ارسال به دیگران پرینت

ترامپ و خواب زمستانی مذاکرات

در آمریکا سناریوی سیاست‌ورزی را دو حزب انحصاری «دموکرات» و «جمهوری‌خواه» کارگردانی می‌کنند و قدرت که در کپیتول‌هیل (Capitol Hill)به‌عنوان مظهر قوه قانون‌گذاری و مرکب از دو مجلس نمایندگان و سنا موسوم به کنگره و کاخ سفید (نماد ریاست‌جمهوری یا به عبارتی، قوه پر‌قدرت مجریه) ظهور بیرونی پیدا می‌کند، بین آن دو دست‌به‌دست می‌شود.

ترامپ و خواب زمستانی مذاکرات

در آمریکا سناریوی سیاست‌ورزی را دو حزب انحصاری «دموکرات» و «جمهوری‌خواه» کارگردانی می‌کنند و قدرت که در کپیتول‌هیل (Capitol Hill)به‌عنوان مظهر قوه قانون‌گذاری و مرکب از دو مجلس نمایندگان و سنا موسوم به کنگره و کاخ سفید (نماد ریاست‌جمهوری یا به عبارتی، قوه پر‌قدرت مجریه) ظهور بیرونی پیدا می‌کند، بین آن دو دست‌به‌دست می‌شود. این در حالی است که دستی نامرئی اما دارای قدرت برترین، تحت عنوان establishment یا «نهاد مستقر»، در آن کشور وجود دارد که هر دو نماد مرئی قدرت (روی‌هم‌رفته «دولت» (government) در تفسیر موسع) را در ذیل خود دارد و به معنی واقعی کلمه، خاستگاه و گرانیگاه قدرت نظام آمریکا است. هر‌چند وجود اختلاف‌های راهبردی و اجرائی بین‌حزبی بر سپهر سیاست در آمریکا سایه افکنده و این دو را از هم متمایز کرده، اراده «نهاد مستقر» محیط بر اختلاف‌های مزبور بوده و در صورت اقتضا، فصل‌الخطاب است. این واقعیت در سپهر سیاست داخلی آمریکا که سیاست خارجی آن کشور هم متأثر از آن است، بعضا مغفول می‌ماند و کشورها را دچار مشکل می‌‌کند. در ایران نیز کسانی هستند که فکر می‌کنند سیاست‌های دو حزب اشاره‌شده در قبال کشورمان، با هم تفاوت‌های اصولی و کلی دارد و بنابراین همواره مایل هستند حزبی که با ما کمترین زاویه را دارد (از دیدگاه آنها حزب دموکرات) قدرت را در دست داشته باشد. این نگاه و تمایل در زمان شاه نیز وجود داشت و به همین دلیل رژیم او، به‌ویژه در زمان انتخابات آمریکا، تلاش می‌کرد حزب دلخواه (جمهوری‌خواه) روی کار بیاید یا در صورت روی‌کاربودن، همچنان در قدرت بماند. 

