ارسال به دیگران پرینت

حکایت کوتاه | حکایت زاکانی

چندین حکایت کوتاه و طنز از عبید زاکانی | بخوانید و بخندید

حکایت یک داستان کوتاه و شگفت‌انگیز است که برای انتقال یک درس یا پیام مورد استفاده قرار می‌گیرد. حکایت‌ها عموماً با استفاده از شخصیت‌های غیر واقعی یا حیوانات، در خصوص مسائلی مانند عدالت، صداقت، اخلاق، هوش، تواضع و شجاعت تعریف می‌شوند. اغلب حکایت‌ها به صورت ساده و روان نوشته می‌شوند و معمولاً توسط مردم برای آموزش فرزندان و جوانان استفاده می‌شوند.

چندین حکایت کوتاه و طنز از عبید زاکانی | بخوانید و بخندید

 

حکایت یک داستان کوتاه و شگفت‌انگیز است که برای انتقال یک درس یا پیام مورد استفاده قرار می‌گیرد. حکایت‌ها عموماً با استفاده از شخصیت‌های غیر واقعی یا حیوانات، در خصوص مسائلی مانند عدالت، صداقت، اخلاق، هوش، تواضع و شجاعت تعریف می‌شوند. اغلب حکایت‌ها به صورت ساده و روان نوشته می‌شوند و معمولاً توسط مردم برای آموزش فرزندان و جوانان استفاده می‌شوند.

حکایت خنده دار از بهلول | بخوانید بخندید

حکایت با معین سرمای زمستان

سلطان محمود در زمستانی سخت به طلخک گفت که: با این جامه ی یک لا در این سرما چه می کنی که من با این همه جامه می لرزم. طلخک گفت: ای پادشاه تو نیز مانند من کن تا نلرزی. سلطان محمود گفت: مگر تو چه کرده ای؟ طلخک گفت: هرچه جامه داشتم همه را در بر کرده ام.

حکایت اسب سیاه

یکی اسبی به عاریت خواست گفت اسب دارم اما سیاه هست گفت مگر اسب سیاه را سوار نشاید شد گفت چون نخواهم داد همین قدر بهانه بس است

حکایت سرکه ۷ ساله

رنجوری را سرکه هفت سال فرمودند از دوستی بخواست گفت من دارم اما نمی‌دهم گفت چرا گفت اگر من سرکه به کسی دادمی سال اول تمام شدی و به هفت سالگی نرسیدی.

خوشبو کردن دهان

مردی نزد بقالی آمد و گفت پیاز هم ده تا دهان بدان خو شبوی سازم بقال گفت: مگر … خورده باشی که خواهی با پیازش خوشبوی سازی

لطیفه های کوتاه

شخصی را پسر در چاه افتاد. گفت: جان بابا! جایی مرو تا من بروم ریسمان بیاورم و تو را بیرون بکشم.

به این خبر امتیاز دهید:
بر اساس رای ۸۳ نفر از بازدیدکنندگان
با دوستان خود به اشتراک بگذارید:
کپی شد

پیشنهاد ویژه

    دیدگاه

    توسعه