ارسال به دیگران پرینت

نهادگرایی ایرانی چه تفاوتی با نهادگرایی متعارف دارد؟

در سال 1996 آلن سوکل، استاد فیزیک دانشگاه نیویورک و کالج لندن، دست به آزمایش مهمی زد که بعدها جریان ساز شد.

نهادگرایی ایرانی چه تفاوتی با نهادگرایی متعارف دارد؟

۵۵آنلاین :

در سال 1996 آلن سوکل، استاد فیزیک دانشگاه نیویورک و کالج لندن، دست به آزمایش مهمی زد که بعدها جریان­ساز شد. او برای سنجش بنیان­های علمی و نظری یکی از حوزه­های نسبتاً جدید آکادمیک مقاله­ای علمی نوشت و آن را برای ژورنال معتبر مطالعات فرهنگی پست مدرن، سوشال تکست، ارسال کرد. پرسش این بود که آیا یکی از معتبرترین نشریان پست مدرن که بزرگانی چون فردریک جیمسون واندروراس در تحریریه­اش حضور داشتند حاضر خواهد شد مجموعه­ای لفاظی را که هیچ بنیان علمی ندارد چاپ کند؟ سوکل در تنظیم مقاله دو نکته را مد نظر قرار داد. اول این که لفاظی­های بی­سروته مقاله ظاهری موجه و علمی داشته باشد و دوم، با پیش فرض­های مقبول یا به عبارتی سمت­وسوی ایدئولوژیک اعضای نشریه همسو باشد.

ایده مقاله این بود که جاذبه کوانتومی (چنان که مارکسیست­های پست­مدرن دوست دارند همه چیز را فرض کنند) بر ساخت زبانی و اجتماعی است. مقاله پر بود از لفاظی­های فلسفی و مفاهیم بی­ربط و نامفهوم که معارف فیزیک از جمله نسبیت عام و نظریه آشوب و فیزیک کوانتوم و هندسه نااقلیدسی و مکانیک سیالات را با جامعه­شناسی و روان­شناسی و فمینیسم و هرمنوتیک پیوند می­داد و نتیجه دلخواهش را می­گرفت. طبیعتاً تحریریه مجله نتوانست از خیر چاپ مقاله­ای بگذرد که مفاهیم دلخواه ایشان را با قوانین فیزیک توضیح می­داد.

مقاله در شماره بهار/ تابستان همان سال سوشال تکست به چاپ رسید. سوکل درست در روز انتشار مجله موضوع را به صورت عمومی اعلام کرد و بعدها کتابی درباره­اش نوشت. اما این پایان ماجرا نبود. از آن زمان تا امروز سوکل کاران زیادی پیدا شده و راه او را ادامه داده و کوس رسوایی جریان­های شبه­علمی مبتنی بر لفاظی­های بی­بنیان را زده­اند اما متأسفانه این حوزه­های پر طمطراق هر چند توخالی با سرعت زیادی در حال تکثیر و گسترش بوده­اند. از قضا همین چند روز پیش سه محقق اعلام کردند از مجموع 20 مقاله ساختگی که برای نشریات علمی این حوزه­ها ارسال کرده­اند هفت مقاله مورد تأیید قرار گرفته است... در فرصتی دیگر بیشتر راجع به این حوزه توضیح خواهم داد.

پس از فروریختن کمونیسم و شکست خوردن آزمون و خطاهای سوسیالیسم، طرفداران این مکاتب فکری به گوشه­های تاریک خزیدند و عناوین جدیدی برای ایده­های شکست خورده یافتند. البته این رویه سال­ها قبل از فروریختن شوروی و از آمریکا آغاز شد. در دوران اوج مقبولیت سوسیالیسم وقتی در روسیه بلشویک­ها حکومت تزار را سرنگون کردند و اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی را بنیان گذاشتند در آمریکا تلاش سوسیالیست­ها به جایی نرسید. نورمن توماس، نماینده منتخب همیشگی سوسیالیست­ها برای ریاست جمهوری آمریکا به این نتیجه رسید که: «مردم آمریکا هیچ وقت آگاهانه به سوسیالیسم رأی نخواهند داد ولی زیر عَلم لیبرالیسم هر برنامه سوسیالیستی­ای را خواهند پذیرفت.» همین اتفاق هم افتاد. در جریان نیودیل آمریکا همان­قدر از سوسیالیسم آسیب دید که از روسیه از کمونیسم. رئیس جمهور وقت برای نخستین بار در تاریخ آن کشور در مکاتباتش با قضات دیوان عالی ( که خودش نصب کرده بود) با زیر پا گذاشتن حاکمیت قانون و اصل تفکیک قوا (که ستون­های لیبرالیسم باشد) برای ایشان دستوراتی صادر کرد که نهایتاً منجر به ایجاد تغییرات بنیادی در قانون اساسی شد و راه را برای اجرای برنامه­های سوسیالیستی، در لباسی مبدل، هموار کرد. آنچه از قرن نوزدهم در آمریکا به «سوسیالیسم خزنده» معروف بود پس از تلاش­های مکرر بالاخره توانست تحت عنوانی جدید به عرصه برگردد. یکصد سال بعد، امروزه، همانطور که نورمن توماس طرح ریخته بود، برخلاف تمام دنیا، در آمریکا به گرایش­های چپ، لیبرال گفته می­شود.

از آن زمان تا امروز صاحبان ایده­های شکست­خورده و تاریخ گذشته جملگی برای بازگشت به حوزه عمومی از همین روش استفاده کرده­اند. متأسفانه امروزه گفتمان غالب برخی از مهم­ترین حوزه­های اندیشه به تصرف مکاتب بی­مایه و شکست­خورده درآمده است.

