|
کد‌خبر: 229335

بازیگرانی که بعد از انقلاب خانه نشین شدند

در این گزارش چهره های سرشناس قبل از انقلاب معرفی می شوند که با وقع انقلاب در ایران در اوج جوانی و شهرت خانه نشین شدند.

 انقلاب‌ها نقطه انقطاع هستند، مسیر هر حوزه‌ی دیگری را غیرقابل پیش‌بینی می‌کنند، تصور کنید شما بازیگری هستید که در آستانه موفقیت‌های بی‌شمار قرار دارید، اما ناگهان با وقوع یک انقلاب، تمام آن چه تصور داشتید از دست می‌رود! این مطلب درباره بازیگرانی‌ست که با وقوع انقلاب در ایران، در اوج جوانی خانه‌نشین شدند.

ایرن

ایرن زازیانس یکی از چهره‌های برجسته سینمای ایران که در ۳۰ فیلم سینمایی نقش‌آفرینی کرد. بسیاری از ایرانیان بازیگری او در سریال تلویزیونی «سلطان صاحبقران» و «تخت ابونصر» را به خاطر دارند. ایرن پس از انقلاب در فیملی از مسعود کیمیایی با نام «خط قرمز» (۱۳۵۹) و در فیلمی دیگر به نام «جایزه» اثر علیرضا داوودنژاد (۱۳۶۱) بازی کرد، اما هر دو فیلم توقیف شدند و اجازه اکران نیافتند او سال ۱۳۹۱ در ۸۵ سالگی درگذشت.

 

پوری بنایی

پوری بنایی از بازیگران مهم پیش از انقلاب و نقش‌آفرین آثاری، چون قیصر، کوچه مردها، غزل، و میراث، بعد از انقلاب از فعالیت هنری محروم شد. برخی زمزمه‌ها مبنی بر احتمال دادن اجازه کار به او پس از دوم خرداد به واقعیت نپیوست. اگرچه بعد از انقلاب او بازی در مقابل دوربین عباس کیارستمی را تجربه کرد. اما تجربه حضور در فیلم «شیرین» تنها به خاطر درخواست آقای کیارستمی، و دوستی و الفت شکل گرفت. پوری بنایی اصلا از ایران خارج نشد. به قول دوستی پوری بنایی در خداحافظ تهران بازی کرد. اما هرگز با تهران خدا حافظی نکرد!

نوری کسرایی

نوری کسرایی، ستاره سینمای دهه پنجاه که آغاز خوبش در نقش «ترانه» در فیلم خوش‌ساخت جلال مقدم، «پنجره»، در کنار بهترین‌های هنر و ادبیات آن روزگار نوید ستاره‌ای متفاوت را داد. او در دوران حضور محدود و مهجور خود بر پرده سینما، از میان ۱۸ فیلمی که بازی کرده، تنها هفت فیلم به سینمای تجاری تعلق دارد و باقی، حضور در مقابل دوربین کارگردانانی بود که به موج نوی سینمای آن روزگار تعلق داشتند. نوری کسرایی در سال‌های پس از انقلاب در ایران ماند و در تنهایی، روزگار را به دور از جنجال و هیاهوی سینما سپری کرد. او سال ۱۳۹۸ در ۶۸ سالگی درگذشت.

 
 

فرزان دلجو

نخستین فیلم فرزان دلجو به نام «یاران»، با ۶۰ هزار تومان سرمایه شخصی خود او تولید شد که در سینما کاپری به نمایش درآمد و مورد استقبال جوانان قرار گرفت. فرزان دلجو را با فیلم‌هایی مثل «یاران»، «علف‌های هرز»، «ماهی‌ها در خاک می‌میرند» و «بوی گندم» را در کارنامه سینمایی خود داشت. او پس از انقلاب در اوج جوانی و ستاره بودن، سینما را وانهاد و ایران را برای همیشه ترک کرد.

