کوبا یعنی فیدل، فیدل یعنی کوبا
کوبایی که فیدل کاسترو در آن به دنیا آمد، کشوری زیبا و در عین حال نفرینی با شش میلیون جمعیت بود؛ کشوری ویران و غارت شده که نیم قرن گذشته را صرف کسب استقلالی ناقص و نیمبند کرده بود.
۵۵آنلاین :
55 آنلابن:
کوبایی که فیدل کاسترو در آن به دنیا آمد، کشوری زیبا و در عین حال نفرینی با شش میلیون جمعیت بود؛ کشوری ویران و غارت شده که نیم قرن گذشته را صرف کسب استقلالی ناقص و نیمبند کرده بود. حکومت مشروطه که از سال 1940 در کوبا برقرار بود، بیشتر از دوازده سال نپایید و سرگروهبان سابق ارتش کوبا، باتیستا، در مارس 1952 با دست زدن به یک کودتای کلاسیک قدرت را به دست گرفت. این پایانی بود بر تنها دوره دموکراتیک در تاریخ کوبا. اندک زمانی پس از روی کار آمدن رژیم کودتا، کارمندان و ماموران میان پایه رژیم به اتفاق سیاستمداران قدیمی و دانشجویان علیه دیکتاتوری حاکم متحد شدند؛ هر چند هر کدام مسیر متفاوتی را برگزیده بودند و امیدهای متفاوتی را در سر داشتند. یکی از اینها فیدل کاستروی جوان بود که در دوران دانشجوییاش در دانشکده حقوق هاوانا خشنش به شهرتی محدود دست پیدا کرده بود. اولین اقدام مسلحانه فیدل و برادرش رائول علیه رژیم باتیستا حمله به پادگان مونکادا در شهر سانتیاگو بود که با خشونت هر چه تمام سرکوب شد. فیدل و چریکهای همرزمش به زندان افتادند، اما این جمله جسورانه جایگاه ممتازی در ذهنیت و تخیل میلیونها کوبایی پیدا کرد. حمله به پادگان مونکادا، فیدل را به مرکز سیاستهای طوفانی کوبا برد. فیدل سه سال بعد در پی آزادی از زندان زمانی که به مکزیک آمد سیما و جایگاه یک قهرمان را داشت. در کشوری که فساد و تباهی در آن امر رایج و شایعی بود و وفاداریهای شخصی اهمیت بیشتری در قیاس یا وابستگیهای حزبی داشت. کوباییها تشنه یک رهبر صادق و شجاع بودند. در این کشور شکل نیافته که دخالت خارجی واقعیت ذاتی و اجتنابناپذیر زندگی مردمانش به شمار میرفت، ظرفیت فراوانی برای به عرصه رسیدن یک شخصیت ممتاز و بارز وجود داشت؛ شخصیتی که قادر به درک نیاز مردم برای مداوای عزت نفس مجروحشان باشد. البته به مقدار کمی دانش تئوریک و اندکی هم شانس نیاز بود. فیدل در مکزیک این دانش انقلابی تئوریک را از ارنستو چهگوارا، انقلابی جوان آرژانتینی، یاد گرفت. در واقع عشق پرشور فیدل کاسترو به آرمانهای انقلابی چهگوارا دلیلی شد که این دو پس از برخورد با هم یکدیگر را شعلهور سازند و آتش بزرگی را برپا کردند. یکی غریزی بود و آن دیگری اندیشمند؛ یکی احساساتی و خوشبین بود، دیگری خونسرد و بدبین؛ یکی فقط وصل به کوبا بود و دیگری وصل به چارچوبهای مفاهیم اقتصادی و اجتماعی. فیدل کاسترو اگر در مکزیک سال 1955 با ارنستو چهگوارا آشنا نشده بود چه بسا هرگز به یک کمونیست تبدیل نمیشد. دیری نگذشت که این دو انقلابی جوان به اتفاق هشتاد انقلابی دیگر با قایق زهوار دررفته گرانما عازم کوبا شدند. از این 82 نفر فقط 16 نفر زنده