ارسال به دیگران پرینت

الگوی توسعه شهري احساس بي‌عدالتي را تشديد مي‌كند

امین شول سیرجانی| آيا شهرها شبيه مردماني‌اند كه در آنها زندگي مي‌كنند؟ پاسخ به اين پرسش سهل و ممتنع است. به اين دلیل كه بنا به روايتي شهرها آينه تمام‌نماي مردم و اراده آنها هستند.

الگوی توسعه شهري احساس بي‌عدالتي را تشديد مي‌كند

۵۵آنلاین :

به شرط آنكه مردم در ساختاري پويا در سرنوشت اداره شهرها نقش داشته باشند. به اين ترتيب است كه معمولا مديريت شهري در كشورهاي توسعه‌يافته از اهميت زيادي برخوردار است و شهرداران و شوراهاي شهرها در تعاملي دايمي با شهروندان قرار دارند و كمتر مي‌توانند بی‌توجه به خواست و نياز آنها كاري پيش ببرند. در ايران هم پس از روي كار آمدن شوراها اين اميد وجود داشت كه ارتباط بدنه عمومي و مديريت شهري از طريق نهاد شوراها ترميم شود. اما در بزنگاه‌هايي مهم این سوال پیش می‌آید که مدیریت شهری چقدر توانسته صداي شهرنشينان را بشنود و ديگر اينكه الگوهاي توسعه شهري در تشديد احساس بي‌عدالتي چقدر نقش دارد؟ اگر شهري پر از مال‌هاي پرزرق و برق باشد، پل‌هاي دو طبقه و پرديس‌هاي سينمايي داشته باشد، مي‌تواند رضايت شهروندانش را به دست بياورد؟ پاسخ علي سوند رومي، جامعه‌شناس و پژوهشگر اجتماعي به اين پرسش‌ها منفي است. او در این گفت‌وگو بخشي از خطاهاي راهبردي در توسعه شهري را تبيين کرده است. آقاي سوند رومي! بعد از حوادث اخير در كشور دوباره اين بحث پيش آمده كه بخشي از كساني که صداي اعتراض‌شان شنيده شد، در گروه فرودستان و حاشيه‌نشيناني بوده‌اند كه احساس‌ كرده‌اند مورد بي‌عدالتي قرار گرفته‌اند. به نظر شما آيا مي‌توان اين اتفاق را نشانه‌ ناخرسندي از كيفيت زندگي شهري منتقدان ارزيابي كرد؟ تضاد بخش جدايي‌ناپذير ساختار اجتماعي است و هيچ‌گاه از بين نمي‌رود. اين تضادها تا جايي باعث رشد جامعه مي‌شود. وجود درجه‌اي از شكاف اجتماعي و اقتصادي در جوامع طبيعي است، اما اين شكاف‌ها هر چه بيشتر تعميق شود پيامدهاي اجتماعي به همراه دارد. مديريت شهري ما در سال‌هاي گذشته اين‌گونه بوده كه هر چه بيشتر شهرها به شمال و جنوب تقسيم شده‌اند، مردم به دوگانه‌هاي فرهيخته و لمپن، ثروتمند و تهيدست، مركزنشين و حاشيه‌نشين تقسيم شده‌اند. هر اقدامي كه اين شكاف‌ها را بيش از پيش تعميق كند و امكان ارتباط ميان آنها را از بين ببرد، ما را با خطر بيشتري روبه‌رو مي‌کند. مديريت شهري چگونه به تشديد شكاف‌ و نابرابري دامن مي‌زند. به‌طور مشخص نقد شما به كدام سويه از توسعه شهري در كلانشهرهايي مثل تهران است؟ هرگاه منابع طوري توزيع شود كه تناسب جامعه از دست برود به احساس بي‌عدالتي دامن زده مي‌شود. در اين‌صورت رفتار افراد واكنشي مي‌شود. در چنين شرايطي امکان ارتباط و تحرك در فضاي جامعه كم مي‌شود. مثلا شما مردمي را فرض كنيد كه به يك مال يا پاساژ مي‌روند، بي‌آنكه قدرت خريد حتي يكي از اجناس آنجا را داشته باشند. در اين شرايط احساس بي‌عدالتي در فرد تعميق مي‌شود. البته اين طبيعي است كه افراد سطح درآمدي متفاوتي داشته باشند، اما قسمت غيرطبيعي توسعه در ايران اين است كه مديريت شهري تصور كرده بايد با توسعه سازه‌اي براي مردم رفاه بياورد، پس به اين رويكرد پرداخته بي‌آنكه نيازهاي اساسي شهروندان را پاسخ دهد. هنر مديريت جامعه اين است كه اين شكاف‌ها را كم كند. قاعده هنر بازتوزيع منابع اين است كه اگر قرار است بنزين گران شود بايد مدل آن طوري طراحي شود كه طبقه بالاي جامعه بيشترين هزينه را بپردازد، يعني هزينه انرژي را بپردازد و متناسب با درآمد و نوع خودرويش ماليات هم بپردازد. به الگوهاي توسعه شهري اشاره كرديد و از مال‌‌سازي مثال آورديد. مديريت شهري ما چگونه به اين نتيجه رسيد كه ابرسازه‌ها مي‌تواند به شهروندان احساس خوشبختي و پيشرفت بدهد؟ مال‌ها بر اساس چه نيازي سر بر آوردند، درحالي‌كه مي‌بينيم مثلا در همين تهران هنوز مسائل اوليه‌اي مانند حمل‌ونقل عمومي حل‌وفصل نشده است؟ بخشي از ميل مديريت شهري به ساخت پروژه‌هاي بزرگ و غفلت از توسعه متوازن به اين نگاه برمي‌گردد كه تصور مي‌شد اگر اين پروژه‌ها را اجرا كنيم، مردم ديگر براي خريد و تفريح به ابرشهرهاي جديد مانند دوبي نمي‌روند. اين نگاه مي‌گويد اگر بتوانيم معادل آن را همين جا بسازيم، ديگر مردم پول‌شان را جاي ديگري خرج نمي‌كنند. اما در دل اين رويكرد اتفاق ديگري رخ‌مي‌دهد. نياز ثانويه‌اي شكل مي‌گيرد كه ميل به تفاخر است، اينكه احساس مي‌كنيم شهرهاي ما مي‌تواند با شهرهاي جهان رقابت ‌كند، بي‌آنكه عدالت اجتماعي و كاركرد اين سازه‌ها را در نظر بگيريم. اين نگاه به توسعه، بيمارگونه و به نيازهاي پايه جامعه بي‌تفاوت است. اگر قرار باشد رويكرد توسعه شهري تغيير كند، به‌طور مشخص در رويكرد تجويزي شما بايد چه مولفه‌هايي مدنظر قرار بگيرد؟ نه‌تنها الگوي توسعه شهري كه الگوي توسعه كشور به معناي عام آن بايد تغيير كند. ما از توسعه پايدار و اصول آن غفلت كرده‌ايم. اما چون شما درباره توسعه شهري سوال كرديد، بايد بگویم توسعه شهري بايد محله‌محور باشد، در حالي كه الگوهاي ما قطب‌محور بوده‌اند. يكي از عوارض الگوي قطب‌محور شكل‌گيري همان دوگانه‌هايي است كه به آن اشاره كردم. توسعه شهرها بايد به گونه‌اي باشد كه انگيزه مهاجرت و زندگي در حاشيه شهرهاي بزرگ جذابيتي نداشته باشد. مديريت شهري بايد به سمت پروژه‌هايي برود كه مدت تحقق‌شان چهل ساله باشد، يعني نگاه كوتاه‌مدت و هيجاني بايد كنار برود. در سال‌هاي اخير ميل به رفتار هيجاني و نمايشي باعث شده مديريت شهري به دنبال الگوهايي باشد كه اصطلاحا جلوي چشم باشند و كيفيت‌بخشي به زندگي شهروندان در دل محلات و خصوصا حاشيه‌ها را ناديده گرفته است. زيرساخت اصلي توسعه پايدار به‌زعم من توسعه فرهنگي است. مراد از توسعه فرهنگي هم يعني توليد ارزش‌ها و هنجارهايي كه در نهايت جامعه را به نقطه تعادل اجتماعي مي‌رساند. اين ارزش‌ها و هنجارها از دل خود جامعه قابل بازيابي است، اما مادامي كه نگاه ما كوتاه‌مدت باشد، منافع جريان‌هاي سياسي جاي منافع مردم را مي‌گيرد. جامعه ما به شدت تشنه الگوهاي فرهنگي و معنوي است. دست‌كم انقلاب اسلامي در‌ سال٥٧ محصول اين نياز بوده است، اما رويكرد ما از جايي به بعد نمايشي شد. فهم ناقصي از توسعه باعث شد ما در شهرهايمان به دنبال «بزك و دوزك» برويم، بي‌آنكه بدانيم مردم چه نيازهاي اجتماعي دارند و چگونه مي‌توان به اين نيازها پاسخ داد.

منبع : شهروند
با دوستان خود به اشتراک بگذارید:
کپی شد

پیشنهاد ویژه

    دیدگاه تان را بنویسید

     

    دیدگاه

    توسعه