ارسال به دیگران پرینت

ابراز احساسات مادرانه

مادر هم می‌تواند ناخواسته یا ندانسته، زندگی فرزندش را بِکُشَد!

یادداشتی برای چالشی مهم: نوع رفتار و ابراز احساسات مادرانه تا چه حد می‌تواند در نحوه‌ی ارتباط صمیمی آنها با فرزندان تأثیر‌گذار باشد؟

مادر هم می‌تواند ناخواسته یا ندانسته، زندگی فرزندش را بِکُشَد!

زهرا عابدی/ نویسنده

یادداشتی برای چالشی مهم: نوع رفتار و ابراز احساسات مادرانه تا چه حد می‌تواند در نحوه‌ی ارتباط صمیمی آنها با فرزندان تأثیر‌گذار باشد؟

محکوم به مادر شدن، یا عشقی که در وجود مادر پشت و پناه می‌گیرد؟! یا زنی که در آرزوی مادری، از روی تمام رویاهایش عبور کرده؟ کدام یک؟!

"بسه خسته شدم از این زندگی... از این مرد..."

"مامان چی شده باز؟"

"تو دیگه حرف نزن. تو هم بچه همون پدری!"

تلویزیون را خاموش کردم.

چند روز پیش هم مادر با من طوری رفتار کرد که انگار اصلا مرا نمی‌شناسد. اصلا همان فکر دوره‌ی بچگی‌ام درست بود. من بچه واقعی پدر و مادرم نیستم.

چشمم به اولین پست اینستاگرام افتاد.

"خدا رو شکر مادر دو فرشته مهربان، نیکو و نیکای خوشگل هستم."

اسم پیچ را نگاه کردم، دوست دوره‌ی راهنمایی‌ام بود.

از ذوق خوشبختی‌اش اشک در چشم‌هایم جمع شد.

در دایرکت، بعد از احوال‌پرسی به او تبریک گفتم.

خوشحال شد و سراغ دیگر دوستان را از من گرفت، اما من از کسی خبر نداشتم. در ذهنم چهره و نام بچه‌ها را مرور می‌کردم که به یاد هانیه افتادم؛ دختری که بچه طلاق بود.

برایمان تعریف کرد که پدر و مادرش ازدواج کرده، او و برادر سه‌ساله‌اش را تنها گذاشتند و آنها پیش مادربزرگشان زندگی می‌کنند.

اکثر اوقات به جای لبخند، اشک‌هایش از لحظه‌های جوانی او پذیرایی می‌کردند. بیشتر از همه از بیقراری‌های برادر خردسال نگران بود. برای آنکه نیاز عاطفی دوری از پدر و مادر برایش جبران شود به روابط دوستانه‌ی جدید، روی آورده بود. نمی‌دانم واقعا این نوع روابط می‌توانست نیازش را برطرف کند یا نه؟!

چهره‌ی مبینا از جلوی چشم‌هایم رد شد؛ دختری بسیار حساس و عاطفی که می‌گفت مادرش او را ناخواسته به این دنیا آورده است و محکوم به مادر شدن شده است. اختلاف سنی مبینا و مادرش بسیار زیاد بود. زنی که قصد ازدواج نداشته و به زور خانواده، تن به ازدواج و بچه‌دارشدن داده بود. حالا فرزندش باید چوب این ازدواج ناخواسته و بی‌مهری‌ها را تحمل می‌کرد. تعریف می‌کرد هیچ‌گاه نمی‌تواند با مادرش ارتباط بگیرد و درباره مشکلاتش حرف بزند؛ چرا که اصلا حرف یگدیگر را نمی‌فهمند.

در همان لحظه یاد یکتا افتادم؛ دختری درسخوان و در عین حال بازیگوش، که همیشه غمخوار همه‌ی همکلاسی‌هایش بود و آنها را می‌خنداند. دختری که با رابطه‌ای صمیمی با مادرش مثل دو رفیق با هم رفتار می‌کردند، اما خودش می‌گفت با رفاقتی که با مادر دارد باز هم نمی‌تواند او را کاملا رفیق یکی‌یکدانه خود بداند؛ چرا که اختلاف نظر زیادی دارند.

مینا هم از بچه‌های کلاس بود که پدر و مادرش زیاد یا اصلا در کار او دخالت نمی‌کردند. به قول خودش که تعریف می‌کرد پدرش ماموریت می‌رود و هر سه ماه برمی‌گردد و مادرش معلم است. اصلا نمی‌دانند او چه می‌خورد و کجا می‌رود و کلاس چندم است؟! ولی با اعتماد نفس می‌گفت: دوستی خوبی با مادرش دارد. هرچه به مادرش بگوید و هر چه بخواهد، مخالفتی با او نمی‌کند؛ که به نظرم این نوع دوستی دختر و مادر، یک نوع دوستی "خاله خرسه" به حساب می‌آید.

می‌خواستم گوشی را خاموش کنم که پستی که به تازگی آپلود شد توجهم را جلب کرد. یک گربه سفید و پشمالو که نوشته بود: "دخترم به خونه خوش اومدی"!

با تعجب سریع چشم‌هایم را به سمت اسم پروفایل برگرداندم. گیتی بود! یادم آمد پارسال هم یک سگ سیاه خریده بودند و "پسرم" صدایش می کردند. می‌گفت: دوست ندارد بچه‌دار شود، حوصله‌اش را ندارد.

به یاد زوجی افتادم که سالیان سال در حسرت داشتن بچه، 

تمام شادی‌های زندگی‌شان قفل شده است. گوشی را خاموش کردم. از آخرین بحثی که با مادر کردم هنوز افسرده بودم و حال خوبی نداشتم. چرا مادرم فکر می‌کند می‌تواند تفکرات و احساسش را با من یکی کند؟! این اتفاق نه‌تنها یک لحظه، بلکه هرگز بین هیچ دختر و مادر و هیچ خانواده‌ای اتفاق نمی‌افتد.

گاهی اوقات به حرف‌هایی که مادر از گذشته ‌از رفتار خانواده پدری‌ام می‌زد؛ از بلاها و رنج‌هایی که تا قبل از مستقل شدن کشیده، فکر می‌کنم. قطعا مادرم نمی‌داند با این کار خود، زندگی مرا می‌کُشَد. چه خوب است که تمام مادران سرزمینم درک و دانش نحوه‌ی درست برخورد با فرزندان خود را بلد باشند؛ نه دوستی خاله‌خرسه، و نه دوستی بدون توجه و عشق، نه صرفا مادری که پخت و پز و نظافت کند؛

بلکه قدرت آن را داشته باشد که بتواند فرزندش را از لحاظ روحی سیراب کند؛ فرزندی که در کنارش احساس آرامش و امنیت کند.

 

photo_2023-01-22_13-29-45

 

منبع : 55 آنلاین
با دوستان خود به اشتراک بگذارید:
کپی شد

پیشنهاد ویژه

    دیدگاه تان را بنویسید

     

    دیدگاه

    توسعه