در اینکه هرکسی آزاد و مختار است که سودای حاکم‌بودن حکومت و حزب دلخواه خود را داشته باشد، حرفی نیست؛ آنچه موجب نگرانی است، این است که این آمال و آرزوها که ممکن است ریشه در شناخت و تحلیل نادرست هم داشته باشند، به حوزه عملی سیاست‌ورزی نفوذ پیدا کنند و تصمیمات دولتمردان را تحت تأثیر قرار دهند. به عبارت دقیق‌تر، نگرانی اشاره‌شده به دو دلیل است؛ نخست آنکه این گزاره که دموکرات‌ها در رعایت ارزش‌ها و هنجارهای آزادی‌خواهانه و موازین حقوق‌بشری و پرهیز از خشونت‌ورزی مقیدتر از جمهوری‌خواهان هستند، حداقل در عالم سیاست، عملی چندان معتبر نیست. درست است که در حزب دموکرات چهره‌هایی مانند سندرز را می‌توان یافت که به ارزش‌ها، هنجارها و موازین پیش‌گفته پایبندند، اما او و نظایر او قبل از آنکه در قید مرام حزبی باشند، به مرام و مروت شخصی خود تعلق دارند و به این دلیل حزب متبوع‌شان آنها را وصله ناجور می‌داند و حتی سر بزنگاه مانع رشد و مطرح‌شدنشان می‌شود. دلیل دیگر نگرانی آن است که مسئولان امر با تحلیل‌های ناصواب، تصمیماتی مخالف با منافع ملی بگیرند. به گمان نگارنده، موکول‌کردن موضوع تنظیم رابطه با آمریکا به بعد از انتخابات نوامبر 2020 با این توجیه که ترامپ برای چهار سال بعد میهمان کاخ سفید نخواهد بود، می‌تواند مصداق چنین تحلیل‌هایی باشد. توضیح آن که هستند کسانی که با قاطعیت ادعا می‌کنند که حزب جمهوری‌خواه در انتخابات مزبور بازی را به نامزد ریاست‌جمهوری از حزب دموکرات واگذار می‌کند؛ آنها با این پیشگویی که شاید جز خود کس دیگری را امکان راستی‌آزمایی نباشد، رهنمود می‌دهند که باید تا زمان روی کار آمدن دموکرات‌ها، صبر پیشه کرد تا آن‌گاه بتوان در فضایی که سایه شمشیر داموکلس فشار حداکثری و تحریم‌های غیرقانونی بر سرمان سنگینی نمی‌کند، به گفت‌وگو نشست و نتیجه مطلوب به دست آورد. 

