ارسال به دیگران پرینت

زندگی‌کردن | زیبا زندگی‌کردن

زندگی‌کردن یک "عادت" است، اما زیبا زندگی‌کردن یک "هنر"

به این می‌اندیشم که از نظر خودم تا حالا تجربه آن را داشته‌ام که بتوانم رابطه پایداری با افراد مختلف و یا کثیر داشته باشم؟!

زندگی‌کردن یک "عادت" است، اما زیبا زندگی‌کردن یک "هنر"

زندگی‌کردن یک "عادت" است، اما زیبا زندگی‌کردن یک "هنر"

یک تک‌نگاری برای چالشی مهم: احترام به عقاید و تقویت اعتماد در جامعه امروز ایران

زهرا عابدی | نویسنده 

استاد فن بیانم همیشه می‌گوید: فن بیان، برای آن است که بتوانیم درست ارتباط برقرار کنیم. حالا من به امشب که آخرین جلسه کلاس‌مان است فکر می‌کنم؛ که استاد می‌خواهد درباره آخرین بحث اصول ارتباط صحیح حرف بزند. در دلم خداخدا می‌کنم امشب، آخرین جلسه کلاس‌مان نباشد. به این می‌اندیشم که از نظر خودم تا حالا تجربه آن را داشته‌ام که بتوانم رابطه پایداری با افراد مختلف و یا کثیر داشته باشم؟! می‌توانم بگویم به تعداد انگشتان یک دست یا شاید هم کمتر. در واقع این کلاس برای من کلاس آموزشی نبود، کلاسی بود که در آن تجربه‌ها و درس‌های بسیاری گرفتم؛ برای تولدی دوباره؛ کلاسی که برایم جذاب و پر از حس ناب و حال خوب بود.

استاد داشت درباره اصول ارتباط درست توضیح می‌داد.

در جایی گفت: وقتی کسی به شما می‌گوید الان وقت این حرفا نیست، به این معنی است که شما برایش بسیار باارزش هستید و می‌خواهد سر فرصت مناسب با شما حرف بزند یا از شما تعریف می‌کند یا اسم شما را ما بین حرف زدن صدا می‌زند و...

همین طور درباره روابط زناشویی که مرد و زن باید در رفتار خود به جزئیات توجه کنند. مثلا اگر مردی از غذایی که همسرش برای او درست کرده تعریف کند، باعث می‌شود زن به وجد بیاید و با خوشحالی از نحوه‌ درست کردن غذا صحبت کند. در همان لحظه که استاد در حال توضیح دادن بود، انواع مختلف ارتباط را مثال زد؛ از روابط دوستانه بین دختران و پسران، تا روابط خانوادگی و اجتماعی.

در همین لحظه یکی از آقایان حاضر در کلاس گفت: من هدفم از ارتباط و دوستی با دختران مختلف این است که تجربه کسب کنم و بتوانم در آینده بدانم چه همسری باید انتخاب کنم!

راستش را بخواهید به عنوان یک زن و دختر، حرص زیادی خوردم از طرز تفکر و روش کسب تجربه ایشان، اما به حرف‌هایش احترام گذاشتم، چون در این کلاس یاد گرفته‌ایم

به اعتقادات همدیگر احترام بگذاریم.

هنرجوی خانمی که دانشجوی حقوق بود از استاد درباره تجربه اینکه در برابر حرف‌های بی‌ربط اطرافیان چه جوابی بدهد سوال کرد و سالی اینچنین زد: "وقتی می‌گویم من کلاس گویندگی یا فن بیان شرکت کرده‌ام، عده‌ای می‌گویند بیکاری می‌روی دنبال این کارها؟!"

در همان لحظه دقیقا یاد همین حرف که به من هم زده شده بود، افتادم. من در جواب گفته‌ بودم: «تا خودتون شرکت نکنین نمی‌تونین قضاوت کنین و حالا شما هر جور دوست دارین فکر کنین.»

کلاس با همین سوالات و چالش‌ها رو به پایان بود. استاد گفت: "این شعار همیشه یادتان باشد که زندگی کردن یک عادت است، اما زیبا زندگی کردن یک هنر."

بحث‌های متفاوتی شد درباره اعتماد، از جمله بین زن و شوهر. به خودم، به خانواده‌ام و به تک‌تک آدم‌ها فکر می‌کنم 

که اگر همه‌ آنها بتوانند درست با هم صحبت کنند و درک بشوند، آرامش و خوشبختی دست زندگی را می‌گیرد و هرگز رها نمی‌کند.

حالا و اکنون، در اوضاع اخیر کشورم، به این فکر می‌کنم که "احترام به عقاید" و "تقویت اعتماد"، تا چه حد می‌تواند در آینده تابناکِ ایران‌مان، مهم و نقش‌آفرین باشد.

با دوستان خود به اشتراک بگذارید:
کپی شد

پیشنهاد ویژه

    دیدگاه تان را بنویسید

     

    دیدگاه

    توسعه