ماندند، اما همین تعداد کم تحت رهبری فیدل و چهگوارا به هسته انقلاب پیروزمند کوبا در ژانویه 1959 مبدل شدند. کوبا از 1959 تا 2006 تحت رهبری فیدل کاسترو موفقیتها و شکستهای گوناگونی را تجربه کرده است. دو دستاورد عمده حکومت کمونیستی کوبا غلبه بر مشکل بی سوادی و فراگیر ساختن بهداشت عمومی بوده است. کوباییها در زمینه مسکن و ریشهکنی مفاسد اخلاقی و اقتصادی نیز دستاوردهای عمدهای داشتهاند، اما کارنامه شکستهای فیدل کاسترو و نظام دیکتاتوری تحت فرمانش نیز قابل اعتناست؛ برچیدن نظام چند حزبی و حذف انتخابات آزاد، تعطیلی نشریات مستقل، برقراری اردوگاههای کار اجباری برای تنبیه و مجازات مخالفان سیاسی، نظام اقتصادی متمرکز و به شدت شکننده، پر کردن زندانها از فعالان سیاسی و سرکوب بی رحمانه هر مخالفتی. فیدل کاسترو در سال 2006 سکان رهبری کوبا را به برادر کوچکش رائول سپرد. گرچه رائول تغییرات و اصلاحات اندکی را در ساختار سیاسی و اقتصادی کشور به وجود آورده و روابط سیاسی با ایالات متحده امریکا در سال گذشته از سر گرفته شده است، اما سیاستهای کلی نظام حکومت کوبا همان سیاستهایی است که در اوایل دهه شصت میلادی توسط فیدل طراحی و اجرا شد. فیدل در این ده سال گذشته اوقات خود را صرف دیدار و گفتوگو با سیاستمداران و نوشتن مقالات برای روزنامه رسمی کشورش کرده است. فیدل در این سالهای بازنشستگی گهگاه با مهمانان خارجی، سیاستمداران و روزنامهنگاران دوست دیدارهایی داشته و همچنان به صورت غیرمستقیم در سیاستهای کشورش موثر است. فیدل کاسترو چنان با کوبا درهم آمیخته که جدا کردن این دو تقریبا کار غیرممکنی است. مردم کوبا گرچه با محرومیتهای بسیاری دستوپنجه نرم کرده و بهای سنگینی برای حمایتشان از کاستروها و رژیم کمونیستی پرداختهاند، اما چنان فیدل برای آنها همچون یک نماد هویتی و ملی است. فیدل شخصیتی بود که نیاز مبرم مردم کشورش برای عزت نفس را به خوبی درک کرد. سلطه طولانی مدت امریکاییها و قبل از آن اسپانیاییها بر کوبا بیشترین صدمه را به عزت نفس کوباییها زده بود. فیدل همان شخصیتی بود که کوباییها برای مداوای عزت نفس مجروح خویش به آن نیاز داشتند. شاید رمز ماندگاری و محبوبیت فیدل در کوبا در همین نکته باشد. او کماکان محبوب است شاید تنها دیکتاتور محبوب جهان باشد. حداقل برای کوباییها که چنین است. رمز محبوبیتش هم ساده است: کوبا یعنی فیدل و فیدل یعنی کوبا. هیچ رهبر و کشوری این چنین در هم نیامیختهاند که این دو. زمان قضاوت تاریخ درباره فیدل کاسترو هنوز فرا نرسیده است، اما این قضاوت به ناگریز انجام خواهد شد. هیچ دیکتاتوری تاکنون از این محکمه، حکم برائت نگرفته است. آیا فیدل استئنایی بر این قاعده خواهد بود؟ آیا دستاوردهای مثبت و سازنده فیدل برای کوباییها کفایت خواهد کرد که محکمه تاریخ چشم بر جنایتها و سرکوبگریهای او ببندد و حکم تبرئهاش را صادر کند؟ باید منتظر ماند و دید.
منبع: مجله ی صدا
منبع : ۵۵آنلاین
دیدگاه تان را بنویسید