ارسال به دیگران پرینت

تنهایی پرهیاهومردم در روزهای کرونایی +تصاویر

گر اجتماع به جمع و حضور انسانها در کنار هم تعریف شود، آنگاه ضروری است برای اجتماعی بودن، مدام و پی در پی با دیگران و هر آنچه پیرامونمان رخ می‌دهد در حال کنش و واکنش باشیم.

تنهایی پرهیاهومردم در روزهای کرونایی +تصاویر

گر اجتماع به جمع و حضور انسانها در کنار هم تعریف شود، آنگاه ضروری است برای اجتماعی بودن، مدام و پی در پی با دیگران و هر آنچه پیرامونمان رخ می‌دهد در حال کنش و واکنش باشیم. غربت، تنهایی، سرگردانی و حتی بیهودگی برای انسان اجتماعی مفاهیم چندان ناآشنایی نیستند، با این حال در شرایط جدید و این انزوای خودخواسته و برای عبوراز یک اپیدمی، شناخت و یافتن نسبت خود با محیط ، جامعه و نظامی که در آن زیست می‌کنیم، احتمالا در بیشتر موارد به سادگی گذشته نیست، و شاید معنی اجتماعی بودن هم دستخوش تغییرشده باشد.گم شدن در این تنهایی ناشناخته و غریب به عنوان یک انسان اجتماعی، آن هم برای ما که نمی‌دانیم کجای اکنون و این عصر ایستاده‌ایم، شاید همسان با گم شدن در سرزمینی دور و لم یزرع باشد، که یک روز آدمی چشم باز کرده و خود را رها و گرفتار در آن یافته است، بی هیچ ردی از گذشته و آنچه قبلا داشت . در چنین شرایطی، فضایی که انسان در آن زیست می‌کند، اشیایی که با آن‌ها قرنطینه‌اش را می‌گذراند و همدم تنهایی‌ او هستند، عکس‌های قدیمی، آشپزخانه، همه و همه بازتعریف می‌شوند و معنایی جدید و شاید متفاوت پیدا می‌کنند. زمان و شمارش تاریخ و روزهای هفته در قرنطینه و خانه معنای خود را از دست می‌دهند چون هر فردایی امروزی است که از پی دیروزی مشابه هنوز برنیامده است. عکس‌های زندگی انسان در محیط شهری به یک نوستالژی بدل می‌شود و با طولانی‌تر شدن این روند، انسان سعی در ساخت شکلی جدید از زندگی را در منزل شخصی خود (همان جایی که قبل‌تر کمترین نسبت وقت‌گذرانی را برای انسان مدرن داشت) می‌کند؛ در قرنطینه‌ی خانگی، دور از شهر و دوستان و فامیل، کنار اشیای نزدیکش و در امید آینده.

به دلیل شرایط قرنطینه و عدم دسترسی به افراد، برای تهیه عکس‌های این مجموعه به افراد گفتم با موبایل خودشان در خانه از وسایل خود عکس بگیرند. در ادامه تلاش کردم کمترین ادیت را در عکس‌ها به کار ببرم تا عکس‌ها، اشیا و صاحبانشان هر کدام روایت شخصی خود را داشته باشند.

« ایده و اجرا پیمان یزدانی »

  • فاطمه/۲۶ ساله / آمریکا/
در ایران روزنامه‌نگار بودم ولی از ۶ ماه پیش که اومدم اینجا تا امروز فعلا در یه مغازه عطرفروشی کار میکنم.
امسال اولین عید نوروزیه که تو خونه خودمونم. راستش هیچ‌وقت فکر نمیکردم ارتباط مدام با آدم‌های مختلف که همیشه برام منبع انرژی بوده یه روزی به ترس بزرگم تبدیل شه. با اینهمه در حال حاضر با همسرم تو خونه‌ایم، سعی میکنم به قسمت خوب ماجرا فکر کنم. ما وسایل سفره هفت‌سین رو پیدا کردیم و بساط سبزی پلو با ماهی شب عید هم مهیاست پس همچنان امید هست، زندگی هست.

  • مریم/۳۰ ساله /کرج/
روزهای قرنطینه رو با مامان و بابام توی خونه می‌گذرونم. زندگیم تقریبا از نظم خارج شده ولی خیلی هم بد نیست. تا ۴ صبح بیدارم و فیلم می‌بینم و ظهر بیدار می‌شم. طول روز برای شرکت دورکاری می‌کنم و وقتی کارم تموم شد حدود یک ساعت و نیم ورزش می‌کنم. بعد می‌شینم پای کتاب خوندن، فیلم دیدن، بازی آنلاینی که تازه کشف کردم و ویدیوکال با دوستای دور و نزدیک.

