۵۵آنلاین :
چشمهایتان را ببندید و خود را در یک مسجدجامع در دل کویر، جایی همچون اردکان یزد بپندارید. رسته از هُرم گرما به شبستان مسجد آمدهاید. آرامش و خنکا و حسی قدسی در هوا و زیر پا، سادگی حزنانگیز اما باشکوه دستبافتههای کویری است؛ زیلو، شما را به گامنهادن در میان نقشهایش فرامیخواند؛ نقشها و رنگها و نام بافندگان غمگین و تنهای کویر را بر کتیبه زیلوهای ساده و زیبای وقفی بخوانید. نام واقفان پرمهرشان را که تاریخ پربار وقف را در کویر به یادگار نهادهاند، روی نقشها قدم بگذارید، روی خنکای دستبافتههای کویری. نقشها محرابی، نیلی و سفید، دستبافته «کافی ولد کاشف المیبدی»، آنسوتر نقشی دیگر، نقش هفت تایی، نیلی و سفید، وقف بابت اجاره باغ و باز نقشی دیگر، نقش گچکن سیزده تایی، نیلی و سفید، «عمل عبدالحسین» و زیلویی دیگر، زیبا، نقش زلفک هفت تایی، باز هم نیلی و سفید، بافنده نامعلوم شاید زنی نشسته بر دار بافندگی کوچک چوبین در خانهای گلین، سالها پیش، رها در میان خاطراتش، آنسوتر نقشی زیباتر، نقش سرو پردهای، یادآور سروهای نستوه کویر، باز هم نیلی و سفید، «عمل صفر اردکانی»، آنگونه که نادر پیری اردکانی در کتاب «پله هشتم» روایت کرده است، یادگار مانده از سال ١٣٨٣ هجری قمری. میبینید؟ این یکی، حاشیههایش ستارههای هشت پر هم دارد، بازتابی از شبهای پرستاره کویر، وقف آبانبار حاج استادحسین در علیبیک اردکان شده است و تاریخش ١٣٩٨ قمری را نشان میدهد و آن یکی چه زیباتر، محرابی، نیلی و سفید که برای پرده مسجد بافته شده است. این زیلوهای مناسب پرده ازجمله زیلوهای متداول در کویر به شمار میآیند. بنیه اولیاء در نوشتار «زیلوبافی میبد: اصطلاحات، هنرمندان و آثار» دراینباره چنین روایت کرده است: «به سبب روش خاص بافت و عبور دو رنگ پود در هر رج، زیلو به صورت دو رو بافته میشود و تفاوت دو روی آن، در جابهجایی رنگ پود در طرحهاست از این رو گاهی از زیلو همچون پرده نیز استفاده میشد». این پردههای ضخیم چیزی را نمیرساند جز گرمای سوزان و آفتاب تابان کویر که از آن باید به پس زیلوهای پردهوار پناه برد. این دستبافتههای ساده، هم در خانههای کاهگلی زیراندازند، هم جلوی نور و گرمای توانفرسا و احتمالا ریگهای برخاسته از طوفانهای کویری را میگیرند. اینجاست آن کاربردیبودن هنر دست در میان کویرنشینان، بیش از هر جای دیگر! آنها هماره در نبرد با طبیعت بیرحماند. مردم کویر همچنین زیلو را با نخ پنبه میبافند تا به توصیف محمدجواد میرخلیلی در کتاب «هنر زیلوبافی در یزد» بیشتر مناسب اقلیمشان باشد، چنانکه عشایر منطقههای سردسیر نیز گلیمهایشان را بهعنوان دستبافتههای سردسیری مشابه زیلو، با پشم میبافند تا آنها را از سرمای اقلیمشان در امان دارد. باز در میان زیلوها، زیلوهایی بیشتر نیلی و سفید به چشم میآیند که فاطمه جان خانم، صبیه (دختر) حاجی ملامحمدابن حاجی ابوتراب اردکانی و بیشمار زنان دیگر وقف کردهاند. نیک بنگرید و تاروپود تاریخ را در میان دستبافتههای