ارسال به دیگران پرینت

افشین علا، شاعری که با شعر نفس می‌کشد

شعر همزاد من است

با اینکه برای همه شاعران، شعر هدیه‌ای ارزشمند است که رنگ و نور دیگری به زندگی‌شان بخشیده، اما برای بعضی شاعران، شعر جادوی دیگری است. برای افشین علا که از همان کودکی، بخت یارش بوده تا مادری آموزگار و خوش‌ذوق، او را به شعر گفتن تشویق کند، شعر دیگر تنها بخشی از وجودش نیست بلکه به‌گفته خودش، شعر همزاد اوست. او که همه سال‌های عمرش را با کلمه، شعر و ادبیات مانوس بوده، بی‌شمار بودن صف مدعیان شاعری را، آفت شعر فارسی می‌داند اما همچنان به خلق آثار ماندگار توسط جوانان بااستعداد و علاقه‌مند به شعر امیدوار است. در آستانه روز شعر و ادب فارسی با شاعری گفت‌وگو کرده‌ایم که می‌گوید تصوری از دنیای بدون شعر ندارد.

شعر همزاد من است

    شعر در دوره‌های تاریخی رسانه اول ایرانیان بوده است. به‌نظر شما آیا هنوز هم شعر می‌تواند آن جایگاه و تأثیرگذاری را در جامعه داشته باشد؟

در روزگار ما که تنوع و تعدد رسانه‌ها، قالب‌ها و مضامین، سرسام‌آور است و معیار جذابیت قالب‌ها نیز خدشه‌دار شده است، به‌سختی می‌توان بر این باور بود که شعر، هنوز هم نزد ایرانیان حرف اول را می‌زند. اما به هیچ وجه نمی‌توان حرمت و ارجمندی این قالب ریشه‌دار فرهنگی را در میان مخاطب خاص و عام انکار کرد. بارها گفته‌ام ثروت اصلی ما ایرانیان ادبیات ماست. هرچند در برهه‌هایی به هر دلیل قدر آن را ندانیم و به‌درستی از آن بهره‌برداری نکنیم.

    شعر امروز باید دارای چه ویژگی‌های باشد که توانایی رقابت با گزینه‌های دیگر مطالعه  را داشته باشد؟

شعر امروز به شرطی می‌تواند اثرگذاری و ماندگاری خود را حفظ کند که در خود به معدلی از عواطف، عقاید، رنج‌ها و شادی‌های قاطبه مردم رسیده باشد. منظورم از مردم نیز نه عوام است نه خواص. ترکیبی از فهم و وجدان جمعی ایرانیان را می‌گویم که قطعا قابل احترام است. بنابراین باید هم از عوام‌زدگی در شعر بپرهیزیم، هم از شیوه‌هایی که فقط با فهم و ذائقه مخاطب بسیار خاص و محدود همخوانی دارد.

    به‌نظر شما شعر خوب این روزها چقدر در دسترس علاقه‌مندان به ادبیات است؟ 

بسیار متأسفم از اینکه باید بگویم در قوت و استحکام اشعار، چه نو و چه کلاسیک، شاهد دوران افول شعر هستیم! البته این نظر شخصی من است.

    از دیدگاه شما فضای مجازی بر شعر فارسی تأثیر مثبت گذاشته یا منفی؟

هم تأثیر مثبت داشته است و هم منفی. مثبت از این جهت که امکان دسترسی مخاطبان به آثار شاعران آسان‌تر شده است. تأثیر منفی‌اش هم، رشد و شتاب عوام‌زدگی در شعر بوده است. چراکه فضای مجازی مغلوب هیاهو و جاذبه‌هایی است که لزوما در قوت و اصالت ریشه ندارد. به‌خاطر همین است که بسیاری آثار سست و کم‌ارزش صرفا به‌خاطر لایک‌خور بودن، در جایگاهی نشسته‌اند که برازنده شعر به‌معنای حقیقی کلمه نیست.

    چه چشم‌اندازی درباره شعر فارسی دارید؟ به‌نظرتان باز هم امکان خلق شعرهای ماندگار در ادبیات معاصر ما به‌وجود خواهد آمد؟

بله، قطعا. ما در میان جوان‌ها استعدادهای شگفت‌انگیزی داریم. اغلبشان هم کم‌سر و صدا اما عمیق کار می‌کنند. حال شاید الان به چشم نیایند اما شعر خوب به‌مرور زمان، کار خودش را می‌کند.

