ارسال به دیگران پرینت

باستان‌شناسان ایرانی چگونه در سال ۱۴۰۲ به محل کشف مجموعه اسناد پهلوی رسیدند؟

نیم قرن پیش چشم کاوشگران به غار هستیجان روشن شد

مطالعه روی یافته‌هایی که امروز پژوهشگران از آنها به‌عنوان اسناد پهلوی غار هستیجان اراک یاد می‌کنند و برای نخستین بار نتایج کاوش‌های این غار را در نمایشگاهی همزمان با هفته پژوهش و فناوری در موزه ملی به نمایش گذاشتند، 49 سال پیش در مراکز علمی اروپا و امریکا شروع شد.

نیم قرن پیش چشم کاوشگران به غار هستیجان روشن شد

مطالعه روی یافته‌هایی که امروز پژوهشگران از آنها به‌عنوان اسناد پهلوی غار هستیجان اراک یاد می‌کنند و برای نخستین بار نتایج کاوش‌های این غار را در نمایشگاهی همزمان با هفته پژوهش و فناوری در موزه ملی به نمایش گذاشتند، 49 سال پیش در مراکز علمی اروپا و امریکا شروع شد. این اسناد که شامل چرم نوشته، پوست نوشته، پارچه‌ نوشته، گل مهر و... بود، توسط حفاران غیرمجاز بیرون کشیده و به خارج از کشور قاچاق شده بود. پژوهشگران خارجی در این 5 دهه، مکان دقیق اسناد را پیدا نمی‌کنند و به این مجموعه نام «بایگانی پهلوی» می‌دهند. اما این نیما آصفی، دانشجوی دکترای زبان‌های باستانی در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی و پژوهشگر میهمان در دانشگاه لیدن هلند است که در مطالعات خود به سندی سیاه و سفید در مجموعه‌ای می‌رسد که روی آن نوشته شده است:«سندی یافت شده از هسته جان و تاکنون خوانده نشده.» همین نوشته کوتاه کلیدی می‌شود تا او به غار هستیجان برسد. بنابراین نتایج بررسی‌های اوست که باستان‌شناسان پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری کشور را در سال‌جاری به غار هستیجان می‌برد. به گفته آصفی، کل اسناد پیدا شده از هستیجان تا به امروز 411 سند سالم و مخدوش است.

49 سال پیش

به گفته آصفی، این ریچارد فرای شرق‌شناس و ایران‌شناس برجسته امریکایی است که نخستین بار در سال 1974 میلادی، در مقاله‌ای تصویر سندی را منتشر می‌کند که به خط پهلوی تحریری نوشته شده بود که  فرای آن نوشته سند را متعلق به مجموعه شخصی به نام «عباس مزدا» معرفی می‌کند.

بدین ترتیب 14 سال بعد، در سال 1988، شخصی تعدادی نسخه خطی پهلوی را برای فروش به دانشگاه برکلی عرضه می‌کند که این اسناد در اختیار دکتر گیتی آذرپی، پرفسور مطالعات ایران شناسی دانشگاه برکلی، قرار می‌گیرد. از آنجا که این اسناد طی کاوش‌های غیرمجاز به دست آمده و به شکل غیرقانونی از کشور خارج شده بودند، دانشمندان از محل کشف اسناد بی‌خبر بودند و فقط به آنها گفته شده بود که از مناطقی نزدیک به قم پیدا شده‌اند. از طرفی این اسناد به خط بسیار دشوار و پرابهام پهلوی تحریری نوشته شده‌اند و در آن زمان از درونمایه اسناد مطلب زیادی دستگیر دانشمندان نشده بود که این دو مسأله باعث می‌شود اسناد با نام کلی بایگانی پهلوی نامگذاری شوند. در سال 2002- 2001 پس از گذشت 14سال از نخستین بازدید، اسناد ارائه شده به دانشگاه برکلی، به آن دانشگاه هدیه داده شد و اکنون در کتابخانه بنکرافت، متعلق به دانشگاه برکلی، نگهداری می‌شوند.