کویر به تماشا بنشینید. زیلوی کهن سال ١٠٠٥قمری را هم ببینید که چه نستوه و زیبا از پس سالها، شور خالصانه بافنده و واقفش را در میان نقشهای سادهاش زندگی میکند. زیلویی از این قدیمتر نیز به روایت ایرج افشار در کتاب «یادگارهای یزد» با تاریخ ٩٦٣ قمری در مسجد شاهولی شهر تفت بر زمین شبستان آرمیده و نام بافندهاش بر کتیبه، شمسالدین قطبالدین میبدی ثبت شده است. در جایی دیگر به زیلویی با قدمت بیشتر، با تاریخ ٨٠٨قمری بر کتیبهاش اشاره شده که گویا در مسجدجامع میبد گسترانیده بوده است و برای نگهداری بهتر، به موزه زیلوی یزد در کاروانسرای شاهعباسی میبد جابهجا شده است. بله! شما بر تاریخ گام نهادهاید؛ تاریخ مردم. خفته در آرامش قدسی کویر، نیلی و سفید همچون روشنای روز کویر و مهتابگون شبهایش و جالب اینجاست که زیلوبافان کویری این دو رنگ را برای بافت زیلوها و پلاسهایی به کار میگرفتهاند که قرار بوده است بر مسجد، مصلی، امامزاده، حسینیه یا هر مکان مذهبی دیگر وقف شود؛ جایی که گنبدها هم نیلیاند و حس و حال آدمها سفید. پود این زیلوها درواقع از یک ماسوره (دامی) آبی و یک ماسوره (دامی) سفید است. رنگ آبی، خود وجهی تاریخی دارد. چنانکه صدیقه رمضانخانی در کتاب «زیلوبافی در یزد» یادآور شده، این رنگ همیشه در گذر تاریخ، کیفیتی روحانی و مذهبی داشته است. وجود این طیف از رنگ در مسجدهای کویری بهویژه یزد و میبد و اردکان، گویی بر سبکبالی عبادتکنندگان میافزوده است. زیلوهایی که در خانهها گسترانیده میشدند اما رنگهای متنوعتر و زندگیبخشتر داشتند، همچون قرمز و نارنجی و قهوهای که با روناس و انار و پوست گردو رنگ میشدهاند؛ همان چیزی که طبیعت کویری در واحههای کوچکش به مردم میبخشیده است. برتری بکارگیری این رنگهای طبیعی آن بود که در برابر اشعههای خورشید تابان کویر مقاوم بودند و از همینرو است که تنها زیلوهای قدیمی به ترمیم نیاز دارند، چنانکه آنسوتر میرزا مهدی شاکری، خادم مسجدجامع اردکان، با سر طاس و دستهای خسته و لبخندی بر لب، یکی از زیلوها، یک تکه از تاریخ آرام و محزون کویر را مرمت میکند. زیلوها باید بمانند، آنها خود تاریخاند. زیلوها؛ کتیبه و تاریخ و کویر زیلوها دستبافتههای مقاوم کویر در برابر گرما و حشراتند که جز با رطوبت و آتش از میان نرفتهاند. سالها و سدهها در گوشه بناهای مذهبی یا سهکنج خانهها زنده مانده و با سروها و ستارههایشان به جهان نگریستهاند، به گامهای آرام آدمهای کویر. برای همین هم است که زیلوها را تکههایی از تاریخ اجتماعی میتوان برشمرد، با کتیبههایشان که بیشتر همانند سندی معتبر، نگهدارنده نام واقف، مکان وقف، سال تولید و نام بافنده! محمدجواد میرخلیلی در کتاب «هنر زیلوبافی در یزد» چنین توصیف کرده است: «این کتیبهها همانند نقوش زیلو نشاندهنده گونهای از رفتار فرهنگی و اجتماعی ایرانیان، خاصه مردمان یزد است. اعتقاد به عمل خیر و کارهای عامالمنفعه، توجه به مسائل دینی، ثبت تاریخی، علاقه به ماندگاری لقبها