ارسال به دیگران پرینت

فراموش‌شدگان و حاشیه‌نشینان

عبارت «فراموش‌شدگان توسعه» در سال‌های بعد از جنگ جهانی دوم زمانی وارد ادبیات توسعه شد که به‌دنبال افزایش نرخ رشد اقتصادی در برخی کشورهای توسعه‌نیافته، پدیده جزیره‌های توسعه‌یافته در دل دریای توسعه‌نیافتگی شکل گرفته‌ بود.

فراموش‌شدگان و حاشیه‌نشینان

۵۵آنلاین :

ناصر ذاکری - پژوهشگر اقتصادی و اجتماعی - در ادامه یادداشت خود نوشت: در واقع برخلاف تجربه کشورهای توسعه‌یافته که در آنها جریان توسعه در چند دهه و به‌تدریج تمام اقشار جامعه را دربر گرفته و همه را از مزایای پیشرفت و رونق اقتصادی برخوردار کرده ‌بود، در این کشورها جریان توسعه و به بیان دقیق‌تر رشد محدود اقتصادی، جامعه را به دو بخش سنتی و مدرن تقسیم کرد و هرگز نتوانست در سطح جامعه گسترش یافته و بر میزان رفاه درصد بزرگی از جمعیت این کشورها که در بخش سنتی سرگردان بودند، تأثیر محسوسی بگذارد.

فراموش‌شدگان توسعه گروه کثیری از جمعیت کشورهای به‌اصطلاح در حال‌ توسعه دهه‌های ۶۰ و ۷۰ میلادی را تشکیل می‌دادند که از جریان رشد اقتصادی کشورشان سهمی نداشتند؛ هرچند بخش سنتی در کل فراموش‌شده تلقی می‌شد، اما بارزترین نمود فراموش‌شدگی را حاشیه‌نشینان کلان‌شهرهای جهان‌سومی تشکیل می‌دادند؛ جمعیتی که به امید ایجاد تغییری در زندگی سخت و مشقت‌بارشان از روستاها به‌سمت شهرهای بزرگ سرازیر می‌شدند. همین امر دو مفهوم فراموش‌شدگی و حاشیه‌نشینی را در ارتباط تنگاتنگ باهم قرار داد. اما دو مفهوم قابل‌ تأمل «فراموش‌شدگی» و «حاشیه‌نشینی» در یک اقتصاد گرفتار مناسبات رانتی معنی و مفهوم خاصی پیدا می‌کنند که با معنی رایج آن متفاوت است. در چنین اقتصادی دولت مأموریت توزیع رانت را در جامعه برعهده دارد و با فعالیت جاری خود فرصت‌های بهره‌مندی از رانت را برای گروه خاصی پدید می‌آورد. با گذشت زمان در یک جامعه گرفتار مناسبات رانتی، سه گروه کاملا متمایز شکل می‌گیرند که با بررسی شرایط جامعه امروز ایران به‌خوبی می‌توان این سه گروه متمایز را از همدیگر بازشناخت: گروه اول که دهک‌های درآمدی بالای جامعه را تشکیل می‌دهند، از یک‌سو شامل خانوارهای مرفهی می‌شود که ثروت خانوادگی دارند، از سوی دیگر، گروه‌های رانت‌داری که یک‌شبه ره صدساله پیموده و با سرعت به قشر مرفه جامعه مبدل شده‌اند. دارایی خانوارهای برخوردار از ارثیه خانوادگی گاه در مقایسه با ثروت نجومی این میلیاردرهای نوظهور در حد یک شوخی تلقی می‌شود. گروه دوم طبقه متوسط عمدتا شهری جامعه هستند که معمولا برای گذران امور و تأمین هزینه‌های جاری زندگی خود چندان مشکلی ندارند. آنان از رانت‌های کلان و نجومی بی‌بهره‌اند، اما انواع و اقسام رانت‌های ریز و درشت اعم از فرصت‌های تحصیلی و ارتقای شغلی با اتکا به مناسبات قدرت و ارتباطات، آنان را از دهک‌های پایین درآمدی جامعه متمایز کرده ‌است. البته این گروه اقشار متعددی را دربر می‌گیرد: بازماندگان طبقه متوسط گذشته که در کشاکش تحولات اقتصادی و حاکمیت تورم تازنده هنوز موقعیت طبقه متوسطی خود را حفظ کرده‌اند، خانوارهای مرفهی که در سایه تغییرات شگرف اقتصادی از دهک‌های بالای درآمدی به پایین سقوط کرده‌اند، قشر تحصیلکرده و تکنوکرات جامعه که در عین محرومیت از ثروت، هنوز درآمد کافی برای ماندن در طبقه متوسط را دارند... و به‌ویژه گروه‌های خاصی از دهک‌های غیرمرفه جامعه که فرصت برخورداری نسبی از رانت را دارند و به‌تدریج جایگاه خود را از دهک‌های پایین درآمدی به سمت بالا تغییر می‌دهند. اما گروه سوم شامل دهک‌های پایین درآمدی است که هیچ‌گونه موقعیتی برای بهره‌مندی از عطایای رانتی دولت ندارند و از سوی دیگر، حاکمیت تورم دورقمی اجازه کوچک‌ترین حرکتی در مسیر پس‌انداز و تشکیل دارایی را حتی در بلندمدت به آنان نمی‌دهد.

