ارسال به دیگران پرینت

معرفی کتاب؛

معرفی کتاب بامداد خمار | روایتی از عشق نافرجام در دوران قاجار

کتاب صوتی «بامداد خمار» نوشته فتانه حاج سیدجوادی، داستان عشق نافرجام دختری از خانواده‌ای فرهیخته به شاگرد نجار را روایت می‌کند.

معرفی کتاب بامداد خمار | روایتی از عشق نافرجام در دوران قاجار

 کتاب صوتی «بامداد خمار» نوشته فتانه حاج سیدجوادی، داستان عشق نافرجام دختری از خانواده‌ای فرهیخته به شاگرد نجار را روایت می‌کند.

معرفی کتاب صوتی بامداد خمار

کتاب صوتی بامداد خمار نوشته‌ی فتانه حاج سید جوادی، داستان عشق نافرجام دختری به نام محبوبه از خانواده‌ای فرهیخته و ثروتمند به شاگرد نجاری است، روایتی جذاب که تمام سلول‌های وجودی شما را با درگیری‌های بین عقل و دلِ شخصیت اصلی همراه می‌کند.

خلاصه‌ی کتاب صوتی بامداد خمار

بامداد خمار (Drunkard Morning) درباره‌ی پیرزنی به نام محبوبه است که سال‌های پایانی عمر خود را سپری می‌کند، برادرزاده‌ی او که دختری زیبا و احساسی به نام سودابه است و شباهت بسیار زیادی به عمه‌ی خود دارد در شرف ازدواجی عجولانه و عاطفی است. پدر و مادر سودابه که با ازدواج او مخالف هستند و گمان می‌کنند سرنوشت او هم همانند عمه‌اش می‌شود، از محبوبه خواهش می‌کنند که داستان غم‌انگیز زندگی خود را روایت کند تا درس عبرتی برای سودابه شود و پس از آن بتواند به درستی تصمیم بگیرد.

محبوبه داستان عشق و عاشقی خودش را که در نخستین سال‌های حکومت رضاشاه در ایران رخ داده است را روایت می‌کند؛ داستان درباره‌ی عشق دختری از خانواده‌ای بافرهنگ و باسواد به شاگرد نجاری به اسم رحیم است. محبوبه از اصرارهای خودش و مخالفت‌های خانواده‌اش برای این ازدواج سخن می‌گوید و آنچه بر سر این ازدواج آمده است را برای سودابه شرح می‌دهد.

معرفی کتاب صوتی پایان اهمال کاری | عاداتی ساده برای افزایش بهره وری و انجام به موقع کارها

درباره‌ی کتاب صوتی بامداد خمار

«دیدی ای دل که غم یار دگر بار چه کرد***چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد»

فتانه حاج سید جوادی (Fattaneh Haj Seyed Javadi) این رمان محبوب و جذاب را با بیتی از حافظ شیرازی آغاز کرده است. نویسنده در این کتاب پرطرفدار و درخشان ادبیات معاصر ایران که به چاپ 61 نیز رسیده است، روابط اجتماعی مثل عشق، مرگ، نفرت، پیچیدگی‌های روابط انسانی و... که همیشه از موضوعات و دغدغه‌های زندگی ما هستند را مورد نقد و بررسی قرار می‌دهد. او در مصاحبه‌ای گفته است که عنوان کتاب را از این بیت از سعدی «به راحت نفسی، رنج پایدار مجوی، شب شراب نیرزد به بامداد خمار» برگزیده است. این کتاب محبوب و ماندگار به چند زبان مختلف دنیا ترجمه شده است. نویسنده در این کتاب از طرح داستان در داستان اطاعت کرده و با مهارت خود توانسته پیوستگی اصلی داستان را حفظ کند.

نقدها و جنجال‌های رمان بامداد خمار

این کتاب مورد نقدهای بسیاری از سوی نویسندگان و خوانندگان در سال‌های ابتدایی انتشارش قرار گرفت. ادامه‌ی این نقدها در موفقیت و فروش بالای کتاب تاثیر به سزایی گذاشت زیرا هم روشنفکران و هم اشخاصی که به آثار خلاصه و کوتاه عادت داشته و هم علاقمندان به ادبیات و رمان‌های عامه‌پسند، از سر کنجکاوی این اثر پرحاشیه را خوانده‌اند.

برخی این کتاب را رمانی مردسالارانه به حساب آوردند و عقیده داشتند که این اثر به حفظ ارزش‌هایی که زنان را از داشتن نقش تاثیرگذار در جامعه باز می‌دارد، یاری می‌رساند. اینکه سودابه برای انتخاب و تصمیم‌گیری درباره‌ی مهم‌ترین مسئله‌ی زندگی‌اش باید پای داستان غم‌انگیز عمه‌اش بنشیند تا درس عبرت بگیرد، شعور و قدرت تصمیم‌گیری سودابه را به عنوان یک انسان زیر سوال می‌برد. هم‌چنین افرادی این کتاب را توهین به طبقات پایین جامعه به شمار آوردند و عقیده داشتند نویسنده با این داستان فرهنگ و اصالت هر انسانی را برابر با ثروت و اشرافی‌گری قرار داده است.

بسیاری نیز باورد دارند که این کتاب برای جوانان خصوصا دختران امروزی بسیار مناسب است تا برای بزرگ‌ترین تصمیم زندگی خود، دقت فراوانی به خرج دهند و تفاوت‌های خانوادگی، فرهنگی و اجتماعی را موضوعی کم‌رنگ و بی‌اهمیت به حساب نیاورند.

فتانه حاج سید جوادی را بیشتر بشناسیم

فتانه حاج سید جوادی با نام هنری پروین در سال 1324 در شهر کازرون به دنیا آمد. در دوره‌ی نوجوانی و جوانی تحصیل در رشته زبان انگلیسی را برگزید. او از کودکی به نویسندگی علاقه فراوان داشت اما در سن پنجاه سالگی دست به نگارش زد و پرفروش‌ترین و محبوب‌ترین کتاب سال 1374، به نام «بامداد خمار» را روانه بازار کرد. اثر دیگر این نویسنده‌ی درخشان اما کم‌کار کتاب در خلوت خواب است که در سال 1377 به چاپ رسید.

در بخشی از کتاب صوتی بامداد خمار می‌شنویم

«بهار بود. نسیم بهاری بود. بوی شب بوها در گلدان بود. گل‌های شوخ‌چشم و زرد و بنفشه بود. صدای ساییده شدن برگ درخت‌های چنار در اثر باد بهاری بود و آواز قمر بود. آواز قمر.»

«خندید و من خوشحال شدم. دندان‌هایش ردیف و سفید و محکم بود. مثل این که مشکل فقط دندان‌های او بود که کمتر از دندان‌های پسر عطاالدوله نبودند. قربان قدرت خدا بروم. این شاگرد نجار در این دکان کوچک چه‌قدر زیباتر از پسر محترم و زیبای شازده‌خانم می‌نمود. یا شاید به چشم من این‌طور بود. الحق که جای او این نبود. جای او در کاخ پادشاهی بود.»

 

 

منبع : کتابراه
به این خبر امتیاز دهید:
بر اساس رای ۰ نفر از بازدیدکنندگان
با دوستان خود به اشتراک بگذارید:
کپی شد

پیشنهاد ویژه

    دیدگاه تان را بنویسید

     

    دیدگاه

    توسعه