و نامها و قرار دادن آنها در معرض دید مردم، همگی در کتیبههای حاشیه زیلوها قابلبررسی و پژوهش است. نکته حائز اهمیت دیگر این است که در فرهنگ رفتاری هنرمندان و صنعتگران ایرانی، به امضا و نام هنرمند کمتر توجه شده است. چنانکه امروز آثار بسیار زیادی وجود دارد بدون آنکه کمترین اطلاعی از نام سازنده یا سازندگان آن اثر وجود داشته باشد. زیلوبافی از معدود هنرهایی بوده که همواره نام هنرمند در کنار نام سفارشدهنده قید میشده است.» این کتیبهها گاه چنان اهمیت داشتهاند که حتی محتوای آنها بهعنوان نقش زمینه به کار میرفته است. ازجمله کتیبهها در برخی زیلوهای سجادهای درواقع نقش روی زیلو به شمار میروند و نام بافنده به صورت واژگونه بر زمینه اصلیشان بافته شده است که خود خلاقیت جالب توجه هنری هنرمندان مهربان کویری به شمار میآید. زیلوها با کتیبههایشان، تاریخ هنر زیلوبافی را بر خود دارند؛ ازجمله زیلویی ٧٠٠ساله در میبد با این متن وقفنامه بر کتیبهاش «وقف کرد قربه الیالله تعالی حسینابن کمالالدین خوبان این زیلو را بر مرقد شیخ قطبالدین داود نصرآبادی فی سنه ثلث و عشرین و تسع ماء». سفرنامه ناصرخسرو، نخستین سند معتبر تاریخی بهشمار میآید که از زیلوبافی یاد کرده است. این شاعر و جهانگرد پرآوازه ایرانی به وجود ٤٠٠کارگاه زیلوبافی در تون خراسان اشاره کرده است. پژوهشگران و کسانی چون ایرج افشار برآناند ارتباطات تجاری و فرهنگی میان مردم یزد و میبد و خراسان، پای زیلوبافی را به کویر مرکزی ایران هم کشانیده است. ناصرخسرو البته بعدتر به وجود ٥٠٠کارگاه زیلوبافی در میبد هم اشاره میکند. فاطمه دهقانی فیروزآبادی در رساله کارشناسی ارشد با موضوع «بررسی عملکرد اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی شرکت تعاونی زیلوبافان میبد» چنین نتیجه گرفته که این هنر- صنعت در آن روزگار فراگیرتر از امروز بوده است. زیلوها فرشهایی کمبها معرفی شدهاند. این کمبهایی یک وجه دیگر تاریخی در خود دارد؛ تنگدستی مردم در کویر! چنانکه طبیعت نیز برای این مردم رهاوردی ندارد، آنها خود در یک چرخه آرام و متین، آنچه را دارند، میاندوزند و باز از آن هنری دیگر میآفرینند. زیلوبافان نیز همانند گیوهدوزان، همه در کنار هم به کار اشتغال داشتهاند؛ آنها که بیشتر از یک خانواده بودند، کارگاهشان را نیز اتاقی از خانه گلینشان در کویر برمیگزیدند: «از هر خانواده پراولاد روستایی یکی بافندگی، یکی پنجهزنی و دیگری کلافلاکنی را برعهده میگرفت به همین دلیل کارگاههای زیلوبافی اغلب اتاقی از خانهای مسکونی بود که راهی از آن به کوچه باز میشد. پنبه نیز گویا در گذشته در زمینهای میبد کشت میشد و تنها به مصرف همین کارگاههای خانگی زیلوبافی میرسید؛ پژوهشگرانی چون سعید جانب اللهی در کتاب «نگاهی به زیلوبافی میبد» از همینرو بوده است که نتیجه گرفتهاند بافت زیلو که در سالهای دور هنوز از کاربرد زندگی روزمره پس رانده نشده بود، موجب رونق اقتصادی کویرنشینان میبد بوده است.»