علاوه‌براین، جمعیت کثیر دانش‌آموختگان بی‌کار و جوانانی که با وجود داشتن مدارج تحصیلی بالا حتی اگر بی‌کار هم نباشند، به مشاغل رده پایین قانع شده‌اند، این علامت منفی را به اعضای گروه می‌دهد که حتی تحصیل و کسب رتبه علمی مطلوب هم فرصتی برای رهایی از فقر در اختیارشان قرار نخواهد داد. افزایش میزان توجه شهروندان به برنامه‌های تلویزیونی و انواع قرعه‌کشی‌های ریز و درشت، افزایش آمار خودکشی و افزایش تمایل به اعتیاد از جمله عوارض این ناامیدی اجتماعی است؛ آن‌هم در شرایطی که حتی فضای نوستالژیک فیلمفارسی‌های دهه ۴۰ که مثلا دختری از خانواده بالاشهری با پسری از جنوب شهر یا برعکس گرفتار رابطه عاشقانه می‌شدند و سطح زندگی قهرمان فیلم یک‌شبه تغییر می‌کرد، نیز تأثیری بر سطح امیدواری این دهک‌ها ندارد.در چنین فضایی این گروه را به‌حق باید حاشیه‌نشینان اقتصاد رانتی تلقی کرد، حتی اگر ساکنان حاشیه شهر هم نباشند.حاشیه‌نشینان و فراموش‌شدگان اقتصاد رانتی برخلاف فراموش‌شدگان جریان توسعه به‌شدت از بحران ناامیدی متأثر هستند. آنان هیچ راهی برای نجات خود و خانواده‌شان از چنگال فقر پیش راه خود نمی‌بینند. از سوی دیگر افزایش درجه آگاهی جامعه، انتشار اخبار مربوط به پرونده‌های فساد و اعلام ارقام رانت‌خواری خشم نهفته فراموش‌شدگان جامعه رانت‌زده را تشدید می‌کند. فکرش را بکنید که مثلا با پرداخت یک فقره وام صدمیلیاردتومانی آن‌هم بدون تضمین بازگشت به فرزند نورچشمی فلان فرد متنفذ در اصل ۱۰ هزار زوج تازه ازدواج‌کرده و منتظر دریافت وام ازدواج از این امکان ناچیز بی‌بهره می‌مانند و باید ماه‌ها و ماه‌ها صبر کنند تا نوبتشان برسد. به بیان دیگر یک وام صدمیلیاردتومانی که دیگر وام کلانی هم محسوب نمی‌شود، ۲۰ هزار خانواده از دهک‌های پایین درآمدی جامعه را به جمع ناراضیان ناامید اضافه می‌کند. گردآمدن جمعیت ناامید و خشمگین از شرایط موجود در حاشیه شهرهای بزرگ، موقعیت را برای سوء‌استفاده موج‌سواران سیاسی آن‌سوی مرزها فراهم کرده و از سوی دیگر بی‌ملاحظگی و بی‌تدبیری متولیان امر در انتخاب نامناسب‌ترین زمان برای اجرای نامناسب‌ترین سیاست، به‌اصطلاح پاس گل را به آنان داد.

از دشمنان و بدخواهان کشور که با بودجه اهدایی قدرتمندان جهان به فکر ایجاد بحران و دردسر برای ایران امروز هستند، نمی‌توان انتظاری جز این داشت که از هر فرصتی برای وادارکردن گروه‌های مختلف جامعه ایران و حکومت به رویارویی استفاده کنند، زیرا اقتضای طبیعتشان چیزی جز این نیست. اما متولیان امر و سیاست‌گذاران و تصمیم‌سازان چرا به این نکته بدیهی بی‌توجه مانده‌اند؟ آیا آنان درکی از سرعت رشد جمعیت فراموش‌شده و حاشیه‌نشینان اقتصاد رانتی دارند؟

به باور نگارنده نورچشمی‌هایی که طی سالیان گذشته از انواع رانت‌های کلان و امضاهای طلایی برخوردار بوده و بار خود را بسته و فاصله بین میلیون و میلیارد و اخیرا هزار میلیارد را در اندک زمانی طی کرده‌اند، اگر با عنایت به اینکه ادعای‌شان گوش فلک را کر کرده، فقط تا این حد مروت به خرج می‌دادند که خمس دارایی غصبی و غارتی خود را به خزانه کشور برگردانند، دولت به‌خوبی می‌توانست جمیع فراموش‌شدگان را به آغوش جامعه بازگرداند و مقدمات ریشه‌کن‌کردن فقر را از جامعه امروز ایران فراهم کند.

منبع : ایسنا
با دوستان خود به اشتراک بگذارید:
کپی شد

پیشنهاد ویژه

    دیدگاه تان را بنویسید

     

    دیدگاه

    توسعه