«جای نام» اشتباه

در سال 1991 فیلیپ ژینیو، متخصص فرانسوی زبان پهلوی در مقاله‌ای خبر پیدا شدن این پیکره(مجموعه) را می‌دهد و به بررسی چند سند از آن می‌پردازد. ژینیو، در همان مراحل نخستین پژوهش به نظریه‌پردازی در مورد محل کشف این اسناد پرداخته است. از آنجایی که در این اسناد نام برخی از چارپایان قابل خواندن بود، ژینیو حدس زده بود این اسناد احتمالاً متعلق به شکارگاهی سلطنتی در حدود همدان یا تخت سلیمان هستند، اما امروز نادرست بودن این حدس کاملاً پیداست. با این حال ژینیو در همین مقاله به یک موضوع بسیار مهم اشاره می‌کند و آن اینکه اسنادی مشابه با اسناد برکلی، در همان حدود سال 1988 به دست دانشگاه برلین و تعداد کمتری به موزه هنر باستان لس‌آنجلس رسیده است. تعداد دقیق اسناد مورد اشاره ژینیو، 30 سند در مؤسسه ایرانشناسی دانشگاه freie برلین و 10 سند در یک مجموعه شخصی در برلین است که همگی روی پارچه نوشته شده‌اند. یک سند از این 10 سند که در ایرانیکای 15 با شماره 32 مشخص شده، جعلی است و  رونوشت ناشیانه‌ای است از سند شماره 13 برلین، همچنین 6 سند و 71 نمونه کامل مُهر در موزه هنر باستان لس‌آنجلس است.

ژینیو، در ادامه پژوهش خود روی این اسناد، تلاش به خواندن اسناد موزه لس‌آنجلس نیز کرد و نتیجه آن را در قالب یک مقاله چاپ کرد. بدین ترتیب تلاش‌های ژینیو در بررسی اسناد ادامه پیدا کرد و بر اساس خوانش‌ها و دریافت‌هایش مقالاتی در مورد دستگاه اداری و زندگی اجتماعی ایرانیان در قرن 7 میلادی نوشت. آصفی معتقد است: تلاش‌های ژینیو در رمزشکافی خط تحریری و بسیار مبهم به کار رفته در این اسناد بسیار تأثیرگذار بوده اما با پیشرفت مطالعات روی این اسناد، مطالب مقالات اولیه ژینیو دیگر قابل اعتماد نیستند و نیاز به بازبینی اساسی دارند.

پژوهشگری آلمانی

در ادامه مسیر پژوهشی روی این اسناد، دانشمند آلمانی، دیتر وبر، به بررسی این اسناد پرداخت و در سال 2008 هر 39 سند برلین را بررسی و در ایرانیکای شماره 15 چاپ کرد. وبر در همین کتاب تمامی 6 سند موزه لس‌آنجلس و نیز 9 سند متعلق به مجموعه‌های شخصی- که با نام تهران چاپ شده‌اند- را مورد بررسی قرار داده است. آصفی می‌گوید:«ناگفته نماند که سند Tehran A که در این مجموعه چاپ شده همان است که فرای برای نخستین بار با نام مجموعه عباس مزدا چاپ کرده بود. وبر در بررسی این اسناد از تصاویری استفاده کرده که توسط دکتر Gropp عکسبرداری شده‌اند. دو سند Tehran H و Tehran I را پیشتر ژینیو در مقاله سال 1991 چاپ کرده بود. این دو سند که به یکدیگر پیوست شده‌اند، اسناد شماره 229 و 230 مجموعه برکلی را شامل می‌شوند و مشخص نیست چرا وبر آن را به نام مجموعه شخصی در تهران چاپ کرده است.» به گفته او، در همین سال 2008، ژینیو به بررسی تعدادی سند پرداخته که همگی متعلق به مجموعه برکلی هستند، جز دو سند که با نام مزدا 1 و 2 چاپ کرده است. آصفی می‌گوید:«مزدا1 همان Tehran A (همان که اولین بار فرای چاپ کرد) است، اما مزدا 2 سند جدیدی است. در سال‌های بعد نیز کار پژوهش روی این اسناد به همت همین دو دانشمند پیش رفت. در این سال‌ها وبر بیشترین بخش پژوهش را برعهده داشته و پیشرفت مطالعات روی این اسناد بسیار وامدار کوشش و استعداد اوست.» آصفی در بررسی پیکره اسناد مورد بحث می‌گوید: ما با انواع مختلفی از اسناد مالی روبه‌رو هستیم اما اگر بخواهیم این اسناد را به دو گروه کلی تقسیم کنیم باید بگوییم دسته نخست اسنادی هستند که همواره الگوی نوشتاری مشخصی دارند و تفاوت‌شان فقط در جزئیات خاص (مانند ماه و سال و نام اشخاص) است. آنچه ژینیو بیشتر مورد مطالعه قرار داده، این دسته از اسناد است. دسته دوم اسنادی هستند که دارای این الگوی خاص نیستند. اینها عموماً نامه‌های اداری و رسمی هستند و به شکل قابل توجهی خوانش آنها نسبت به دسته نخست سخت‎تر است. وجه ممیزه پژوهش وبر این است که افزون بر بررسی اسناد دسته نخست به سراغ این اسناد دسته دوم نیز رفته است. آصفی می‌گوید: با وجود خوانش‌های شگفت‌انگیز وبر و پیشرفتی که سخت وامدار اوست، بدون تردید همه این اسناد نیازمند بازبینی هستند، همچنان که خود او همواره به این کار اشتغال داشته است.