    به‌نظر شما مهم‌ترین چالش شعر معاصر چیست و شاعران امروزی با چه مشکلاتی مواجه هستند؟

شعر امروز به آفات فراوانی دچار شده است. یکی از آنها بی‌شمار بودن صف مدعیان بی‌مایه‌ای است که به توهم شاعری دچارند. آفت تلخ‌تر، بازار مکاره‌ای است به نام مرید و مرادبازی و شاگردپروری و استادپرستی! متأسفانه بعضی از شاعران پیشکسوت به جای آنکه معیارهای سنجش صحیح و عالمانه را در معرفی و تشویق تازه‌واردان تبیین کنند، خواسته یا ناخواسته به توهم شاعری که اشاره کردم دامن می‌زنند. معضل دیگر، فاصله و تضاد روزافزون سلیقه‌ها، نگرش‌ها و اغراض شاعرانی است از نحله‌های مختلف، که انکار و خصومت را بر جوهره شعر ترجیح می‌دهند. یعنی برایشان مهم نیست اثری که سروده می‌شود، قوت و استحکام دارد یا نه؟ اما در نقد اثر، تعلق شاعر به مشرب و نگرشی خاص، برایشان بسیار تعیین‌کننده است.

    شاعر بودن چه چیزی به دنیای شخصی شما اضافه کرد که اگر نبود، جای آن خالی می‌ماند؟

هرگز نمی‌توانم تصور کنم که اگر شاعر نبودم، با مضامین و افکار و احساسات پیچیده و تودرتوی زندگی‌ام چه می‌کردم. من با شعر نفس می‌کشم، زندگی می‌کنم، شاد می‌شوم یا رنج می‌کشم. از طرفی چون از کودکی شعر می‌گفتم، می‌توانم بگویم شعر همزاد من است، نه فقط بخشی از وجودم.

    خودتان در روزهای سخت و شرایط روحی نامطلوب، شعر می‌خوانید یا شعر می‌نویسید؟

بر خلاف تصور بسیاری از مخاطبان، نه! من به مضمون این مصرع حافظ اعتقاد دارم که، کی شعر‌تر انگیزد خاطر که حزین باشد! حتی سوگ سروده‌هایم نیز حاصل خلوت و آرامشی است که پس از دچار شدن به اندوهی عمیق، برایم مهیا می‌شود. البته حساب شعرهای اجتماعی، سیاسی و انتقادی جداست. این بخش از شعرهایم غالبا محصول خشم و عصیانی است که نمی‌گذارم کهنه شود، بلکه بلافاصله واکنش نشان می‌دهم.

    به‌نظر شما آیا شعر و ادبیات می‌تواند در شرایطی شبیه آنچه جامعه امروز دارد، به‌عنوان پناهگاهی برای افراد، آنها را در عبور از بحران‌ها یاری کند؟ 

قطعا بله. به شرط آنکه سراغ سرچشمه برویم، نه آب‌باریکه‌های گل‌آلودی که از منشأ جوشان و پرمضمون شعر، فاصله بسیاری دارند و نمی‌توانند آینه‌مان را جلا بدهند. سرچشمه‌ای هم که می‌گویم، هم گنجینه ادبیات شکوهمند کلاسیک ماست، هم مجموعه آثار آن عده از شاعران معاصر که به اصالت و قداست واژگان و مفاهیم پایبندند.

    آیا شعری هست که آنقدر برایتان محبوب باشد که دوست داشتید خودتان شاعر آن باشید؟

امیدوارم جواب منفی به این پرسش، باعث سوء‌تعبیر برای کسی نشود و خدای‌ناخواسته کسی فکر نکند خود را از شاعران بزرگ و گنجینه اشعار نابشان بی‌نیاز می‌بینم! ولی تا به حال آرزو نکردم که ‌ای کاش شاعر فلان اثر ماندگار من بودم. البته قطعا با بسیاری از شعرهای قدیم و جدید یا ابیات و فرازهایی از آنها به شوق می‌آیم و گاه از شدت اشتیاق سر به عرش می‌سایم. ولی فکر می‌کنم خودم در حد وسع، اشعاری دارم که بعضی از آنها همیشه به وجدم می‌آورند و هرگز برایم کهنه نمی‌شوند.

شعری از افشین علا در روزهای پرالتهاب افغانستان

ریسمان اجانب

کمک کنید به نوباوگان جنگ‌زده

به آهوان پلاسیده پلنگ‌زده

ببر عروسک و اسباب‌بازی و گل‌سر

برای دختر آواره تفنگ‌زده

صدای کودک افغان نمی‌رسد به کسی

بلندگوی جهان کهنه است و زنگ‌زده

گلم! کدام حرامی ز خون و خاکستر

به روی دفتر نقاشی تو رنگ زده؟

کدام خار مغیلان گزیده پای تو را؟

به جای شهد به کامت چه‌کس شرنگ زده؟

به کاخ شیشه‌ای خواب‌های کودکی‌ات

کدام دست پلیدی دوباره سنگ زده؟

چه شد سران سیاست؟ که سیلی دگری

جهان به‌صورت این کشور قشنگ زده؟

دوباره غرب به عزم بنای فاجعه‌ای

به خاک شرق، زمین کنده و کلنگ زده

چه شاه باشد و اشرف، به چاه می‌افتد

به ریسمان اجانب هر آنکه چنگ زده

به حال خویش رها می‌کند مریدان را

نگاه کن تو به همسایه، ‌ای فرنگ‌زده!

 

با دوستان خود به اشتراک بگذارید:
کپی شد

پیشنهاد ویژه

    دیدگاه تان را بنویسید

     

    دیدگاه

    توسعه