آیا سخن‌گفتن به قطعیت از رویدادی در آینده که نااطمینانی و عدم قطعیت را در ذات خود می‌پروراند، محلی از اعراب دارد و مدعیان می‌توانند بگویند بر اساس کدام معیار به این نتیجه محتوم رسیده‌اند؟! آیا اگر آنها خوانشی روش‌شناسانه همراه با سنجه و متره مناسب می‌داشتند، روی احتمال گزینش یکی از دو گزینه (ریاست‌جمهوری)، حتی با وجود تفاوت معنادار میزان رأی‌آوری آنها، خط بطلان می‌کشیدند؟ افزون بر مشکل روش و خوانش، به نظر نمی‌رسد که حداقل تا اینجای کار، واقعیات میدانی حاکم بر موضوع نتیجه‌گیری نیز به‌گونه‌‌ای باشد که بر گزاره بازنده‌شدن ترامپ در انتخابات در پیش، مهر تأیید بزند. در این راستا، بدون آنکه بخواهیم دودوره‌شدن رئیس‌جمهور فعلی آمریکا را مفروض بگیریم، به این بسنده می‌کنیم که ترامپ پیش از آنکه حزب جمهوری‌خواه را نمایندگی کند، نماینده «نهاد مستقر» است؛ همین نهاد بالادستی روزی روی کار آمدن رئیس‌جمهوری سیاه‌پوست را برتافت و روزی دیگر، جواز ریاست‌جمهوری کسی را داد که هیچ سابقه‌‌ای در دولت به معنای وسیع آن (کنگره، دولت فدرال و دول ایالتی) نداشت و بسیاری از بزرگان حزب متبوعش نیز با نامزدی او برای ریاست‌جمهوری همراهی نداشتند. هم‌اکنون در سپهر سیاست داخلی آمریکا، ترامپ تثبیت‌شده‌ترین پایگاه رأی را دارد. رأی‌دهندگان به او، گو آنکه به نیمی از جمعیت واجدان شرایط رأی هم نمی‌رسند، از همین حالا تصمیم قطعی خود را درباره نامزد دلخواهشان گرفته‌اند و آن را در روز رأی‌گیری به منصه ظهور می‌رسانند. این در حالی است که برخلاف او، پایگاه رأی‌ نامزد رسمی حزب دموکرات (جو بایدن) حتی اگر به لحاظ کمی هم از او جلوتر باشد که ظاهرا هست، استحکام زیادی ندارد و تا حدودی متکی به آرای رأی‌دهندگان مردد و نیز دارای الگوی رفتاری سینوسی است که در روز انتخابات ممکن است به نامزد دیگر تمایل پیدا کنند و رأی خود را به نفع او به صندوق بریزند. آنچه از این مختصر فایده می‌شود، این است که علاوه بر محیط‌بودن اراده «نهاد مستقر» بر همه شئونات اصلی کشور‌داری در آمریکا، موضوع صندوق رأی و اصولا انتخابات در آن کشور که پیچیدگی‌های خاص خود را دارد، تنها کمّی نیست و ترکیب رأی‌دهندگان و وابستگی مشخص آنها به گروه‌های اجتماعی موجود که هر‌کدام در جامعه موزاییکی آمریکا بخشی از منافع و گرایشات را نمایندگی می‌کنند، نشان از کیفیت رأی دارد که در مواردی، به‌ویژه آنجا که کیان این نظام سرمایه‌سالار مطرح است، از کمیت رأی مهم‌تر است.  با توجه به مطالب پیش‌گفته و بدون آنکه در رابطه با موضوع «مذاکره» با آمریکا سخنی به سلب یا به ایجاب بگوییم که موضوع این یادداشت هم نیست و باز هم بدون آنکه درباره انتخابات نوامبر 2020 آمریکا و اینکه منجر به پیروزی کدام نامزد می‌شود گمانه‌زنی کنیم، هدف این یادداشت آن است که ضمن مردود‌دانستن هرگونه پیشگویی در رابطه با بازنده و برنده انتخابات مورد اشاره، بر این نکته تأکید کند که اگر مقرر است گفت‌وگویی بین تهران و واشنگتن صورت پذیرد، کشورمان را تا چند ماه دیگر معطل نتیجه آن انتخابات نگذارند؛ چرا‌که ممکن است پیشگویی‌ها درست از آب درنیاید و در ژانویه 2021 فرد جدیدی پا به کاخ سفید نگذارد؛ فردی که چه‌بسا نه‌تنها هیچ‌یک از انتظارات را عملی نکند، بلکه موجب اجماع‌سازی جهانی علیه ایران هم بشود؛ کاری کارستان که ترامپ به دلیل عدم مقبولیت در جامعه جهانی نتوانست آن را انجام دهد. عالم سیاست جز مذاکره و دیپلماسی، ابزار و وسیله دیگری ندارد؛ اگر بنای به‌کارگیری آن را داریم، باید فرصت را غنیمت بشماریم و به هدف نائل بیاییم. اگر قصد و اراده‌‌ای برای استفاده از آن نیست، دیگر برای در انتظار پایان کار ترامپ نشستن، چه توجیهی داریم؟! به گمان راقم، دستگاه دیپلماسی کشور در خصوص موضوع این نوشتار رسالت خطیر و منحصر‌به‌فردی بر عهده دارد که ضرورت ایجاب می‌کند آن را محقق کند. رئیس دستگاه دیپلماسی که ازجمله نقش دیده‌بان وقایع و تحولات دنیای بیرون و انعکاس آن به درون به‌منظور اتخاذ موضع و تصمیم‌گیری در شرایط لازم را دارد، باید به دور از هرگونه مصلحت‌اندیشی احتمالی یا خدای ناکرده محافظه‌کاری، اطلاع‌رسانی دقیق به مقامات بالادستی را انجام دهد و آنچه را صلاح ملک و ملت است، توصیه و تا زمان به‌بار‌نشستن، پیگیری کند.     

 

با دوستان خود به اشتراک بگذارید:
کپی شد

پیشنهاد ویژه

    دیدگاه تان را بنویسید

     

    دیدگاه

    توسعه