او می‌گوید: در سال 2019 دو سند دیگر از طریق دکتر تورج دریایی، استاد تاریخ، مطالعات و فرهنگ ایرانی، برای بررسی به دست دکتر وبر می‌رسد. همچنین در همین سال وبر سندی را به نام آمل چاپ کرده که دکتر محمد شکری فومشی استاد دانشگاه و متخصص ادیان باستانی شرق به دست ایشان رساند و البته باید سپاسگزار یابنده فرهیخته آن جناب علی ذبیحی، پژوهشگر محلی مازندران بود.

یک سؤال مهم آغازین

به گفته آصفی، یک پرسش مهم از آغاز پژوهش بی‌پاسخ بود. این اسناد در کجا یافت شدند؟ او می‌گوید: پس از پیشرفت پژوهش‌ روی اسناد تعداد زیادی «جای‌نام» توسط وبر خوانده شد که در این میان جز معدودی، بقیه به درستی خوانده و جانمایی شدند (البته جای‌نام‌های دیگری همچنان در اسناد وجود دارد که هنوز خوانده و جانمایی نشده‌اند). در واقع جغرافیای نامبرده شده در اسناد متعلق به محدوده قم و مناطق جنوبی آن است. اگر بخواهیم دقیق‌تر بگوییم، این جغرافیا امروز در سه استان قم، مرکزی و اصفهان قرار دارد و البته نقش مناطق استان مرکزی بسیار پررنگ‌تر است. در این اسناد دست‌کم سه بار نام روستای قم (rōstāg ī kōm) نوشته شده. اگرچه پرآوازه‎ترین جای‌نام به کار رفته در این اسناد قم است اما از نظر بسامد این «یزدان‌آبستان» و «نمیور» Namēwar هستند که در صدر جدول قرار می‌گیرند. از محل دقیق یزدان‌آبستان آگاه نیستیم اما نمیور همان نیمور امروزی در شهرستان محلات است. همچنین نام‌های دلیجان (Daligān)، نخجیروان (Naxčīragān) و چند نام دیگر نیز در اسناد دیده می‌شود. بنابراین به لطف پژوهش‌های وبر، ما با حدود جغرافیای اسناد آشنا هستیم اما تا 9 ماه پیش با وجود گذشت بیش از 40 سال از زمانی که فرای نخستین سند را به چاپ رسانید از محل پیدا شدن اسناد آگاهی‌ای در دست نبود.

اسناد پهلوی قم

آصفی نخستین آشنایی‌ خود با این اسناد را وامدار دکتر تورج دریایی، تاریخ‌نگار در حوزه مطالعات و فرهنگ ایران باستان می‌داند و می‌گوید: در سال 1394 که دانشجوی سال اول کارشناسی ارشد زبان‌های باستانی بودم فیلم سخنرانی‌ای از دکتر دریایی دیدم که بخشی از آن در مورد همین اسناد بود. از آن زمان به‌صورت جسته و گریخته برخی از مقالات وبر را خواندم اما هنگامی که در سال 1397 وارد مقطع دکتری شدم، تصمیم جدی گرفتم تا موضوع رساله دکتری‌ام همین اسناد باشد. از آنجایی که مشهورترین جای نام در این اسناد قم بود، اسم رساله را اسناد پهلوی قم گذاشتیم. من در حین پژوهش‌هایم، از طریق دوست گرامی محمد میرزایی با آقای احمد باوند سوادکوهی آشنا شدم که ایشان تصویر تعدادی سند به خط پهلوی تحریری را در اختیار داشت. خوشبختانه ایشان پژوهشگر آگاه و بااخلاقی هستند و بدون کوچکترین خساستی تصاویر را در اختیار من گذاشتند.

