سوغاتی
سوغاتیِ «هیچی»: عادی شدنِ سوغاتی نیاوردن از سفر
در گذشته به اندازه امروز سفر رفتن مرسوم نبود، اما کسی که مسافر میشد بعد از برگشتن، چمدانی داشت که به تعداد افرادی که دوستدارشان بود پر میکرد. از زعفران، پارچه، شکلات و... همه منتظر آمدن او بودند. اما حالا سفر رفتن نه تنها سبک و سیاقش تغییر کرده که دیگر کسی منتظر باز شدن چمدانی نیست!
- در گذشته به اندازه امروز سفر رفتن مرسوم نبود، اما کسی که مسافر میشد بعد از برگشتن، چمدانی داشت که به تعداد افرادی که دوستدارشان بود پر میکرد. از زعفران، پارچه، شکلات و... همه منتظر آمدن او بودند. اما حالا سفر رفتن نه تنها سبک و سیاقش تغییر کرده که دیگر کسی منتظر باز شدن چمدانی نیست!
- این هیچی سوغات آوردن دلیلی بر بیمهری و بیفکری نیست، جیبها که خالی باشند پول صرف واجبات میشود و یک مسافر همین که بتواند خرج اقامت و چند روز گشت و گذارش را بدهد شاهکار کرده است!
- با وجود اینکه هنوز سالانه میلیونها ایرانی سفر میکنند، میانگین هزینه هر مسافر برای خرید کاهش یافته و بیشتر بودجه صرف اقامت و تغذیه میشود. وقتی یک سفر چند روزه معادل ماهها قسط دادن است، رسم زیبای سوغاتی قربانی تورم میشود.
- رسم «سوغاتی» آوردن هم با تمام هیجانی که برای گیرنده دارد، هزینهی زیادی بر گردن مسافر میگذارد که از دید منطقی اصلا منصفانه نیست. اگر برحسب لطف، برگ سبزی از مسافر به ما رسید باید به دیدهی منت روی چشم بگذاریم که این روزگار مهر کلان را برنمیتابد!
- ما هر روز چیزهای جدیدتری یاد میگیریم. مثلا یاد میگیریم توقعاتمان را همقد جیبمان کوچک کنیم. همین «رفتن و برگشتن» از یک شهر به شهر دیگر یا سر زدن به کشورهای دور و نزدیک در این روزگار معجزه است که فقط از عدهای خاص برمیآید! معجزهای که درحد رویاهای ما و آرزوهایمان نیست، اما چارهای جز پذیرفتن آن نداریم!
دیدگاه تان را بنویسید