سرو و شغال و حوض و قلعه
نقشهای زیلوها بازتابهای طبیعت کویری پیرامون بافندهاند، گاه نیز خود او را به یاد میآورند، هنگام بافتن، مثلا طالک که به شکل طال و سینی است یا سروک که سروهای کویری را به یاد میآورد یا طرحی جالب به نام محلی پرتتوره که به رد پای شغال شبیه بوده و گاه در باغستانهای انار در کویر دیده میشده است؛ تنها حیوان وحشی به شمار میآمده که آرامش جهان کویری را گاه و بیگاه به مخاطره میافکنده است. هنرمند، گویی عشقها و زیباییها و ترسهایش از جهان پیرامون را به میان تارهاوپودهای دستبافتهاش میآورد و از نو زندگیاش میبخشد. نقشهایی هم هستند که آفریده خلاقیت و خیال هنرمنداناند و به نام خودشان نیز بر جای ماندهاند، همچون نقشهای رکنالدینی و غلام عباسی. جالب اینجاست که آجرکاریها و کاشیکاریها و تزیینات مسجدها و بناها نیز گاه به میان زیلوها آمده است. این نقشها نیز البته همچون دیگر نمادهای هنری، تفسیرهایی تاریخی یافتهاند. ازجمله سرو را تنها نماد درختان سرو پراکنده در کویر ندانسته و بر این باورند بافنده کویری، مفهومهای انتزاعی این نمادها را که ریشه در تاریخ ایران باستان دارد، در نظر داشته است و اینچنین، سرو را نماد جاودانگی و قداست پنداشته، ریشه آن را به تمدنهای عیلام و آشور و دورههای تاریخی هخامنشیان و ساسانیان بازگرداندهاند. بدینترتیب خواستهاند بگویند در این دستبافتههای ساده، تاریخی دیرینهتر از عددهایی که بر کتیبههایشان نقش بسته است، زندگی میکند. آنچه اما اهمیت دارد آن است که زیلوها هرگز همچون فرشها نقشههایی از پیش تعیینشده در برابر چشمان بافنده ندارند؛ این روح و جان بافنده است که خود را در دستبافته مینمایاند و توان و سلیقه واقعیاش را به نمایش میگذارد. نگارنده نوشتار «زیلوبافی میبد: اصطلاحات، هنرمندان و آثار» یادآور شده است «اگر یک قالیباف برای بافتن تکتک چینها و رجها باید به طرح نقش رجوع کند، زیلوباف تنها به یک کد و رمز رجوع میکند برای این کار کافی است یک اسم به زیلوباف داده شود تا او بهطور ذهنی آن نقش را بر روی تارها و پودها ببافد. نقوش هندسی منظم و دقیقی بافته میشوند که از تقارن بسیار زیادی برخوردارند». این نقشپردازی برای مردم کویر بسیار ارزشمند به شمار میرفته است؛ آنان به همین دلیل بافت زیلو را به جای بافت حصیر برگزیدهاند، درواقع زیلوها را شکل کاملشده حصیربافی دانستهاند، آنگاه که مردم کویر بر آن شدند حصیر را بیارایند؛ خواستند سرو و شمسه و چلیپا و گره و محراب و کلید بر تن زیراندازهای نمادین خود بگذارند تا جهانبینی و آرزوهای خود یا جهان پیرامون خویش را بافته باشند، چنانکه نقش گره بر زیلوها، عشق بافنده کویری را به گرهکاریهای ضریح یا در و پنجره مکانهای مقدس میرساند که در اقلیمهای کویری فراوان یافت میشود. شکل برخی از نقشهای زیلو همچنین به دیوارههای مشبک لبه بامها در خانههای کویری بیشباهت نیست که هم حکم بادگیر را دارد، هم دیوار محافظ است. نقش حاشیههای زیلو نیز کنگرههای قلعههای بزرگ کویری مثلا نارین قلعه میبد را فرایاد میآورد. آن چلیپای معروف بر تنِ دستبافتههای اصیل کویری، هرچند معناهای شکوهمند انتزاعی دارد که وجه تاریخی آنها بر جنبه اقلیمیشان میچربد، اما شاید در نگاه بافنده ساده کویرنشین، نمادی از وجه زندگیبخش چرخ چاهش باشد که آب و زندگی را از زمین برایش به ارمغان میآورده است؛ چنانکه نقش تالگ نیز حوضهای مستطیلشکل خانههای کویری را یادآور است. بافنده کویری، گویی اندک داشتههایش را در جهان پیرامون بسیار دوست میدارد و میترسد همانها را نیز از دست بدهد، پس میکوشد آنها را ببافد و ماندگار در خانه و جلوی پنجرههایش، در مسجد و مصلی و تکیه بگستراند و بیاویزد. تاریخ اجتماعی و زندگی توده مردم در کویر، از این نمادها سرشار است. آدمهای کویر در خلأ جهان پیرامونشان با نمادها زندگی میکنند چنانکه همین نمادپردازیهای تعالیبخش را در مراسم باشکوه نخلگردانی در شهرهای کویری نیز میتوان سراغ گرفت. نخل، در این آیینهای نمادین، به پشتوانه فرهنگ و تاریخ و عنصرهای معرفتشناسانه مردم کویر، به شکلهایی گونهگونه و تاملبرانگیز تفسیر و تاویل شده است که پرداختن به آن نیز برای شناخت بخشی مهم از تاریخ اجتماعی و فرهنگی کویرنشینان به کار خواهد آمد؛ همچون زیلو که دنیایی در پس پرده دارد.
منبع : شهروند
دیدگاه تان را بنویسید