حسنک وزیر | داستان حسنک وزیر
راز سر به دار شدن حسنک وزیر | سرنوشت تراژیک وزیری که جرمش وفاداری بود
اعدام حسنک وزیر در قرن پنجم هجری به اتهام دریافت هدیه از خلیفه فاطمی، بهانهای بیش نبوده است.
اعدام حسنک وزیر در قرن پنجم هجری به اتهام دریافت هدیه از خلیفه فاطمی، بهانهای بیش نبوده است.
اول آبانماه در تقویم رسمی کشورمان به نام «ابوالفضل بیهقی» که او را به عنوان «پدر نثر فارسی» میشناسند نامگذاری شده است. ماجرای بر دار شدن حسنک وزیر مشهورترین داستان کتاب «تاریخ بیهقی» است. به این مناسبت به بازخوانی مقالهای از اکبر نحوی از ماجرای حج حسنک که منجر به بر دار شدن او شد میپردازیم.
زندهیاد نحوی در این مقاله که در سال ۱۳۹۵ در «نامه فرهنگستان» منتشر شده نوشته است: «ابوعلی حسن بن محمد بن عباس میکالی، معروف به حسنک به جرم اینکه هنگام بازگشت از سفر حج از خلیفه فاطمی هدایایی دریافت کرده بود، در صفر سال ۴۲۲، در میدان شهر بلخ، به دار آویخته شد. اما از گزارش بیهقی برمیآید که هواداری حسنک از پادشاهی محمد و کینه شخصی ابوسهل زوزنی موجبات قتل او را فراهم آورد و گرفتن هدایا آن هم پس از هشت سال که از تاریخ آن میگذشت، بهانهای بیش نبوده است.
از رویدادهای این سفر آنچه میدانیم همان است که از تاریخ بیهقی به دست میآید. اصولاً نوشتههای مورخان ایرانی راجع به حسنک اندک است. یکی تاریخ عُتبی است که حوادث عصر محمود را تا سال ۴۱۲ دربر دارد و، در آن، به اقداماتِ حسنک هنگام ریاست او بر خراسان به اجمال اشاره شده است. دیگر گزارش بسیار موجز گردیزی در شرح اعدام حسنک است که از اشتباه خالی نیست. مأخذ دیگر تاریخ بیهقی است. بیهقی، با آنکه در شرح بر دار کشیدن حسنک به تفصیل سخن میگوید، از سوانح احوال او و آنچه به هنگام ریاست و وزارت او گذشته بود یاد نمیکند. شاید جو حاکم بر دربار غزنویان اقتضا نمیکرده است که بیش از آن از مخالف سلطان مسعود سخن گفته شود. باید از آثار الوزرای عقیلی هم یاد شود که، هر چند در نیمه دوم قرن نهم تألیف شده، به جهت احتوا بر چند فقره از مقامات ابونصر مشکان که از آنها اخباری راجعبه حسنک به دست میآید، حائز اهمیت است.»
نحوی در ادامه مقاله خود ماجرای سفر حج حسنک را اینگونه آورده است: «در روزگار محمود حجگزاران خراسان و ماوراءالنهر از نیشابور به ری و بغداد و از آنجا به کوفه و مکه میرفتند. یکی از مشکلات آنان ناامنی راه میان کوفه و مدینه بود. در این مسیر، قبایلی از اعراب زندگی میکردند که هنگام عبور کاروانِ حاجیان راه را بر آنان میبستند و خواستار باج میشدند. اگر سرپرستان کاروانها با پرداخت مبالغی رضایت آنها را جلب میکردندّ کاروان میتوانست به راه خود ادامه دهد وگرنه جنگ و نزاع در میگرفت و چه بسا گروهی کشته میشدند. چنین بود که در سالهای ۴۰۹-۲۴۱۱ بر اثر ناامنی راه، از خراسان و ماوراءالنهر کسی به حج نرفت. در سال ۴۱۲ گروهی از مردم خراسان نزد سلطان محمود گله کردند که تو هر سال به غزای هند میروی و شهرهایی را میگشایی ولی مردم از واجبِ دینی خود بازماندهاند، گشودن راه حج واجبتر است. محمود ابو محمد ناصحی را به سرپرستی حجگزاران برگزید و کاروانی بزرگ در آن سال راهی مکه شد ولی، به هنگام بازگشت در نزدیکی فَید، راهزنان کاروان را محاصره کردند. ناصحی پنجهزار دینار به آنها پرداخت ولی دزدان بیشتر خواستند و تا پانزده روز مانع حرکت کاروان شدند چنانکه حجاج از گرسنگی به کشتن شتران روی آوردند. سرانجام زد و خورد در گرفت و جوانی از اهالی سمرقند تیری انداخت و رئیس حرامیان کشته و جمعشان پراکنده شد و کاروان به راه خود ادامه داد.