  • واران/۳۱ ساله/تهران/
 شغل من موشن گرافیکه. توی یه شرکت تبلیغاتی مشغولم و الان به خاطر این شرایط دو هفته‌ست که توی خونه از راه دور کار می‌کنم. به همین خاطر دیگه ساعت کاری برام معنی نداره و فقط باید پروژه‌ها رو برسونم. توی خونه موندن باعث شده بیشتر به بتونم خوراکی‌های هیجان‌انگیز مثل کیک و شیرینی درست کنم و بیشتر بتونم نقاشی بکشم.

  • فرید/۳۱ ساله/سنندج/
جز برای خوردن غذا و استفاده از سرویس بهداشتی از اتاق بیرون نمیام تا کمتر با سوالات تکراری مامان درمورد VPN و اینکه چرا تلگرامش باز نمیشه روبرو بشم.درطول روز بیشتر آلبوم‌های موسیقی‌ای که قبلاَ کلکسیون کردم و فرصت نکرده بودم رو پخش میکنم. توی روشنایی اول صبح می‌خوابم و ظهر که بیدار میشم اولین کاری که میکنم بازکردن دوباره پنجره و پخش آهنگی از شجریانه با بیشترین صدای اسپیکر. صبحانه بطور کامل از برنامه غذاییم حذف شده و بعد از ورزش و دوش، مستقیم میرم سراغ نهار.

  • آرش/۲۸ ساله/رشت/
من تو شهر رشت، کافه دارم. چند هفته ای میشه که کافه تعطیله و کلا تو خونه‌ایم و خودمون رو با فیلم و کتاب و گوشی سرگرم می‌کنیم.هفته ی پیش پدرم به دلیل ابتلا به کرونا فوت کرد و از اون به بعد با بی‌حوصله‌گی و غصه و اسپری‌های تنفسی روزها رو می‌گذرونیم.  با استرسِ اینکه هر لحظه امکان داره فرد دیگه ای از اعضای خانواده هم به کرونا مبتلا بشه.

  • مهدی/۲۹ ساله/کرج/
روزای قرنطینه سخت می‌گذرند، مخصوصا برای من که برنامه‌نویسم. دم غروب لپ‌تاپم رو برمیداشتم و می‌رفتم تو کافه می‌نشستم به قهوه خوردن و کار کردن، سخته واسه من که سفر بخش عمیقی از زندگیمه ولی خب چاره‌ای نیست. این روزا منم و خونه‌ای که مدت‌هاست ازش خارج نشدم و ساعت‌هایی برای نوشتن و خوندن و یاد گرفتن و فیلم دیدن!
 بیشتر به آینده و کارهام فکر میکنم و این که آیا روزی می‌رسه که از این ویروس خبری نباشه؟

  •  سهراب/۳۲ ساله/تهران/
من شغل ثابتی ندارم. برای درآمد کارهای مختلفی انجام می‌دم، ولی عمدتاً با چند ناشر در کارهایی مربوط به نشر همکاری دارم. گاهی هم ترجمه و بعضی ترم‌ها تدریس می‌کنم. این روزها تفاوت چندانی در شغلم ایجاد نکرده، ولی احساس حبس در خانه باعث شده بی‌حوصله‌تر باشم، مخصوصاً اینکه عادت ندارم در خانه کار کنم.

  • سوگند/۲۷ ساله/تهران/
من مدیر داخلی یک کافه هستم. این روزها رو با خانواده می‌گذرونم و دائم تو این فکرم بعد گذر از این روزا شاید قدر لحظات عادی و معمولی زندگیم روخیلی خیلی بیشتر بدونم. مهم‌ترین معضل روزهای قرنطینه برام، بهم خوردن زمان خوابمه. تا صبح بیدارم و از اون سمت تا ظهر میخوابم! همین مساله مهم‌ترین علت رخوت روزهای قرنطینه‌ست.
چون شروع روزم با خانواده متفاوته و به دنبال اون یه درگیری‌هایی هم پیش میاد.