طوطی سلیمی

طوطی سلیمی در سینمای قبل انقلاب در فیلم‌های متعددی از جمله کار‌های وی می‌توان به فیلم‌های صمد آرتیست می‌شود، مرد ناآرام، مرد شرقی و زن فرنگی، کینه، صمد خوشبخت می‌شود، رابطه جوانی، تکیه بر باد و… بازی کرد. پس از انقلاب تنها توانست در سریال تلویزیونی «روزی عقابی» نقش آفرینی کند. او سال ۱۳۹۱ در ۵۷ سالگی، در حالی که به اختلال حواس دچار شده بود و هویتش را به یاد نمی‌آورد، درگذشت.

شورانگیز طباطبایی

شورانگیز طباطبایی با نام مستعار کاترین و با فیلم اکبر دیلماج ساخته خسرو پرویزی وارد سینما شد. شرکت در فیلم اکبر دیلماج (با حضور رضا ارحام صدر، ایرن زازیانس و دیانا) سکوی پرتابی برای شورانگیز طباطبایی بود و بعد از آن به علت زیبایی خاصی که داشت به یک باره مورد توجه فیلمسازان قرار گرفت و دست مزدش از سی هزار ریال به سیصد هزار ریال ترقی نمود. او پس از انقلاب در ایران ماند. آخرین حضور او در مراسم رونمایی فیلم «پناه» ساخته احمد بهرامی در سال ۱۳۹۷ به همرا همسرش محمد صالح علا مجری تلویزیون بود که با استقبال حاضرین در مراسم مواجه شد.

مری آپیک

 

مری آپیک در سن ۱۴ سالگی به دعوت مسعود کیمیایی در فیلم داش آکل در نقش مرجان به ایفای نقش پرداخت. فعالیت هنری خود را با بازی در «تئاتر کوچک تهران» که در زیر بازار صفویه در خیابان ولیعصر قرارداشت با همکاری پرویز صیاد ادامه داد. او در دهمین جشنوارهٔ بین‌المللی فیلم مسکو که در تیرماه سال ۱۳۵۶ برگزار شد، به خاطر بازی در فیلم بن‌بست برنده جایزه بهترین بازیگر زن شد. او پس از انقلاب ایران را ترک کرد.

شهره آغداشلو

شهره آغداشلو که با بازی در سوته‌دلان و گزارش به شهرت رسیده بود و نقش‌های متفاوتی را هم خوب ایفا کرده بود با وقوع انقلاب، موقعیت تازه به دست آمده را از دست رفته دید و تصمیم به مهاجرت به آمریکا گرفت، او البته سال‌هاست که در هالیوود فعالیت دارد.

 

مطلبی در باب سینمای قبل از انقلاب و فیلم گاو 

 

«نمایش «گاو» نوشته غلامحسین ساعدی در ۲۹ اردیبهشت ۱۳۴۴ در تلویزیون به کارگردانی جعفر والی و با بازی عزت‌الله انتظامی (مش‌حسن)، علی نصیریان (مش‌اسلام)، جعفر والی و عصمت صفوی به‌صورت زنده اجرا شد. جلال آل‌احمد در یادداشتی درباره آنها می‌نویسد: «…و با بازی انتظامی (عجب کارکشته است این بابا! یا چون صورتش گوشتالوست؟) …در چنین تله‌ویزیانی! که ما داریم با آن همه قر و غرب‌زدگی و با آن همه مقاصد بازاری (و زبانم لال - ناپاک). تک‌مضراب این حضرت والی و دوستانش نه‌تنها امیدوارکننده است - بلکه دست‌مریزاد می‌خواهد.»

و پس از آشنایی آنها با داریوش مهرجویی در ۱۷ تیر ۱۳۴۷ فیلمبرداری «گاو» در روستای بویینک قزوین شروع و در دهم شهریور تمام می‌شود. فیلم که با بودجه وزارت فرهنگ و هنر ساخته شده به مذاق آنها خوش نمی‌آید اما مهرجویی با زیرکی و درایت آن شرایط فیلم را بدون زیرنویس به جشنواره ونیز می‌فرستد و جایزه بهترین فیلم را می‌گیرد. «گاو» بعد از آن به جشنواره‌های جهانی زیادی می‌رود و در هفتمین جشنواره فیلم شیکاگو (۱۹۷۱) جایزه بهترین بازیگر مرد نصیب را نصیب انتظامی می‌کند. اولین جایزه بین‌المللی بازیگری برای سینمای ایران.