گرایش­های شکست خورده فکری که خود را تحت برندهای جدید عرضه می­کنند خصوصیات مشترکی دارند. می­توان از اینجا آغاز کرد که این جریان­های فکری حرفی که در چارچوب روش علمی به معنای متعارف بگنجد در چنته ندارند. به عنوان نمونه وقتی توضیح تورم یا نرخ ارز در کشور، آن هم در بازه­ای طولانی، به تئوری توطئه و توصیه­های پشت پرده یک نفر فروکاسته می­شود صحبت از علم در بین نیست. اما این که ادعاهای مدعیان مبنای علمی ندارد باعث نمی­شود ایشان خود را، آنگونه که هستند، در تقابل با علم بیابند، صرفاً طنازی­های لفاظانه را با اعتماد به نفسی ستودنی به عوض معارف علمی جا می­زنند. وعده­های خوش آهنگ را با ادعاهای بزرگ ترکیب کرده و از آن نتایج دلخواهشان را استخراج می­کنند. مدینه فاضله­ای را ترسیم می­کنند که هرچند با مفاهیم متعارف و شهادت تاریخ در تقابل است اما از هر سیاستمداری دل می­برد.

با این توضیحات می­رسیم به آنچه این روزها در کشور، به مصداق «برعکس نهند نام زنگی کافور» نهادگرایی نام گرفته است. چنان که در ادامه خواهم گفت اگر به بزرگان و بنیادگذاران نهادگرایی مراجعه کنید ملاحظه خواهید کرد که نهادگرایی نه تنها در تقابل با نظام بازار نیست و اقتصاد آزاد را نفی نمی­کند، بلکه کاملاً با لیبرالیسم و معارف نئوکلاسیک همسو است.

به عنوان نمونه رونالدکوز، یکی از بزرگان نهادگرایی و برنده جایزه نوبل اقتصاد، به همراه شاگرد لیبرالش نینگ ونگ اثری مهم خلق کرد با نام «چرا چین کاپیتالیست شد» و در آن توضیح داد که پیشرفت چین محصول برنامه­ریزی دولت مرکزی بوده است. این در حالی است که نهادگرای وطنی درست در نقطه مقابل در تلاش است تا با تقویت برنامه­­ریزی متمرکز به اهدافش دست یابد.

مطالعات الینور استروم نهادگرا، تنها اقتصاددان زن برنده جایزه نوبل اقتصاد، روی بخش عمومی تمرکز داشت. او بر این باور بود که راه­حل بسیاری از چالش­های عمومی را باید در جایی فراتر از دوگانه بخش دولتی و خصوصی جست­وجو کرد. این در حالی است که نهادگرای ایرانی همواره در تقابل با بخش عمومی راه­حل را در بخش دولتی می­جوید. عجیب نیست که الینواستروم خود را متأثر از جیمز بیوکنن آزادی­خواه، بنیانگذار مکتب انتخاب عمومی می­داند و جیمز بوکانان که خود به خاطر پی گذاشتن مکتب انتخاب عمومی جایزه نوبل دریافت کرد از ارادتمندان آرمن آلچیان بزرگ است که به خاطر آثارش در باب حقوق مالکیت و نظریه بنگاه­ها به عنوان بنیانگذار مکتب نهادی جدید شناخته می­شود. بخش بزرگی از آنچه امروز در ایران نهادگرایی نامیده می­شود نسبتی با آرای امثال کوز و استروم و آلچیان ندارد و به قول دکتر غنی­نژاد به لباس جدید چپ ایرانی تبدیل شده و بیشتر محملی است برای رشد و نمو سوسیالیسم و مارکسیسم آکامیک. چنان که به عنوان نمونه در سخان برخی از نهادگرایان وطنی نه تنها اثری از حقوق مالکیت به چشم نمی­خورد بلکه مقابله با بوروکراسی و تورم قوانین یا کاهش هزینه مبادله و مباحثی از این دست نیز جایی در گفتمان ایشان ندارد.

این در حالی است که آرمن آلچیان، پدر اقتصاد نهادی جدید در خصوص مالکیت مواضع روشنی دارد: «یکی از بنیادی­ترین مقتضیات نظام اقتصادی سرمایه­دارانه - و یکی از مفاهیمی که بسیار مورد سوءبرداشت قرار گرفته - همانا نظام قدرتمندی از حقوق مالکیت است. منتقدان اجتماعی ایالات متحده و سراسر جهان غرب دهه­ها گلایه کرده­اند که حق «مالکیت» غالباً نسبت به حقوق «بشر» ارجحیت داده شده و نتیجه­اش هم آن شده که با مردم به گونه­ای نابرابر رفتار می­شود و فرصت­هایشان نابرابر است. نابرابری در هر جامعه­ای وجود دارد. اما تنش مطروحه بین حقوق مالکیت و حقوق بشر سرابی بیش نیست: حقوق مالکیت همان حقوق بشر است.»

هرچند بارقه­های محترمی از نهادگرایی در کشور به چشم می­خورد، اما متأسفانه غالب آنچه امروزه نهادگرایی خوانده می­شود صرفاً پوششی است برای عرصه مجموعه­ای از ایده­های شکست خورده و تاریخ گذشته که هر جا فرصت اجرا یافته ویرانی به بار آورده است.

منبع : تجارت فردا
با دوستان خود به اشتراک بگذارید:
کپی شد

پیشنهاد ویژه

    دیدگاه تان را بنویسید

     

    دیدگاه

    توسعه