ارسال به دیگران پرینت

آيا ما داريم فارسي حرف مي‌زنيم؟

آيا ما داريم فارسي حرف مي‌زنيم؟ اين چه زبان مزخرفي است که باب و همه‌گير شده؟

آيا ما داريم فارسي حرف مي‌زنيم؟

۵۵آنلاین : ليلي گلستان

آيا ما داريم فارسي حرف مي‌زنيم؟ اين چه زبان مزخرفي است که باب و همه‌گير شده؟

از بقال و رفتگر و خانم تي‌تيش‌ماماني و دکتراي حقوق و کارمند بانک و راننده تاکسي و... همه آحاد مردم «اوکي»اند! به رفتگر جوان محله‌مان گفتم مي‌آيي شاخه‌هاي بريده‌شده را ببري؟ گفت: «اوکي» چه «تايمي» بيام؟ به راننده تاکسي گفتم شنيده‌ام که نرخ کرايه زياد شده. با خنده گفت: «توماچ» شده. خانم فروشنده يک بوتيک گفت: «سايز»تون چنده؟ خانم مجري در يک مراسم اهداي جايزه مدام تکرار مي‌کرد: حالا مي‌رويم به «پارت» بعدي. دختر جوان داشت برايم درد‌دل مي‌کرد و مي‌گفت: ديگه «ريليشن‌شيپ»‌مون خراب شده، «بادي»هامون به هم نمي‌خوره، خيلي «پرابلم» داريم. توي خيابان خانمي که با سرعت مي‌رفت به من تنه زد و گفت: « اوه هاني ساري». پسري گفت عاشق يک دختر شده‌ام، خيلي «کيوته». آقايي گفت توي اين شهر اگر «کانکشن» نداشته باشي، محال است کار پيدا کني. آقايي به گالري آمد و رو به من گفت: واقعا کارهاي شما قابل «اپريشيت»کردن است. دختر جوان گفت امروز توي ترافيک گير کردم «هدک» گرفتم. خانمي در تخت بيمارستان بود. زايمان کرده بود. خبرنگار پرسيد چه اصراري داشتيد که حتما بچه در 8/8/98 به دنيا بيايد؟ گفت: اين روز خيلي لاکچريه! پسر جوان گفت به‌تازگي اضطراب گرفته‌ام و هر کاري مي‌کنم، «ريلکس» نمي‌شوم. براي اينکه منصف باشم و استثنا قائل نشوم، اين را هم بگويم: کتاب «مجموعه خصوصي ليلي گلستان» را با دقت و وسواس بسيار غلط‌گيري و ويرايش کردم و کرديم و رفت براي چاپ و صحافي. وقتي کتاب آماده‌شده را برايم آوردند، آه از نهادم برآمد؛ آهي بسيار جانسوز! که نگو و نپرس. زير تمام عکس‌هاي آثار به‌جاي «اندازه» نوشته شده بود «سايز». از خودم پرسيدم چرا از چشمان عيب‌جوي من اين عيب بزرگي که اين‌قدر به آن حساسيت دارم، دور مانده بود؟ مي‌دانم چرا؛ چون ازبس هر روز در گالري‌ام کلمه «سايز» را شنيده بودم، عادتم شده بود و همين عادت ترسناک است، خيلي هم ترسناک است. قسمتي از نوشته صفحه مخصوص لباس را در يکي از روزنامه‌هاي مهم صبح مي‌آورم: - ويکتوريا بکهام، فشن‌ديزاينر شهير بريتانيايي... کالکشني از لباس‌هاي... - در آثار فشن اين کمپاني... انتخاب لوکيشن فشن‌شو... - استفاده از کاليته‌هاي سنتي... - همه دست به دست هم داد تا تماشاچيان فشن‌شوي طراح برزيلي با رضايت استيج را ترک کنند... . برای من، يکي از راه‌هاي خستگي‌درکردن و رها‌شدن از افکار روزانه، حل‌کردن جدول کلمات متقاطع است. به‌تازگي متوجه شده‌ام که در جدول‌هاي متقاطع دو روزنامه صبحي که مي‌خرم، همين اتفاق دارد به‌طور غريبي مي‌افتد و هر روز هم تکرار مي‌شود: - معناي ديگر «شروع» که درآمد «استارت». - صبح‌ها با نان و کره مي‌خورند با علامت تعجب که شد «هاني». - نام ديگر «مشکل» که شد «پرابلم». اين را هم بگويم که تمام مثال‌هايي را که آوردم، بي‌هيچ گزافه و غلو بود. خب حالا بگوييد چه بايد کرد؟ من که راه‌حلي به نظرم نمي‌رسد. استفاده از تنوع اين کلمات آن‌قدر زياد شده و وسعت پيدا کرده که مي‌شود با کنار‌هم‌گذاشتن آنها يک جمله «فارسي» ساخت!! آن‌هم فارسي از نوع سره‌اش! واقعا باعث تأسف است.

منبع : شرق
با دوستان خود به اشتراک بگذارید:
کپی شد

پیشنهاد ویژه

    دیدگاه تان را بنویسید

     

    دیدگاه

    توسعه