 

غزاله سلطانی، سازنده مستند «…و آسمان آبی» و نویسنده کتاب «من عزتم، بچه سنگلج» در شماره اخیر ماهنامه سینمایی «فیلم» (شماره ۵۶۲، مهر ۱۳۹۸) خاطرات و حرف‌های ناشنیده عزت‌الله انتظامی درباره بازی‌‌اش در «گاو» و توقیف و سانسور آن را منتشر کرده است:

 

 

«موقعی که مهرجویی میره شیکاگو و فیلم جایزه میگیره، شب زنگ میزنه به اینجا خبر میده که جایزه بردی، هوگو… هوگوی نقره‌ای. تو تهرون نمیدونستن هوگو یعنی چی، گفته بودن مرغابی نقره‌ای! خلاصه ما هم مصاحبه کردیم که جایزه بردیم. وزارت فرهنگ هیچ توجهی نکرد، هیچ کاری هم واسه ما نکرد. من مونده بودم که این جایزه کی میاد و چی میشه و چی نمیشه. دل تو دلم نبود. بعد مدت‌ها آقای مهرجویی از آمریکا اومدن دست خالی! داریوش جایزه کو! اینجا آبرمون میره، چی بگیم به مردم؟ گفت نگران نباش! میاد دیگه. آقا ما دیگه جیک نزدیم. بعد چند ماه دیدم داریوش زنگ زد که پاشو بیا، خونه‌‌اش همین بغل روبه‌رو هتل هیلتون بود. ساعت ۹ این‌ها با هم قرار گذاشتیم، تعجب کردم چون تا دیروقت می‌خوابید همیشه. رفتم و گفت جایزه‌‌ات تو آشپزخونه است برو بردار! رفتم دیدم این یارو مجسمه هوگو یه وری افتاده…

- داریوش اینه؟

- آره دیگه…

بردمش خونه، تازه از فردا چو پیچید که جایزه اومده. بعد مهدی میثاقیه (تهیه‌کننده) گفت من نمیذارم تو همین جوری جایزه رو ببری خونه. وزارت فرهنگ هم با این که خودشون تهیه‌کننده فیلم «گاو» بودن محل نذاشتن. میثاقیه تو استودیوش یه مهمونی مفصل گرفت، سیاه‌ها و همه بچه‌های فیلم‌فارسی هم بودن. از بچه‌های خودمون سمندریان، فخری خوروش و پری صابری اومده بودن. از فیلم ولی فقط عزت‌الله رمضانی‌فر اومده بود. از بقیه هنرمندها هم بهروز وثوقی، فردین، پوری بنایی، ظهوری، کشاورز همه بودن، ساعدی و داریوش هم اومدن. با بهروز سر جشنواره سپاس واسه فیلم «قیصر» رقیب بودیم، بهم گفت عزت جایزه مال توئه، اگه مال تو نباشه به غیر از من به هر کی بدن بی‌انصافیه. که آخرش هم جایزه سپاس به بهروز رسید، خب حقش بود، درخشان بود تو «قیصر». تو مهمونی میثاقیه من که رفتم بالا گفتم این جایزه مال شما هنرمندهاست، من تقدیمش می‌کنم به همه شما…این یکی از قشنگ‌ترین خاطرات منه.