در سال ۴۱۳، بار دیگر ناصحی سرپرستی حُجّاج را بر عهده داشت. در این سفر، حادثهای رخ نداد. در سال ۴۱۴، سلطان محمود حسنک را نقیب حجگزاران کرد. حسنک نیز، در راه مدینه، با راهزنان روبرو شد اما گمان برد که شاید، به هنگام بازگشت از مکه، سهم آنان را نیز بپردازد. راهزنان پذیرفتند و کاروان به سوی مدینه حرکت کرد.
در این سال کاروانی نیز به سرپرستی ابوالحسن اقساسی، امیرالحاجّ مردم عراق، به مکه آمده بود. پس از پایان گرفتن مراسم حج، در اوایل محرم ۴۱۵ کاروانی بزرگ متشکل از دویستهزار حجگزار و شصتهزار شتر به سمت مدینه حرکت کرد. هنگامی که کاروان به مدینه رسید، حسنک و ابوالحسن اَقساسی و تنی چند از سرشناسان عرب جلسهای تشکیل دادند تا درباره دزدان راهِ کوفه چارهای بیندیشند. سرانجام قرار بر این شد که کاروان مسیر خود را تغییر دهد و از مدینه به سوی وادیالقُری (رَمْله) برود و، از راه بیتالمقدس و دمشق، به بغداد بازگردد.
در اینجا باید کمی درنگ و به موضوع مهمی توجه کرد. ظاهراً، به هنگام ورود کاروان به مدینه، گروهی از مردم خراسان، که به احتمال قوی از هواداران فاطمیان بودند، به سمت مصر حرکت میکنند و روز سهشنبه دوم صفر ۲۱۵، به قاهره میرسند. نکته بسیار بااهمیت که میتواند پرتوی بر عقاید مذهبی حسنک بیفکند آن است که در میان این گروه، یکی بوده است که از جانب حسنک هدیهای برای الظّاهر (۴۱۱-۴۲۷) خلیفه فاطمی برده بوده است و اطرافیان خلیفه رسول حسنک را گرامی میدارند.
سرانجام کاروان به سوی رمله حرکت میکند. اقساسی نامهای به الظاهر مینویسد و از او درخواست میکند تا اجازه دهد کاروان از سرزمینهای قلمرو او عبور کند. نامه اَقساسی، در ۱۲ صفر ۴۱۵، به الظاهر میرسد و او، طی نامههایی به والیان خود در مناطق شام، دستور میدهد تا از کاروانیان پذیرایی کنند و نیازهای آنان برآورده شود و صلاتی نیز به دانشمندان و قاریانی که در کاروان بودهاند بدهند و به حسنک بذل و بخششی بیشتر کنند و بزرگداشتی تمام و کمال از وی به جا آورند.
الظاهر دستور میدهد که فرماندهانش کاروان را در مسیر راه همراهی و نگهبانی کنند و هدایایی برای اقساسی و حسنک میفرستد. مَقریزی میگوید هزار دینار و جامههای متعدد برای اقساسی فرستاد و مانند آن را برای حسنک و افزون بر آن، اسبی با ساختِ زر. و این همان هدایایی بود که حسنک را به بهانه دریافت آن بر «مرکب چوبین»، نشاندند.
الظاهر اسب با ساخت زر را برای محمود و به نیت جلب نظر او به آیین فاطمی فرستاده بوده است و همان است که بیهقی «آن طرایف که نزد امیر محمود فرستاده بودند آنِ مصریان» میخواند.
کاروان، پس از زیارت بیتالمقدس به دمشق و رَحیه (کنار رود فرات) میرود. در اینجا، گروهی از حاجیان با سفینههایی به سوی بغداد میروند و عدهای دیگر از جمله کاروان حسنک به سوی موصل حرکت میکنند. حاجیان عراق از موصل وارد بغداد میشوند. هدیه گرفتن اقساسی موضوعی نیست که از خلیفه پنهان مانده باشد. بیدرنگ به دربار فراخوانده میشود و خلیفه باعصبانیت او را سرزنش میکند و به فاطمیان دشنام میدهد و آنان را از اصلی یهودی میخواند. اقساسی، پس از بازگشت به خانه، بیمار میشود و چندی بعد جان میسپارد.
