ارسال به دیگران پرینت

بايد از جامعه دفاع كرد

برخي تحليلگران سياسي داخلي و خارجي باور دارند که جامعه ايراني جامعه‌اي اتميزه شده است. اگر اين تعريف نااميدكننده درست باشد، سؤالي اساسي پيش‌ِ‌ رو است كه پاسخي درخور مي‌طلبد، پس چرا ‌چيزي فرونمي‌پاشد!

بايد از جامعه دفاع كرد

۵۵آنلاین :

برخي تحليلگران سياسي داخلي و خارجي باور دارند که جامعه ايراني جامعه‌اي اتميزه شده است. اگر اين تعريف نااميدكننده درست باشد، سؤالي اساسي پيش‌ِ‌ رو است كه پاسخي درخور مي‌طلبد، پس چرا ‌چيزي فرونمي‌پاشد! صندوق بين‌المللي پول پيش‌بيني كرده است اقتصاد ايران در سال 2019 رشد منفي نُه‌ونيم درصدي را تجربه خواهد كرد. با اين رشد منفي و فضاي نه‌چندان مطلوب، جامعه بايد به «كما» فروبرود. شايد واژه «كما» هم در اينجا مستمسكي باشد براي مغلطه‌ای دیگر كه بگويند مگر جامعه در كما نيست؟! اگر «كما» را حالتي از حيات گياهي فرض بگيريم، جامعه با واكنش‌هايي كه از خود بروز مي‌دهد ازجمله واكنش‌هاي اعتراضي، نشان مي‌دهد اين جامعه حيات واقعي دارد و زنده و پوياست. به‌نظرم هرگونه اظهارات نااميدكننده نه‌تنها مقرون به واقعيت نيست، بلکه تلاشي است براي سركوب حيات اجتماعي كه جامعه سياسي بيش از هر زمان ديگر به آن نياز دارد. اينك همچون گذشته دو جریان در جامعه وجود دارد: دموكراسي‌خواهان و مخالفانِ دموكراسي. آنان دوباره در برابر يكديگر صف‌آرايي كرده‌اند. اين‌بار دست بر قضا مخالفان دموكراسي و آنان که اولویتشان دموکراسی نیست، به دفاع از جامعه برخاسته‌اند و در رثايش سخن مي‌گويند و حاميان دموكراسي نااميد، پاي‌درگِل، جامعه را رها كرده و آن را در برابر مخالفان دموكراسي وانهاده‌اند. قبل از ادامه بحث بايد به پرسش آغاز يادداشت بازگرديم، اینكه چرا جامعه ايران فرونمي‌پاشد؟ به‌تعبير ادوارد شيلز «جوامع تنها از طريق روابط مادي و ابزاري با هم پيوند ندارند و نمي‌توانند تنها به اين منابع اتكا داشته باشند. پيوند مردم با يكديگر درست به اندازه منابع مادي به‌گونه‌اي بنيادين به يك مفهوم متعالي نيز اتكا دارد: مردم در جست‌وجو و خلق‌كننده ادراكات و معناي مشترك قدرتمندي در روابطشان هستند. همين‌ها ماده چسبنده قدرتمندي را كه پيونددهنده آنهاست، تشكيل مي‌دهند؛ يعني گروهي از افراد كه اعتبارشان را به‌واسطه متجلي‌‌کردن ارزش‌هايي متعالي و پيروي از معيارها و قواعدي كه منزلتشان از آنها ناشي مي‌شود، كسب مي‌كنند». اين تعبيرِ شيلز در جامعه ايران بسیار معنا و مصداق دارد. جامعه‌اي كه ارزش‌های چندگانه متعالي به آن سمت‌و‌سو مي‌دهد و حياتش را در بحراني‌ترين شرايط تضمين مي‌كند. ايرانيت، اسلاميت و مناسكي منبعث از اين دو استعاره است و از جامعه در برابر اتميزه‌شدن محافظت مي‌كند. شور و شوق هزاران تماشاگر ورزشي كه به خيابان‌ها مي‌آیند و از غرور «من ايراني‌ام» سرشار مي‌شوند، همان‌قدر به جناح سياسي اصلاح‌طلب ربطي ندارد كه حضور سه‌ونيم ميليون زائر در كربلا و حرم حسيني ربطي به جناح سياسي اصولگرا ندارد. اين همان موتور محركه جامعه ايراني است كه بي‌واسطه حكومت‌ و دولت‌ كار مي‌كند؛ همان ارزش‌هاي متعالي كه چسبندگي جامعه را رقم مي‌زند. اينك بازگرديم به تعريفِ حاميان و مخالفان دموكراسي كه خواسته يا ناخواسته منجر به ايجاد دو جريان بزرگ سياسي كشور شده است. حاميان دموكراسي نَه حامياني پروپاقرص‌اند كه پا در ركاب آزادي داشته‌ باشند و نَه مخالفانش شمشير از رو برای آزادی بسته‌اند كه اگر اين‌گونه بود، شايد سياست را حياتي دوباره بود. حاميان و مخالفان دموكراسي در استعاره «سلطه و تغيير» گام برمي‌دارند. این استعاره بيش از آنكه به كار جناح‌هاي سياسي كشور بيايد، راهبردي است براي حكومت‌ها و دولت‌ها.