  •  رویا /۵۵ ساله/تهران
من کارم ترجمه است. روز ۲۵ قرنطینه رو با همسرم می‌گذرونم که جر می‌زنه و به یه بهانه‌ای روزی یکی دوبار می‌ره بیرون. غیر از کارهای هر روز مثل اشپزی و نظافت و آب دادن به گلدون ‌ها از صبح تا ۸ شب ترجمه می‌کنم. طبق معمول تلویزیون از ۹ شب تا ۱۲ شب روشنه. من هم از ساعت ۱۰ شب پای تلویزیون یا بافتنی می‌کنم یا در شبکه‌‌های مجازی ول می‌گردم. نیم ساعتش هم با بچه‌هام ارتباط تصویری دارم.

  • منیر/۴۳ ساله/ مبتلا به کرونا و درحال قرنطینه خانگی/روستای دیگه سرا از توابع اسالم تالش/
کارمند سابق ریاست جمهوری که استعفا دادم. در طول این روزها چند باری ریه‌ام مثل سنگ شده، نفس‌کشیدن برام سخت شده و با مرگ روبرو شدم. یکی دو بار به بیمارستان رفتم و بستری شدم و باز برگشتم. دستهام می‌لرزه و نوشتن برام خیلی ساده نیست.
این شرایط واقعا خلق کلی اتفاقات رو در پی داشت که نگرانم اگر بنویسم تصور بشه یه داستان تخیلی هست ولی واقعیت امر این هست این داستان تخیلی رو من در کمال ناباوری خودم این چندروز زندگی کردم.

  •  سپیده/۳۳ ساله/ همدان/
من گرافیستم.این روزها فرصت را غنیمت شمردم وکارهای عقب افتاده‌ رو با لذت بسیار انجام می‌دهم.
شایداگه می‌دونستم که روزی قراره به این فکر کنم که قبل از دست زدن به وسایلم دستم را بیست ثانیه با صابون شستم یا نه و یا حتی به جنس وسایلم فکر کنم و درگیر این باشم که هر کدامشون را به چه طریقی میشه ضدعفونی کرد باور نمی‌کردم! 
روز‌های اول قرنطینه ترجیح می‌دادم که از وسایلم دوری کنم،گاهی در ذهنم مرور می‌کردم نکند دیوانه شده باشم یعنی بقیه هم همین قدردیوانه وار تک تک وسایلشون را ضدعفونی می‌کنند!

  • اعظم/۳۵ ساله/تهران/
من معلم‌ام. این مدت درخونه با دخترم تنها بودم ولی پیاده‌روی هم زیاد رفتم. 
 درس‌های شاگردهام رو آنلاین چک کردم که برام خیلی سخت‌تر از تدریس حضوریه. چون تو مدرسه ممنوعه تو خونه با خیال راحت هر روز لاک زدم و ازش لذت بردم. کرم‌های مراقبت از پوستم رو مرتب زدم. سعی کردم بیشتر از قبل ورزش کنم و کتاب خوندم.

  • محمد /۴۵ ساله/ زنجان/
من دو جا کار می‌کردم.با شروع کرونا و به دلایل بهداشتی کار من در محل کار دوم متوقف شد ولی کار اولی و اصلی با شیفت تعطیلی بیشتر ادامه دارد. فرصت مجلّه و کتاب‌خوانی‌ام خیلی بیشتر شده. با همسرودو فرزندم خودمان را مقید به "در خانه بمانیم" کرده‌ایم. دعاهای صحیفه سجادیه راهم می‌خوانم.دعاهای خیلی خوبی است. در این مدت فرصتی دست بدهد فیلم‌های سینمایی روز و تحسین‌شده جهانی را می‌بینم.کمتر خبر می‌خوانم در حد تیتربیشتر هم رسانه‌های فارسی‌زبان خارجی. برای خرید منزل خودم می‌روم و فقط باکارت بانکی.

  • مریم/۳۳ ساله/تهران/
صبح صدایم می‌کند "مامان کجایی؟". سراغش می روم تا از تخت بیرون بیاورمش. قبل از هر کاری با هم چک می‌کنیم که "امروز هم تعطیله، به خاطر مریضی مهدکودک نمی‌ریم، مامان سر کار نمی‌ره، بابا میره، پارک نمی‌ریم، آرمیتا هم خونه‌اس". 
وایتکس و الکل مخلوط با آب، چهار یا پنج باردر روز از افشانه‌ای خارج می‌شود. "مامان بوی چیه؟" و من هر بار توضیح می‌دهم بوی رفع مریضی‌ای که خانه‌نشینمان کرده است.
طی دو سال و چهار ماهی که او هم عضوی از خانواده است، هیچ‌وقت تا این اندازه من و او با هم تنها نزیسته بودیم!

  •  نیما /۳۴ ساله/ آمریکا/
 خودم رو در استودیوی دوستم حبس کردم برای تموم کردن یه پروژه ویدیویی. بیشتر وقتم رو با خودم تنهایی گذروندم. درگیر سه تا پروژه اجرایی بودم که سه تاش کنسل شد. از دل تنهایی یه فستیوال باحال در اومد با همکاری دو تا از دوستامون توی ایران. شب‌ها فیلم می‌بینم و از ترسها و این ویروس هوشمند داستان می‌سازم. سعی میکنم تا جایی که بشه معاشرت‌ها رو کاهش بدم و خب خیلی سخته. ویتامین سی میخورم به گفته پدر و ویتامین دی به دستور مادر. نگران خانواده‌ام که قرنطینه رو جدی نمی‌گیرن.

  • نگار/۳۵ ساله/تهران/
من پزشک عمومی هستم. در این مدت قرنطینه فقط دو سه بار چند تا از دوست‌هام رو دیدم، اونم توی خونه و رعایت فاصله. یک بار هم مجبور شدم برم ثبت‌احوال.
باقی‌اش رو خانه بودم. به کتاب و سریال و پادکست گذشت غالبش.
چیز جدید اینکه سرِ پیری دارم آشپزی رو‌ کامل یاد می‌گیرم که سال دیگه مهاجرت کردم به امید خدا، لنگ نمونم .

  • مهتاب/۳۲ ساله/ تهران/
قبلا روزنامه‌نگار اقتصادی بودم اما الان خانه‌نشین کرونایی.
کرونا باعث شد که من با ترس‌هام مواجه بشم! شرایط به گونه‌ای پیش رفت که مامانم رفت خونه مامانش و برادرم هم رفت خونه دوستانش و من موندم و بزرگ‌ترین ترس زندگیم: تنهایی.
اولش شب‌ها می‌ترسیدم؛ همه چراغ‌های خونه رو روشن می‌گذاشتم. با کوچکترین صدایی از جام می‌پریدم و ضربان قلبم می‌رفت بالا. واسه غذا بعد یکی دو روز کم آوردم. حتی یه بارم گریه افتادم. حالا دو هفته از اولین روز می‌گذره و منم بزرگترین ترس زندگیم رو بغل کردم.

  • حامد/۳۲ ساله/تهران/
این روزها که در انزوایی خودخواسته بسر می‌برم،بیش از پیش دچار وحشتم. وحشت و ترس از تنهایی و ترس از مرگ. من طراح سایتم. زندگی کاری من به خانه منتقل شده و معطوف شده به میز و لپتاپی، ورزش و فعالیت بدنی که سابق بر این در باشگاه انجام می‌شد به حرکاتی ساده جلوی آینه بدل شده، و مسیر بین میز و یخچال و گاز جای رستوران‌گردی و کافه‌گردی را گرفته که اساسا بخشی جدا نشدنی از زندگی اجتماعی من بود.

  •  سالار/۳۱ ساله/تهران/
 کارم در حیطه گردشگری، البته باید بگم بود. این روزها برای منی که همیشه روزهای منتهی به سال جدید رو در سفر بودم خیلی سخت می‌گذره. توی قرنطینه تلاش می‌کنم تا بیشتر به سلامتم برسم، آشپزی کنم و خودم رو با یادگرفتن یک ساز جدید سرگرم کنم.
اما درکنار همه این‌ها سعی می‌کنم قسمت‌های جدید پادکستم رو هم منتشر کنم تا بتونم کمی به انتشار حال خوب توی جامعه کمک کنم. این روزها کاری جز رویاساختن ازمون برنمیاد.

  • شکوفه /۳۰ ساله/ تهران /
 من گرافیستم. این روزها همچنان مثل روزهای عادی سرکار می‌رفتم .خونه تنها بودم. من تا موقعی که مرزها بسته شد نترسیده بودم. از اون به بعد دیگه به چیزی فکر نمیکنم .برام هیچی اهمیتی نداره و بی تفاوت شدم. خبر نمی‌خونم و حتی سعی نمیکنم که غمگین یا خوشحال باشم. همه چیزها خیلی عادی داره واسم میگذره. برنامه ریزی واسه ماه اینده‌ام هم دیگه ندارم. چون الان همه چیز ممکنه و همه‌مون داریم از مواجه باهاش در میریم.

