ارسال به دیگران پرینت

به مناسبت درگذشت محمد جواد محبت

داستان دو کاج و دو پایان متفاوت

بعضی شعرها، فقط یک شعر نیستند، خاطره مشترک یک یا حتی چند نسل هستند که می توانند دستمایه گفت و گوی آدم هایی شوند که برای اولین بار همدیگر را دیده اند ولی در سال هایی دور در جایی مثل یک شعر، با هم بوده اند.

داستان دو کاج و دو پایان متفاوت

بعضی شعرها، فقط یک شعر نیستند، خاطره مشترک یک یا حتی چند نسل هستند که می توانند دستمایه گفت و گوی آدم هایی شوند که برای اولین بار همدیگر را دیده اند ولی در سال هایی دور در جایی مثل یک شعر، با هم بوده اند.
از این دست شعرها می توان به"یار مهربان" و "باز باران با ترانه" اشاره کرد و البته به "دو کاج" که شاعر این آخری امروز به رحمت خدا رفت: محمد جواد محبت.

داستان دو کاج و دو پایان متفاوت
محمد جواد محبت در کرمانشاه و در سال ۱۳۲۲ چشم به جهان گشود. کودکی و تحصیلات را در کرمانشاه گذراند و سپس به عنوان معلم در روستاهای قصر شیرین به خدمت مشغول شد. شعرهای او از سال ۱۳۴۰ تا ۱۳۵۴ در مجلات توفیق، خوشه، روشنفکر، دریچه، تهران مصور و هفته‌نامه مشیر چاپ می‌شد. از سال ۶۲ به گروه مؤلفین کتاب‌های درسی پیوست و آثاری از او در کتاب‌های دوم، سوم، چهارم و پنجم ابتدایی درج شد.  
 
معروف ترین شعر او دو کاج بود که قصه آموزنده دو کاج را روایت می کند. این شعر از نیمه های دهه 50 خورشیدی وارد کتاب های درسی دوره ابتدایی شد و بعد از سال ها، حذف شد و سپس با تغییراتی که شاعر در نیمه دوم شعر داد و فضای آن را امیدبخش کرد، بار دیگر به درس های کودکان بازگشت. به احترام شاعر خاطرات کودکی، داستان دو کاج را با هم مرور می کنیم.

داستان دو کاج و دو پایان متفاوت

دو کاج
در کنار خطوط سیم پیام        خارج از ده دو کاج روئیدند
سالیان دراز رهگذران        آن دو را چون دو دوست می دیدند
یکی از روزهای سرد پاییزی        زیر رگبار و تازیانه باد
یکی از کاج ها به خود لرزید        خم شد و روی دیگری افتاد
گفت ای آشنا ببخش مرا        خوب در حال من تامل کن
ریشه هایم ز خاک بیرون است        چند روزی مرا تحمل کن
کاج همسایه گفت با تندی        مردم آزار؛ از تو بیزارم
دور شو؛ دست از سرم بردار        من کجا طاقت تو را دارم؟!
بینوا را سپس تکانی داد        یار بی رحم و بی مروت او
سیم ها پاره گشت و کاج افتاد        بر زمین نقش بست قامت او
مرکز ارتباط دید آن روز        انتقال پیام ممکن نیست
گشت عازم گروه پی جویی        تا ببیند که عیب کار از چیست
سیمبانان پس از مرمت سیم        راه تکرار بر خطر بستند
یعنی آن کاج سنگدل را نیز        با تبر تکه تکه بشکستند

داستان دو کاج و دو پایان متفاوت

 
 

شعر باز نویسى شده توسط شاعر

در کنار خطوط سیم پیام        خارج از ده دو کاج روئیدند
سالیان دراز رهگذران        آن دو را چون دو دوست می ‌دیدند
روزی از روزهای پائیزی        زیر رگبار و تازیانه باد
یکی از کاج ها به خود لرزید        خم شد و روی دیگری افتاد
گفت ای آشنا ببخش مرا        خوب در حال من تأمل کن
ریشه‌هایم ز خاک بیرون است        چند روزی مرا تحمل کن
کاج همسایه گفت با نرمی        دوستی را نمی برم از یاد
شاید این اتفاق هم روزی        ناگهان از برای من افتاد
مهربانی بگوش باد رسید        باد آرام شد، ملایم شد
کاج آسیب دیده ی ما هم        کم کَمَک پا گرفت و سالم شد!
میوه ی کاج ها فرو می ریخت        دانه ها ریشه می زدند آسان
ابر باران رساند و چندی بعد        دِه ما، نام یافت کاجستان

 

منبع : عصرایران
با دوستان خود به اشتراک بگذارید:
کپی شد

پیشنهاد ویژه

    دیدگاه تان را بنویسید

     

    دیدگاه

    توسعه