان‌های قومی و محلی و بومی ما افزایش سرمایه نمادین آن‌ها و نشان دادن همزیستی زبان‌های قومی ما با زبان فارسی‌ست.

منبع : ايسنا
با دوستان خود به اشتراک بگذارید:
کپی شد

پیشنهاد ویژه

    • ناشناس ارسالی در

      اگر اینقدر بر انحصار هویت زبان فارسی در تعریف ایران اصرار کنید عملا با زبان قرآن یعنی غربی و با زبان ترکی و ...به ستیز پرداخته و تجزیه طلب پرور و نا امنی ایجاد می کنید در توجیه نژادپرستی انحصاری با لعاب انحصار فارسی نه تنها مانع احترام به این زبان ارزشمند می شوید بلکه چنین تلقین می کنی که علت عدم اجرای اصل ۱۵قانون اساسی در مورد زبان مادری سایر اقوام زور و اجبار و انحصار است و نیاز به تحولات اساسی و ساختاری را غیر مستقیم و تلویحا مطرح کردی.

    دیدگاه تان را بنویسید

     

    دیدگاه

    توسعه