پرسش اساسی اینجاست که چه كسي به وضع قواعد براي تعيين رفتار افراد جامعه مي‌پردازد، چه كسي اراده‌اش را بر ديگران تحميل مي‌كند و چه‌ وقت اين الگو تغيير مي‌يابد. اينها راهبرد دولت‌هاست تا از اين طريق جامعه را به نظم و رفتاری وادارند كه در نبودِ سلطه میسر نبود. تغيير رفتاري متناسب قوانين حاكم بر جامعه. اين تغيير الگوی رفتارها ضامن بقاي دولت در جامعه است. اين راهبرد، يعني نُرمال‌سازي و تغيير از طریق سلطه، راهبرد جناح‌هاي سياسي نيست. مگر جناح‌هاي سياسي كه در دولت‌ها فراتر از منافع مردم منافعي فراچنگ آورده و درصدد صيانت از آن باشند. گاه اين منافع، منافعِ مادي نيست، بلکه منافعي معنوي و منزلتي است. شأن و منزلتي اعطاشده به فرد و افرادي كه در طول ساليان با این هويتِ برساخته در جریان‌های سیاسی مانده‌اند. هويتي الصاق‌شده به آنان به‌منزله همان چيزي كه به آنان معنا مي‌بخشد. اين منافعِ دوسويه، يعني برخورداري از منافعی فراتر از آنچه در جايگاه مردمي نصیبشان می‌شد، هم در ميان اصلاح‌طلبان چهره‌هایی دارد و هم در میانِ اصولگرايان. اغراق نيست اگر بگوييم اين چهره‌ها، چهره‌هاي غالب اين جريان‌های سياسي هستند و ازهمين‌رو اثرگذاري خود را در دفاع از جامعه از دست داده‌اند و به بياني ديگر در برخي مواقع مايل به دفاع از مطالبات جامعه نيستند. اصولگرايان، جامعه سنتي را خطاب قرار داده و مي‌دهند، درعین‌حال که در ميان آنان نيز ريزشِ چشمگیری داشته‌اند. اگر در گذشته آنان از جامعه‌اي سخن مي‌گفتند كه در آن حضور عيني داشتند، اکنون از جامعه‌اي سخن مي‌گويند كه سايه‌اي از جامعه ديروز است. پس بي‌دليل نيست كه جريان احمدي‌نژادها به‌صراحت از اصولگرايان تَبري مي‌جويد و محمدباقر قاليباف، سازِ نواصولگرايي كوك مي‌كند. گيرم كه هيچ‌كدام از اينها به سرمنزل مقصود نرسند، چراكه جامعه خود در حال احيا و بازآفرینیِ خود است. در اين بازآفريني هيچ‌كدام از جناح‌هاي سياسي نه مشاركت دارند و نه ديگر مشاركتشان باورپذير است. جامعه بي‌دفاع به دفاع از خود برخاسته است. اين جامعه فرونمی‌پاشد و اگر همين مسير را ادامه دهد، ناگزير اراده‌اش را بر جناح‌هاي سياسی كشور و دولت تحميل خواهد كرد. آنچه اتميزه شده نه جامعه، بلكه دولت و جناح‌هاي سياسي هستند و آنان درصددند اين اتميزه‌شدگي را به جامعه تسري بدهند. جناحی در قالب دفاع و ستايش از جامعه آرماني خود، و جناحی ديگر در انتقاد و مذمت از جامعه‌اي كه تا ديروز با آنان هم‌صدا بود. جامعه‌ ديگری از زير پوست جامعه كنوني متولد خواهد شد، جامعه‌ای که بعید است با هيچ‌يك از قواعد «سلطه و تغيير» همخواني و هم‌صدايي داشته باشد. اين‌بار جامعه براي احياي حيات خود به دفاع از خود برخاسته است.

منبع : شرق
با دوستان خود به اشتراک بگذارید:
کپی شد

پیشنهاد ویژه

    دیدگاه تان را بنویسید

     

    دیدگاه

    توسعه