  • مهرآذین/۲۸ ساله/تهران/
باستان‌شناسی خوندم و قرار بود به بچه‌های یک مدرسه باستان‌شناسی درس بدم که از آبان ۹۸ همه‌چی مدام عقب افتاد. سه هفته‌است که توی قرنطینه‌ام، با مامانم و بابام. ساعت زیستیم به هم ریخته، شبا تا پنج بیدارم و از اونور تا ظهر می‌خوابم. بیشتر زمان رو توی اتاقم کتاب می‌خونم و این مدت یک عالمه غذا پختم. دلم برای سینما رفتن، پیتزای بیرون رو خوردن، بغل کردن و بوسیدن تنگ شده.

  • فرناز/۳۰ ساله/تهران/
 در تهران کارمند یک شرکت خصوصی بودم تا اینکه کرونا وارد زندگی روزمره من شد و استرس‌ زندگی در ایران رو ده‌ها برابر کرد. در این یک‌ماه من مجبور شدم علی رغم میل خودم به کار کردن ادامه بدم البته تا جایی که تونستم، با دروغ و... سعی کردم از خودم محافظت کنم و نرفتم. تقریبا ۹۰ درصد رفقا را ندیدم و تک و توک هم وقتی یکدیگر را می‌بینیم با تدابیر حفاظتی دور از هم می‌ایستیم و صحبت می‌کنیم.

  • .شرمین/۴۳ ساله/تهران/
من قصه‌نویسم. روزی چند بار برای خودم، شهر و آدم‌هایی که می‌شناسم و نمی‌شناسم فال می‌گیرم.کتاب می‌خونم، اولی را برمی‌دارم و نصفه رها می‌کنم، دومی را برمی‌دارم و باز رها می‌کنم و بعد می‌نویسم، قصه می‌نویسم، قصه می‌خوانم،حرف می‌زنم با در و دیوار و پرنده‌ای که توی حیاط نشسته. می‌نویسم و به صدای کلاغی گوش می‌دهم که روی درخت خرمالو نشسته و دست‌آخر باز فال حافظ می‌گیرم.چراغ را روشن می‌کنم و کتابی که صبح رها کرده بودم باز می‌کنم، سرم را می‌گذارم روی کتاب و می‌خوابم.

  • کوروش/ ۳۰ ساله/تهران/
من نویسنده و فیلمسازم. این روزها بیشتر از هر وقت دیگه‌ای تنهام، بیشتر از هر وقت دیگه‌ای به خودم و آدمای اطرافم و زندگیم فکر می‌کنم، بیشتر از هر وقت دیگه‌ای از آشپزی لذت می‌برم، بیشتر از هر وقت دیگه‌ای به گلدونام می‌رسم، یه بخشی از هزاران فیلم ندیده‌ام رو می‌بینم، یه بخشی از صدها کتاب نخونده‌ام رو می‌خونم، یه چیزایی می‌نویسم، یه چیزایی درست می‌کنم، و البته تو بهداشتی‌ترین و تمیزترین حالت عمر خودمم!

  • احسان/۳۳ ساله/تهران/
من مهندس برق هستم. از دو هفته قبل دورکاری میکنم. قرنطینه باعث شد کارهایی که همیشه واسه انجام ندادنش بهونه وقت نداشتن می‌آوردم رو انجام بدم. مثل آشپزی، مطالعه، تماشای مستند، بازی، مراوده بیشتر با افراد نزدیک و ...
 و البته ترس از ابتلا باعث شده وسواس عجیبی تو ضدعفونی کردن همه چیز پیدا کنم و هر روز دمای بدنم رو اندازه بگیرم. اخبار رو هم دیگه به اون صورت دنبال نمیکنم چون فقط باعث ناراحتی و تضعیف روحیه میشه.

  • پیمان/عکاس/۳۰ ساله/
 قرنطینه‌ی نیم‌بند این روزها با توقف چند پروژه کاری همراه شده.از طرفی اسفند و فروردین عادی برای آدم اهل سفر و عکاسی خیابانی همیشه همراه بوده با سفر به جنوب یا پرسه‌زنی در خیابان‌های نوروزی تهران و عکاسی. بعد کم‌کم به فکر افتادم باید هر جور شده این روزها را بگذرانم. پس ورزش در خانه را شروع کردم، به این پروژه عکاسی جدی‌تر فکر کردم و سعی کردم غذاهای جدیدی که تابحال نپخته بودم را درست کنم. خلاصه این که با تمام سختی‌های خانه‌نشینی برای من همیشه بیرون، این روزها به شکلی متفاوت در گذرند.

 

با دوستان خود به اشتراک بگذارید:
کپی شد

پیشنهاد ویژه

    دیدگاه تان را بنویسید

     

    دیدگاه

    توسعه