سندی سیاه و سفید در اسناد طبرستان

تصاویر متعلق به اسناد معروف به طبرستان بود و متفاوت از موضوع رساله آصفی. او می‌گوید: اما در میان تصاویر این اسناد، یک تصویر سیاه و سفید نیز بود که من در آن زمان متوجه اهمیت آن نشدم. در پاییز 1401 به‌صورت کاملاً اتفاقی دوباره چشمم به این سند سیاه و سفید افتاد. پس از بررسی کوتاهی متوجه شدم این سند نه تنها متعلق به اسناد طبرستان نیست بلکه بدون هیچ تردیدی متعلق به پیکره‌ اسناد پهلوی است.

هسته جان

آصفی می‌گوید: در بالای تصویر مطلبی تایپ شده بود که بسیار مهم بود. مضمون نوشته این بود «سندی یافت شده از هسته جان و تاکنون خوانده نشده.» پس از کمی بررسی متوجه شدم نام هسته جان به اشتباه نوشته شده. برای اینکه مطمئن شوم سند خوانده نشده چندین بار اسناد برکلی و برلین و مقالات موجود را بررسی کردم. دیگر تردیدی نداشتم که این سند جدید است اما نکته مهمتر از آن این بود که دارنده سند کیست و چگونه فهمیده این سند از هستیجان پیدا شده. به گفته این متخصص، اهمیت موضوع در این بود که هستیجان در 20 کیلومتری نیمور و در شهرستان دلیجان است. بنابراین آصفی به این نتیجه می‌رسد که این نام اتفاقی نوشته نشده و برایش آشکار شده بود که از این طریق می‌تواند پس از سال‌ها مکانی را که اسناد در آنجا پیدا شدند، بیابد. آصفی با کمک موثر باوند سوادکوهی صاحب اصلی سند را پیدا می‌کند؛ شخصی کهنسال به نام محمد علی ابراهیمی.

ابراهیمی تعریف می‌کند که در حدود سال 1349 با تعدادی از دوستانش به روستای هستیجان رفته و سند مورد نظر را یافته است. آصفی در ادامه با پدر و پسری فرهیخته به نام مهدی و میثم رشیدی آشنا می‌شود که اطلاعات بسیار خوبی به او می‌دهند. او می‌گوید: «دیگر جای تردیدی نبود که این اسناد همگی از هستیجان پیدا شدند. با کمک این دو بزرگوار به تصویر سند دیگری که در دست یکی از اهالی دلیجان بود، دست یافتم (این شخص مجموعاً 3 سند در دست دارد). این سند نیز بدون تردید متعلق به همین پیکره مورد بحث است.» او فیلمی 10 دقیقه‎ای ضبط و در کانال‌ها و صفحات مجازی مربوط به دلیجان و محلات پخش می‌کند تا اگر افرادی از این اسناد در اختیار دارند، اطلاع بدهند. وی می‌گوید:« از این طریق با سعید اصغری، پژوهشگر محلی دلیجان آشنا شدم. او توانست یک سند دیگر را رهگیری کند و تصویر سند را برایم بفرستد. این سند که از اسناد معمول به مراتب طولانی‌تر است، متعلق به زنده‌یاد یوسفعلی رضایی از اهالی هستیجان بوده که فرزندشان با گشاده‌دستی تصویر آن را به آقای اصغری دادند. این واپسین سندی است که من و همکارانم (باوند، رشیدی، اصغری) تاکنون پیدا کرده‌ایم اما این پایان ماجرا نیست و همچنان مشغول پیدا کردن اسناد و اطلاعات بیشتر هستیم.» آصفی گزارشی از مطالعات خود را در مجله گنج کهن هم منتشر می کند. همزمان با نگارش این گزارش، آصفی خبر می دهد سند دو سطری دیگری از هستیجان پیدا کرده که دست شخصی در آمریکاست.

تلاش‌های او در نهایت پای باستان‌شناسان پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری را در سال 1402 به غار هستیجان باز می‌کند؛ هرچند گویا غار هیچ مانعی برای حضور دوباره حفاران غیرمجاز ندارد. باید تمهیدی اندیشید تا هستیجان بیشتر از این به تاراج نرود.

 

منبع : روزنامه ایران
به این خبر امتیاز دهید:
بر اساس رای ۰ نفر از بازدیدکنندگان
با دوستان خود به اشتراک بگذارید:
کپی شد

پیشنهاد ویژه

    دیدگاه تان را بنویسید

     

    دیدگاه

    توسعه