ماجرای توقیف و اکران «گاو»

فیلم «گاو» رو توقیف کرده بودن. یه روز ساعت شش صبح خونه دوستم رضا تجدد، همسر مهین تجدد، با دکتر مجیدی وزیر علوم قرار گذاشتیم، با داریوش رفتیم و ماجرا رو بهش گفتیم. گفت من با هویدا حرف می‌زنم که به شاه بگه که فیلم رو نمایش بدن. بعد از چند وقت پیغوم داد که هویدا صحبت کرده و شاه گفته فیلم «گاو» رو نمایش بدین ولی مردم اگه شلوغ کردن برش دارین و دیگه نشون ندین، اون هم فقط تو سینما کاپری. حالا من تو دانشکده‌‌ام و سر کلاس نشستم، هی بچه‌ها میان خبر میارن که دم سینما کاپری صفه و غلغله شده. منم دل تو دلم نبود که آخرش چی میشه. که وسط کلاس بچه‌ها واسم خبر آوردن آخر فیلم همه هورا کشیدن و کلی تشویق کردن…

همون روزها از مادرم هم خواستم که بره فیلم «گاو» رو ببینه. یه بعدازظهری که نماز مادرم تموم شد رفتم بهش گفتم مادر این فیلمی که من بازی کردم، میدونی از این رقص مقص‌ها و آوازها نداره، می‌خوای عصری با بچه‌ها بری فیلم رو ببینی؟ مادرم یه نگاهی بهم کرد، یه مکثی کرد، سری تکون داد و بعد گفت: «مادر، همین یه کارم مونده بود!» پدرم هم هیچی… پدر و مادرم تا زمانی که زنده بودن هیچ فیلمی از من ندیدن.

سانسور «گاو» در تلویزیون

امام فیلم «گاو» رو کامل دیده بود و ازش تعریف کرده بود و یه جورهایی شروع مجدد سینما بعد تحولات ایران، با فیلم «گاو» بود. چندین بار فیلم رو تلویزیون نشون داد. یه سکانس خیلی قشنگی داره، اونجا که مش حسن رو می‌برن، رو همین تپه‌های عباس‌آباد گرفتیم‌ها، همین بالاها. اون موقع این جنگله نبود، خشک خشک بود. سر صحنه بودیم و از بالا آب می‌ریختن برای بارندگی، یه صحنه فوق‌العاده زیبایی بود. کارگردانی خیلی خوب، بچه‌ها هم خیلی خوب کار می‌کردن. من می‌ایستم نمیرم و این‌ها هی زور میدن که برو. بعد علی که اسمش مش‌اسلام بود تو فیلم، با چوبی که دستشه میاد از پشت میزنه منو. میزنه میگه «برو حیوون…برو حیوون…» مشایخی یه دور میزنه میاد میگه: «اسلام نزن، مشهدی‌حسن خودمه.»

تو تلویزیون دیدم که اینو درآوردن و سانسورش کردن. من تعجب کردم صبح پا شدم رفتم تلویزیون که ببینم کی اینو درآورده. آقا از صبح من حرکت کردم دو بعدازظهر رسیدم به طبقه بالا که این‌ها بودن. هی یه دقیقه اینجا یه دقیقه اونجا، منو معطل می‌کردن. رفتم بالا دیدم که دو سه تا بچه جوون نشستن، محاسن مشکی و…گفتن آقای انتظامی عقب ما می‌گردین؟ گفتم آره. چایی آوردن خوردیم و گفتن چیه ماجرا؟ گفتم این فیلم رو امام دیده تمام دنیا دیدن. زیباترین صحنه‌شو شما برای چی درآوردین؟ که این داره میزنه میگه «حیوون برو…» بعد مشایخی داد می‌زنه که «اسلام نزنش…» نمی‌تونه بگه «علی نصیریان نزنش که!» اسمش اسلامه. اسم منم مش‌حسنه. مشایخی بهش میگه اسلام نزن مش‌حسن خودمونه! اومدم اینجا می‌خواستم ببینم اینو کی درآورده؟ خندیدن و یه مکثی کردن. بعد یکی‌شون گفت: «آقای انتظامی! آخه اسلام که کسی رو نمی‌زنه!» منم یه نگاه بهشون کردم و گفتم «مرسی واقعا…» و اومدم بیرون.»

 

source: وقت صبح