۵۵آنلاین : ایمان واقفی
کتاب «زنان سیبیلو، مردان بیریش» بر دو محور تاریخ و جنسیت ترسیم شده است. اما برخلاف آنچه باور عامیانه از تاریخ مراد میکند، این کتاب نه از بلندای امروز به حضیض گذشته نگاه میکند بلکه از گذشته تیری به قلب امروز میزند. بهبیان دیگر آنچه نجمآبادی تردستانه به قلم آورده است بیش از آنکه دلمشغول یافتن آثار و بقایای برجایمانده از گذشته در دل لایههای رسوبکرده تاریخ باشد، در پی ایجاد اختلال و شکاف در زمان حال است. استاد دانشگاه هاروارد در این راه بیش از همه وامدار میشل فوکو و کتاب تاریخ جنسیت او است. تاریخی که نه چون تاریخنگاران کلاسیک وفادارانه قصهای از آبا و اجداد قاجاریمان بازگو کند، بلکه گذشته را در پرتو آگاهی امروز پیکربندی مجدد کند. در این راه راوی «دختران قوچان» اینبار در «زنان سیبیلو» دست بهدامان هر آن نشانی شده است که صورتبندی جنسیت را در آن دوران افشا میکند؛ از پردهها و پرچمهای شیر و خورشید گرفته تا رمانها و روزنامههای عهد قاجار، از تصاویر ضربشده روی مسکوکات تا نقاشیها و شعر سرودهها. از اینرو، این کتاب را بیش از آنکه نوشتهای در وصف تاریخ قاجار بدانیم باید صحیفهای در باب مناسبات جنسیتی حی و حاضر امروزمان بخوانیم. اما در اینجا مایلم قصه «زنان سیبیلو» را به کمک یک مثلث عشق و کین روایت کنم. مثلثی که یک ضلعش فرنگ است و دو دیگرش جنسیت (gender) و تمایلات جنسی (sexuality). «زنان سیبیلو» به ما نشان میدهد چگونه تاریخ مدرن ایران با افتادن در «زمان خطی» از دوره قاجار تا به امروز مفهوم جنسیت و تمایلات جنسی را بهوساطت غرب/فرنگ دگرگون کرده است. ویژگی این زمان خطی استعانتگرفتن از فرنگ برای همگونسازکردن اشکال متکثر جنسیت به هزینه محذوفکردن تمایلات جنسی متلون است. از خلال سطور این کتاب میتوان رابطه متقابل تریالکتیکی (سهگانه) میان این سه حوزه را، یعنی جنسیت، غرب و تمایلات جنسی، بازشناسی کرد. داستان را با اولین مواجهات ایران و اروپا آغاز میکنم. بگذارید همچون تاریخنگاران جریان غالب این مواجهه را چونان تبری بر فرق زمان بخوانیم که گسستی در سیر تاریخی ایران ایجاد میکند. تبری که تاریخ را به دو دوره پیشامدرن و مدرن تقسیم میکند. رویارویی نخست ما با فرنگ، به باور نجمآبادی، تشویشی عمیق در دل ایرانیان بر جای میگذارد. ایرانیان که مسحور ترقی فرنگ شده بودند، این عقبافتادگی را به مناسبات جنسی و تمایلات جنسیتی عودت میدهند. سفرنامههای بر جایمانده از آن دوران خبر از ترسیم یک محور مختصات تکخطی در ناخودآگاه جمعی ایرانیان (نخبگان؟) میدهد که در رأسش غرب ایستاده و انتهایش ایران. آنچه ایران را به فرنگ، این مهد تمدن میرساند، دویدن از پی مسیر تکخطیای بود که غربیان پیشتر پیموده بودند. حال ما باید از نوک پا تا فرق سر فرنگی میشدیم. آنچه از درون این مقایسه بیرون آمد شرمندگی و خجالت از کردارهای جنسی خود بود. دیدن زنان اروپایی که همپای مردانشان در فضاهای عمومی قدم میزنند، آتشی در دل منورالفکران فرنگرفته برانگیخت. اکنون برای دربرکشیدن معشوق پیشرفت راهی نمانده بود جز از برکشیدن محبوبهای گذشته. بدین سبب محبوبهای پیشین یکییکی از صحنه محو شدند و جای خود را به یگانه محبوب دوران مدرن یعنی «زن» دادند. این آغاز روند دگرجنسخواهانه کردن تمایلات جنسی بود. تمایلاتی که در دورانهای پیشین محدود به دوگانه زن/مرد نمیشد بلکه تکثری از اشکال مختلف را دربرمیگرفت. گذار از چنین تکثری از تمایلات جنسی به یک و یگانه میل جنسیِ دگرجنسخواهانه میان زن و مرد نیاز به یک واسطه داشت. شخصیت فوکولی، فرد غربزدهای که مانند فرنگیان لباس میپوشد و همچون آنان ریشش را میزند، نقش این میانجی را بازی کرد. فوکولیهایی که در اواخر قاجار در خیابان نوساخته لالهزار به گشتوگذار میپرداختند تبدیل به موضوع طنز و هجو نوشتههای آن دوران شد. نوک پیکان نقد سنتگرایان به سوی «غربزدگی» این فوکولیها چرخید، گویی وفاقی ملی برای بهصحنه آوردن این نگرانی جدید به هزینه محو نگرانی قبلی در میان بود. «زنان سیبیلو» اما یک پیچیدگی تحلیلی دیگر به این داستان میدهد. نجمآبادی با بازخوانی متون قاجار نشان میدهد گرهخوردن فرنگ و تمایلات جنسی تنها به مدد تلاشهای فمینیستی محقق شده است. فمینیستها با تأکید مؤکد بر دوگانه جنسیتی مرد-زن و سوار کردن مطالبات خود بر این دوگانه نقشی پررنگ در حذف تمایلات جنسی پیشامدرن از حافظه جمعی ایرانیان بازی کردند. خواست عدالت جنسی، حقوق برابر، تقسیم برابرِ نقشهای اجتماعی، از بین رفتن تفکیک جنسیتی و... همه بر مدار دوگانه زن/مرد میچرخد. از اینروست که نویسنده باور دارد نطفه گفتار فمینیستی در ایران به هزینه از میان برداشتن تمایلات دیگر بسته شده است.
دیدگاه تان را بنویسید