اما حسنک، هنگامی که به اَوانا رسیدْ مسیر خود را تغییر داد و از رفتن به بغداد خودداری کرد. اوانا شهرکی بود در ده فرسنگی شمال بغداد (یاقوت حموی) بنابراین حسنک باید از آنجا به دَسکَره و جَلَوْلا و خانَقِین و قصر شیرین رفته باشد.
در این هنگام محمود در شهر بلخ به سر میبرد و منتظر بود تا بهار فرا رسد، و برای دیدار با قَدَرخان، فرمانروای ترکستان، وارد ماوراءالنهر شود ولی، به شرحی که گردیزی داده است، عبور لشکریان محمود از رود جیحون مدتی به تأخیر افتاد و حسنک موفق شد در بلخ با محمود دیدار کند.
بیهقی میگوید خبر هدیه گرفتن حسنک خشم خلیفه عباسی را برانگیخت و «حسنک را قرمطی خواند» و نامهنگاری و آمد و شد رسولان خلیفه آغاز شد چنانکه محمود روزی گفت: بدین خلیفۀ خَرِفشده باید نبشت که من، از بهرِ قَدرِ عبّاسیان، انگشت در کردهام در همه جهان و قرمطی میجویم و آنچه یافته آید و درست گردد بر دار میکشند و، اگر مرا درست شدی که حسنک قرمطی است، خبر به امیرالمؤمنین رسیدی که در باب وی چه رفتی. وی را من پروردهام و با فرزندان و برادران من برابر است اگر وی قرمطی است من هم قرمطی باشم.
اما ابونصر مشکان این «سخن پادشاهانه» محمود را به خلیفه چنان مینویسد که «بندگان به خداوند نویسند» و سرانجام، «پس از آمد و شد بسیار، قرار بر آن گرفت که آن خلعت که حسنک استده بود و آن طرایف که نزدیک امیر محمود فرستاده بودند آن مصریان، با رسول، به بغداد فرستند تا بسوزند.»
ابوالفضل رشیدی، هدایا را با خود به بغداد میبرد و روز پنجشنبه نُه روز باقی مانده از جمادیالآخره سال ۲۱۶ به بغداد میرسد. القادر بالله جلسهای با حضور قاضیان و فقیهان تشکیل میدهد. ابوالفضل رشیدی، در این جلسه هدایا و نامه محمود را_ که، در آن «سخن پادشاهانه»اش به «الخادمُ المُخلِصُ الَّذی یَرَی الطّاعة فرضاً وَ یَبْرأُ مِن کُلِّ مَا یُخالِفُ الدَّوْلَة العَبّاسیّة» تغییر یافته بود_ عرضه میکند. فردای آن روز، در دروازه نوبی (بابُ النّوبی) پیش چشم خلیفه و گروهی از مردم، در گودالی انباشته به هیزم، هدایا خوراک آتش میشود. اما این هدایا چه بود؟ مورّخی میگوید آنچه به بغداد فرستادند عبارت بود از هفت جُبّه و یک فَرَجیّه و زین و برگی زرین.
در این گزارش، از «هزار دینار» خبری نیست و شاید بخشی از هدایا را، صرفاً برای آرام گرفتن خلیفه لجوج عباسی به بغداد فرستاده بودهاند. این بود سرگذشت حج حسنک.
اما هدیه فرستادن او برای خلیفه فاطمی را چگونه میتوان توجیه کرد؟ آیا او، برای تشکر از خلیفه که اجازه داده بود کاروان از قلمرو او بگذرد، به این کار اقدام کرده بود؟ آشکار است که چنین نیست؛ زیرا هدیه حسنک ده روز زودتر از نامه اقساسی به دست خلیفه رسیده بود. ظاهرا هیچ دلیلی برای این کار به نظر نمیرسد مگر آنکه او را از پیروان فاطمیان بدانیم. چنین مینماید که او سالها پیش به این آیین گرویده بوده است، و در سال ۴۱۵ که در نزدیکترین مکان به خلیفه خود در حال سفر بوده، فرصت مییابد که، با ارسال هدیهای، وفاداری خود ابراز کند.
دیدگاه تان را بنویسید