۵۵آنلاین :
بهترین راه برای درآمدزایی از مسائل اجتماعی مانند «طلاق»، فردیکردن آنها و ارائه صورتبندی روانشناختی و مشاورهای از مسئله است؛ اما باید افکار عمومی به این اقناع برسد که «طلاق» به این دلیل اتفاق میافتد که هر دو طرف یک رابطه یا دستکم یکی از آنها، افراد نرمالی نیستند. پس از تلاش موفق برای اقناع عموم مردم، حال نوبت به «بازاریابی» میرسد. در مرحله بازاریابی، باید احتیاط به خرج داد و مسائل را بهگونهای صورتبندی کرد که نیاز به مطرحشدن ریشههای عمیق ساختاری و اجتماعی-اقتصادی نباشد؛ چراکه دراینصورت منافع پزشکان، مشاوران و روانشناسان که امروزه جزء گروههای متنفذ در حوزه سلامت عمومی جامعه هستند، به خطر خواهد افتاد و دیگر درآمدی نخواهند داشت؛ چون زمانی که اینگونه مسائل، ماهیت اجتماعی-اقتصادی به خود بگیرند، دیگر نمیتوان درمان فردی تحت نظر پزشک، مشاوره، راهحلهای کلینیکال، روانکاوی و... را بهعنوان راهحل مسئله، ارائه و تجویز کرد و عموم مردم را ترغیب کرد که برای اینگونه مسائل پولی پرداخت کنند؛ اما اگر موفقیت در فردیکردن امور حاصل شد، در وهله نخست بهتر است کلیشههای عامهپسند بهعنوان علل عمده «طلاق» معرفی شود که با اقبال عمومی هم مواجه خواهد شد؛ چراکه به عناصر آگاهی تودهای و عقل سلیم بسیار نزدیک هستند؛ مثلا اولین و مهمترین عامل طلاق این است که والدین «سنتی» هستند و فرزندان «مدرن» (باهر، روزنامه شرق، شماره 3489، سال ۱۳۹۸). حال باید راهحل را پیشنهاد داد که نگارنده در تحلیل «10 دلیل عمده برای افزایش طلاق در جامعه» بهخوبی به آن اشاره کرده است: «چارهجویی از گروه سلامت اجتماعی فرهنگستان علوم پزشکی»؛ اما اگر قبول کنیم که ما نیز به درک حداقلی از مسائل اجتماعی نائل شدهایم و به جز «فرهنگستان علوم پزشکی» نیز کسانی هستند که مشروعیت این را دارند، علل یادشده را واکاوی کنند، میتوانیم این گزاره مطرحشده را به نقد و بررسی بگذاریم: «والدین» سنتی هستند؛ اما مشکل اینجاست که «فرزندان» سنتی نیستند (مدرن هستند) و اگر این دوگانه فرهنگی در جامعه حل نشود و فرزندان به دامان سنت برنگردند (یا شاید والدین مدرن نشوند)؛ بنابراین شرایط به سمت و سویی خواهد رفت که والدین مجبور خواهند شد از همدیگر جدا شوند. البته ابتذال تحلیل، زمانی قابل درک و روشنتر خواهد شد که علتهای دیگر را نیز واکاوی کنیم؛ مثلا «مداخله ناشیانه والدین زوجین در امور زندگی مشترک جوانان». نگارنده یا تحلیلگر سطور یادشده، معلوم است چندان خوش ندارد که با «سنت» و «عقل سلیم» دربیفتد؛ اما مشکل زمانی رخ میدهد که این مداخله به صورت «ناشیانه» انجام میشود. استفاده از صفت «ناشیانه» از سوی نگارنده، زمینه را برای دستهبندی انواع مداخلات در ذهن مخاطب آماده میکند و راهحل نیز قاعدتا «شرکت والدین» در جلسات و کارگاههای آموزشی مداخله مؤثر/غیرناشیانه در «امور زندگی مشترک جوانان» خواهد بود و البته کسب مهارتهای مربوطه. انگار در دهههای پیش که نرخ طلاق پایین بوده، والدین زوجین به گونهای ماهرانه/غیرناشیانه در امور زندگی مشترک جوانان مداخله میکردند و بههمیندلیل جوانان هم طلاق نمیگرفتند؛ اما امروزه مداخلات والدین با بیمهارتی همراه است؛ بنابراین باید با کمک گروه «سلامت اجتماعی فرهنگستان علوم پزشکی» توانمند شوند تا غیرناشیانه مداخله نکنند که خود این امر، کالایی در بازار مشاوره است و باید خریداری شود. نگارنده در اثنای بازاریابی، نیمنگاهی به تحولات بنیادین جامعه نیز دارد و «طلاقگرفتن» را در دوره کنونی بهعنوان یک امر اجتماعی دارای منزلتی ارزیابی میکند که افراد جامعه در انجامدادن آن از همدیگر پیشی میگیرند؛ بنابراین «چشم و همچشمی» درباره طلاقگرفتن، به ششمین عامل افزایش طلاق تبدیل شده است که البته این عامل در بین «خانوادههای طلاقزده» (بر وزن طاعونزده) ممکن است تأثیرگذارتر نیز باشد؛ اما زمانی روند طلاق شدت بیشتری به خود میگیرد که دریابیم «از همان اوایل زندگی، زن و شوهر با همدیگر تفاهم ندارند». حال چه باید کرد؟ غافل نباشیم که روانشناسی، مشاوره و پزشکی از جمله تخصصهایی هستند که به درد تمامی فصول میخورند. بهتر این بود که کلاسهای مشاوره قبل از ازدواج خیلی پررونقتر و گستردهتر برگزار میشد اما بعد از ازدواج هم میتوان نسخه شفابخش پیدا کرد. مشاوران خانواده در این برهه به یاددادن مهارتهای «ایجاد تفاهم» بین زوجین میپردازند و از این طریق نیز درآمد قابلی کسب میکنند اما در این اثنا، اگر خدای ناخواسته «خیانتی» ازسوی یکی از زوجین صورت گرفت دیگر آموزشهای مهارتافزایی «ایجاد تفاهم» کارساز نخواهد بود؛ چراکه «برهمزنندهترین مورد زوجیت» رخ داده است. مشاور فرهنگستان علوم پزشکی در ادامه، دوگانه دیگری را ارائه میدهد که در آن، «شوهران» مسئول پیشرفت خانواده هستند و باید توفیقات روزافزون داشته و به همسران عرضه بدارند و در مقابل همسران (زنان) نیز تبلور توقعات نامحدودند و هرچه شوهران تلاش میکنند باز توقعات زنان از تلاش آنها پیشی میگیرد؛ گزارهای که توصیفكننده یکی از پیشپاافتادهترین کلیشههای یک جامعه مردسالار بحرانزده است که در صورتبندی مربوط به «بیکاری» (یا بهتر بگویم عدم توفیق مردان در برآوردن توقعات بیپایان زنان)، این همسران (زنان) هستند که در کنار مهاجران، فرصتهای شغلی را در بازار کار تصاحب میکنند و مقصر اصلی بیکاری مردان قلمداد میشوند. در این صورتبندی از مسئله، زنان باید توقعات خود را کاهش دهند و به دستاوردهای ناچیز مردان در بازار کار، قانع باشند و اینگونه است که زندگی پر از مهر و محبتی خواهند داشت. حسن ختام مقاله تحلیل عوامل «۱۰گانه افزایش طلاق» اما فضاهای مجازی و فیلمهای «اجنبی» است؛ آنها هستند که در نهایت میخ بر تابوت رابطه عاطفی و عاشقانه زوجهای ایرانی میزنند. جدای از اینکه نگارنده «عوامل ۱۰گانه» نیاز مبرم به روانکاری دارد اما ارجاعدادن روند افزایشی طلاق به فیلمهای به اصطلاح «اجنبی» صرفا از یک ناخودآگاه جمعی تحقیرشده بر میآید که اتفاقا به دلیل عدم امکان تجربه و دستیافتن به زندگی تصویرشده در اینگونه فیلمها (که دلخواه و جذاب هم هست)، کلیت ماهیت فیلم و زندگی تصویرشده را انکار میکند تا دستکم، آنها را از ساحت خودآگاهی به عقب براند و حتی در مواردی مثل تحلیل «حسین باهر» از مسئله طلاق، این فیلمها به امر مذمومی تبدیل میشوند که قابلیت یدککشیدن علل همه ناهنجاریهای مربوط به خانواده ایرانی را دارند. فیلمهای بهاصطلاح «اجنبی» در مقام عاملی بیرونی نقش ایفا میکنند که راه فراری برای تحلیلگران داخلی هستند که از پرداختن عمیق جامعهشناختی به مسائل ریشهای و ساختاری جامعه، هراس دارند. در نهایت میتوان نقش پررنگ «کلیشهها» در تحلیل عوامل عمده طلاق از نگاه یک مشاور بازاریاب را بهخوبی رصد کرد و اینکه چگونه با توسل به این کلیشهها، یک امر اجتماعی ساختاری مانند «طلاق» به امری فردی- مشاورهای تبدیل میشود و دست آخر این افراد هستند که مقصر شناخته میشوند و باید تحت درمان و مشاوره ازسوی نهادهایی مثل «فرهنگستان علوم پزشکی» قرار گیرند. ایدئولوژی «کالاییکردن» امور اجتماعی در جامعه ما بهخوبی دارد کار میکند و متوليان امر نیز به خواب رفتهاند.
منبع : شرق
دیدگاه تان را بنویسید