ارسال به دیگران پرینت

آیا سینمای ایران در آستانه ورشکستگی است؟

جدول فروش فیلم‌ها با ما حرف می‌زند و داستان سینمای ما را می‌گوید. داستانی که روایت‌های دیگرش را از زبان ‏سیدجمال ساداتیان، سیدضیاء‌هاشمی، منصور لشگری قوچانی و‌هاتف علیمردانی نیز می‌توان شنید

آیا سینمای ایران در آستانه ورشکستگی است؟

۵۵آنلاین :

«سینمای ما ورشکسته است و گردش مالی اسفناکی دارد. سالی صد فیلم ساخته می‌شود و در مجموع ممکن است پنج، ‏شش یا نهایت ۱۰فیلم گیشه موفقی داشته باشند، بقیه متحمل ضرر می‌شوند. سینمای ما جمعیتی ٦‌هزار نفری است با یک ‏گردش مالی ۲۵۰‌میلیارد تومانی که به‌طور متوسط به هر کسی ۴۰‌میلیون تومان می‌رسد. این ٤٠‌میلیون تومان را اگر تقسیم ‏بر ١٢ماه کنید ماهی ٣میلیون تومان می‌شود.»‏ اینها صحبت‌های سیدجمال ساداتیان تهیه‌کننده فیلم «متری شیش‌ونیم» درباره وضع اقتصادی سینما و سینماگران ایران است. ‏تهیه‌کننده یکی از معدود فیلم‌هایی که امسال توانسته گلیم خود را در گیشه از آب بیرون بکشد، نگاهی چنین تلخ به وضع‌وحال ‏سینمای ما دارد.‏ سیدضیاء‌هاشمی تهیه‌کننده‌ دیگری است که منادی ورشکستگی سینمای ایران شده: «سینمای ما سینمای ورشکسته‌ای است و از ‏اول انقلاب تا به امروز به دلیل نبود زیرساخت مناسب شاهد این رخداد تلخ هستیم‌. به‌طور مثال‌سال گذشته که بهترین ‌سال نمایش ‏از نظر سودآوری بود ۲۴۰‌میلیارد تومان فروش داشتیم و پرمخاطب‌ترین فیلم تنها سه و نیم‌میلیون مخاطب داشت. با این ‏واقعیت که حدود ٣٠‌درصد از قیمت بلیت سینما یعنی حدود ٨٠‌میلیارد تومان به سینماگر بازمی‌گردد، اگر این را با هزینه تولید ‏و پخش فیلم‌ها که در‌سال گذشته ٢٢٠‌میلیارد تومان بوده قیاس کنیم، با یک حساب سرانگشتی می‌‏‎بینیم که ١٤٠‌میلیارد تومان ‏کسری داریم که این یعنی سینمای ما کاملاً ورشکسته است.»‏ مروری گذرا بر جدول فروش فیلم‌هایی که از ابتدای امسال تا پایان آذر روی پرده آمده‌اند، حکایت از واقعیتی غم‌انگیز دارد. از ‏ابتدای امسال تاکنون، براساس این واقعیت که «تنها حدود ٣٠‌درصد از قیمت بلیت سینما به تهیه‌کننده بازمی‌گردد» تنها هفت فیلم ‏‏«متری شیش‌ونیم»، «مطرب»، «تگزاس۲»، «رحمان ۱۴۰۰»، «شبی که ماه کامل شد»، «ایکس‌لارج» و «چشم و گوش ‏بسته» از بین ۵۷فیلم اکران شده در سینمای ایران توانسته‌اند هزینه خود را برگردانند که البته این امر در مورد فیلم‌های آشکارا ‏پرهزینه‌ای چون «متری شیش‌ونیم» و «شبی که ماه کامل شد» محل تردید است. ‏ به بیان دیگر، به گزارش سایت ستاره سینما حداقل ٥٠فیلم در اکران شکست خورده‌اند! هفت فیلمی که توانسته‌اند هزینه خود ‏را بازگردانند و به سود برسند از مجموع فروش گیشه سینماها، نمایش‌خانگی و نمایش خارج از کشور بوده است. در این میان ‏‏«ایکس‌لارج» و «چشم و گوش بسته» به دلیل هزینه منطقی ساخت، به‌رغم فروشی در حدود شش‌ونیم تا هفت‌ونیم‌میلیارد و ‏پانصد‌میلیون تومان به سوددهی رسیده‌اند. نکته آماری دیگر اینکه از میان هفت فیلم موفق گیشه پنج فیلم متعلق به سینمای کمدی ‏بوده و «متری شیش‌ونیم» و «شبی که ماه کامل شد» ادعا می‌کنند که با احتساب جایزه‌های داخلی و خارجی و نمایش خارج از ‏ایران در کنار گیشه بیش از بیست‌میلیارد تومانی و نمایش‌خانگی و اینترنتی توانسته‌اند هزینه‌های ساخت را جبران کنند. در شرایطی که واقعیت‌های اقتصادی و مالی حکایت از ورشکستگی می‌کنند، اما تولید در سینمای ایران بی‌وقفه ادامه دارد، ‏دستمزدهای نجومی همچنان به برخی از بازیگران پرداخت می‌شود و کمتر تهیه‌کننده‌ای است که به دلیل شکست اقتصادی ‏فیلم‌هایش توان ادامه فعالیت را از دست داده باشد. در این سال‌ها تهیه‌کنندگانی را دیده‌ایم که بعد از شکست فیلم‌های پرهزینه‌شان ‏بی‌اینکه خم به ابرو آورند، مسیر حرفه‌ای خود را امتداد داده و به انباشت فیلم‌های نمایش‌داده نشده و شکست‌خورده‌ سال ‌به‌سال ‏ادامه می‌دهند. این تهیه‌کنندگان را چه انگیزه‌های مادی به ادامه کار ترغیب می‌کند؟ آیا منطقی است تهیه‌کننده‌ای سال‌های متمادی ‏و متوالی ضرر روی ضرر انباشته کند و باز هم مشتاق ادامه روند کاری خود باشد؟ سیدضیاء‌هاشمی این امر را به داستان قماربازی شبیه می‌داند که به امید بردن بازی می‌کند: «می‌گویند چرا در چنین شرایطی ‏ادامه می‌دهید! یک فیلم در سینما تولید می‌کنیم که فروش خوبی دارد، اما ۱۰ فیلم دیگرمان متضرر می‌شود، واقعیت سینمای حال ‏حاضر این است. در تمام دنیا به غیراز آمریکا که سودآورترین صنعت سینما را دارد، همواره از آثار حمایت می‌شود. فرانسه از ‏فیلم‌های خارجی ۲۵‌درصد عوارض می‌گیرد و به سینمای داخلی خود کمک نقدی می‌کند که این جدای از بحث کمک‌ها و ‏معافیت‌هاست. در اروپا نیز می‌گویند چنانچه فعالیت فرهنگی داشته باشید به حساب مالیات منظور می‌شود، این درحالی است که ‏ما داعیه فرهنگ داریم، اما از این هنر ورشکسته مالیات طلب می‌کنیم!‏» البته عده‌ای نیز هستند که این امر را به دلیل ساختار معیوب سینمای ایران می‌دانند. منصور لشگری قوچانی، تهیه‌کننده جنجالی ‏سال‌های اخیر می‌گوید که «اگر قانون و ضوابطی برای اقتصاد سینما گذاشته نشود، سینمای ایران در بلند مدت از بین می‌رود‎ ‎‎.‎سینما متشکل از هنر، صنعت و رسانه است که مهم‌ترین بخش آن یعنی صنعت در سینمای ایران بسیار مهجور واقع شده است. ‏هر صنعتی گردش مالی مشخصی دارد، سینما هم از این قاعده مستثنی نیست، اما به دلیل اینکه سینما در کشور ما به سمت ‏صنعتی شدن حرکت نکرده، هیچ‌وقت شاهد گردش مالی استانداردی نبوده است.» تهیه‌کنندگان رسمی به دلیل معذوریت‌های حرفه‌ای برخی از مسائل را به وضوح و روشنی نمی‌توانند بیان کنند. ابهام جملات ‏منصور لشگری‌قوچانی نیز ریشه در این معذوریت‌ها دارد. درحالی‌ که زمزمه‌های درگوشی و شنیده‌های پشت پرده ساختار ‏معیوب سینمای ایران را به شکلی دیگر ترسیم می‌کند. در واقع شاید بتوان مشکل اصلی اقتصاد سینمای ایران را غیرشفاف‌بودن ‏آن عنوان کرد. موضوعی که باعث می‌شود روند مرسوم اقتصاد سینما به هم ریخته و روندی دیگر جایگزین آن شود که با ذات ‏سینما نسبتی ندارد.‌ هاتف علیمردانی می‌گوید: «سینما تا وقتی نتواند از سرمایه خودش ارتزاق کند، اقتصاد استانداردی نخواهد ‏داشت‎.‎‏ اقتصاد استاندارد سینما نیز یعنی اینکه فیلمی ساخته می‌شود، می‌فروشد و درآمدش منبعی می‌شود برای ساخت فیلم بعدی. ‏این چرخه استاندارد سینماست».‏ بسیاری از دست‌اندرکاران سینما بر این باورند که مشکل سینمای ما در نبود چرخه استاندارد است که باعث شده تعاریف و قواعد ‏سینمای ما تغییر کند. در یک اقتصاد غیرشفاف تهیه‌کننده چون سودش را در مرحله تولید و حتی گاه پیش از آن از طریق ‏سرمایه‌گذاران جدید نجومی برده، در پی اکران مناسب فیلمش نیست و کاری به ادامه مسیر فیلم ندارد. چنین می‌شود که چرخه ‏نرمال سینما مبتنی بر مسیر طبیعی تولید، توزیع و بازتولید شکل نمی‌گیرد. به همین دلیل نیز هست که تهیه‌کنندگانی را در این ‏سینما می‌بینیم که فیلم‌ پشت فیلم می‌سازند و پشت هم شکست می‌خورند. آیا ادامه این روند به این معنا نیست که سود تهیه‌کنندگان ‏و انگیزه آنها برای ادامه این کار از جایی غیر از گیشه‌های فروش تأمین می‌شود؟

