ارسال به دیگران پرینت

پسری که در سرویس بهداشتی بیمارستان شریعتی رهاشد

دی ماه سال 80 پسربچه‌ای در بیمارستان شریعتی تهران متولد شد، اما خانواده‌اش به دلایل نامعلومی او را در سرویس بهداشتی بیمارستان رها کردند ونوزاد را تنها و بی‌پناه به دست سرنوشت سپردند

پسری که در سرویس بهداشتی بیمارستان شریعتی رهاشد

۵۵آنلاین :

هوا سوز سردی داشت و پسرک در ملحفه نازک بیمارستان، روی زمین سخت از تنهایی و سرما گریه سوزناکی سر داده بود اما هیچ آغوشی پذیرایش نبود. لحظاتی بعد مردی با شنیدن صدای گریه وارد سرویس بهداشتی شد و در حالی که شوکه شده بود به سمت نوزاد رفت. او صدا را از لحظاتی پیش شنیده بود اما حتی تصورش را هم نمی‌کرد که نوزاد تازه متولد روی زمین سرویس بهداشتی رها شده باشد. مرد بسرعت به طرف نوزاد گریان رفت و او را در آغوش کشید، بعد هم به امید پیدا کردن خانواده پسرک به داخل راهروی بیمارستان دوید. به هر زن و مردی که می‌رسید سراغ پدرومادر نوزاد را می‌گرفت اما افسوس که هیچ کس پسرک را نمی‌شناخت. یک ساعتی از تلاش بی‌نتیجه‌اش گذشته بود ولی حالا پسرک دیگر گریه نمی‌کرد و آرام شده بود.

باید او را تحویل بیمارستان می‌داد اما برق چشم‌های نوزاد چند روزه و یادآوری گریه‌های سوزناک او در کف زمین، آنقدر دل مرد را به درد آورده بود که در یک لحظه تصمیم گرفت او را با خود به خانه و نزد همسرش ببرد. نوزاد بی‌پناه برای مرد و زن میانسال که بچه‌ای هم نداشتند و سال‌ها در کنار هم به تنهایی زندگی کرده بودند، آنقدر شیرین بود که آنها بدون حتی یک لحظه تأمل تصمیم گرفتند او را به فرزندخواندگی قبول کنند. از طرفی آنها قرار گرفتن این نوزاد بر سر راهشان را به فال نیک گرفته و دوست نداشتند که تقدیر این کودک طوردیگری رقم بخورد. زن و مرد میانسال، آن شب تا دیروقت به‌دنبال اسمی برای نوزاد می‌گشتند و سرانجام نام «علی» را برایش برگزیدند. فردای آن روز مرد برای گرفتن شناسنامه برای نوزاد دست به کار شد و پس از چند روز دوندگی سرانجام 18 دی سال 1380 توانست با نام خانوادگی خودش برای علی کوچولو شناسنامه بگیرد. «علی» کم کم بزرگ شد و زبان باز کرد و مردی را که او را پیدا کرده بود پدر و همسر او را مادر صدا کرد، پس از آن دیگر این خانواده یکی از خوشبخت‌ترین خانواده‌های روی زمین بودند و از کنار هم بودن، لذت می‌بردند تا اینکه اوایل سال‌جاری پدر خانواده از دنیا رفت. «علی» که 16 سال داشت، بعد از رفتن پدر با مادرخوانده‌اش تنها شده بود و احساس مسئولیت زیادی نسبت به مادر می‌کرد. مدتی بعد اما مادر خوانده‌اش نیز به سرطان مبتلا شد و پزشکان از او قطع امید کردند. به همین خاطر مادر تصمیمش را گرفت تا قبل ازمرگ، رازبزرگ زندگی‌شان را برای پسرخوانده‌اش فاش کند. با خودش فکر کرد شاید برای «علی» که حالا در دبیرستان درس می‌خواند خیلی آسان نباشد که بعد از سال‌ها بفهمد مرد و زنی که به آنها عشق می‌ورزید، پدر و مادرخوانده‌اش بودند. اما این حق پسرنوجوان بود که حقیقت زندگی‌اش را بداند. حالا «علی» نه مشکل مالی دارد، نه موضوعی که ادامه زندگی را برایش تلخ کرده باشد. او تنها می‌خواهد پدر و مادر واقعی‌اش را بشناسد و بداند که هویت واقعی‌اش چیست و والدین اصلی‌اش چه کسانی هستند؟ افرادی که با خواندن ماجرای زندگی «علی» 16 ساله، موفق به‌ شناسایی او و خانواده‌اش شدند، می‌توانند برای کمک به پسر نوجوان در یافتن پدر و مادر واقعی‌اش با بخش جویندگان عاطفه روزنامه ایران به شماره 88761621 021 تماس بگیرند.

با دوستان خود به اشتراک بگذارید:
کپی شد

پیشنهاد ویژه

    دیدگاه تان را بنویسید

     

    دیدگاه

    توسعه