مرغ تخم‌طلای سینما صحبت‌های درگوشی حکایت از این دارند که وقتی به هر دلیل و با هر انگیزه‌ای (که می‌تواند شهرت باشد یا پولشویی یا حتی ‏دغدغه فرهنگی) سرمایه‌گذاری با اسپانسری پیدا می‌شود، برخی تهیه‌کنندگان از هر یک‌میلیارد دریافتی اگر سخاوتمند باشد، ‏٧٠٠-٦٠٠‌‌میلیون تومان را صرف ساخت فیلم می‌کند و بقیه‌اش را هم به‌عنوان دستمزد خودش برمی‌دارد؛ این یعنی سود در تولید. ‏یعنی فیلم اگر یک‌میلیون تومان هم نفروشد، باز چیزی از جیب تهیه‌کننده نرفته و او سود مناسب خود را از این پروژه برده ‏است. این یعنی که دیگر انگیزه چندانی برای ارایه مناسب و تبلیغات تهییج‌کننده برای فیلم وجود ندارد. در این شرایط تهیه‌کننده به ‏سرعت می‌رود سراغ تولید فیلم بعدی و ادامه این روند پول‌سازی!‏

کهکشانی دیگر

در سینمای دنیا حتی فیلمسازی چون مایکل چیمینو هم (که یکی از بهترین فیلم‌های دهه٧٠، به نام شکارچی گوزن را ساخته ‏بود که از هرنظر برایش موفقیت به بار آورد) وقتی فیلم بعدی‌اش شکستی تام و تمام خورد، در غبار شکست گم شد و به علت ‏این شکست اقتصادی حضورش در سینما کمرنگ شد. یا فرانسیس فورد کاپولا سازنده پدرخوانده ١ و ٢ و مکالمه بعد از شکست ‏اقتصادی اینک آخرالزمان تا سال‌ها نتوانست کمر راست کند. این حکایت ‌هالیوود است. سینمایی که برای ادامه کار باید همیشه ‏در اوج باشی و هربار با آخرین فیلمت مورد ارزیابی و قضاوت قرار می‌گیری. دنیایی که چرخه سینما به درست‌ترین شکل ‏ممکن در آن در جریان است. سینمای ایران اما حکایتی دیگر دارد. اینجا اما با اینکه در سال‌های اخیر تلاش شده تا فاصله نجومی ‏این سینما با جریان روز دنیا کاهش یابد و با اینکه مناسبات مالی و حرفه‌ای تا حد زیادی شفاف‌تر و بسامان‌تر شده و حجم و ‏شدت پشت پرده‌های شگفت‌انگیز و دیدنی و شنیدنی این سینما به شکلی ملموس کم شده، اما باز هم انگار دنیا و کهکشانی دیگر ‏است- و نکته مهم اینکه ریشه اغلب این تفاوت‌های بنیادین را می‌توان در مناسبات مالی حاکم بر سینما ردیابی کرد. مناسباتی که ‏در سینمای دنیا مبتنی بر قواعد تثبیت شده و امتحان پس داده بازار رقم می‌خورد و اینجا با قواعد و قوانینی که نه مبتنی است بر ‏قواعد بازار و نه اینکه محاسن اقتصاد دولتی را با خود دارد. سینمایی غیرشفاف که نه دولتی است و نه خصوصی. از بودجه‌های ‏نهادها تغذیه کرده و ادعای استقلال می‌کند. سفره‌ای است که عده‌ای پایش نشسته و از نعمات این سفره بهره‌مندند.‏

منبع : روزنامه شهروند
با دوستان خود به اشتراک بگذارید:
کپی شد

پیشنهاد ویژه

    دیدگاه تان را بنویسید

     

    دیدگاه

    توسعه