۵۵آنلاین :
55آنلاین:
تازههای نشر چترنگ لحظه ابدی ماشین میایستد «ماشین میایستد و چند داستان دیگر»، عنوان مجموعه داستانی است از ای.ام. فورستر كه بهتازگی با ترجمه مهناز دقیقنیا در نشر چترنگ منتشر شده است. داستانهای حاضر در این مجموعه همگی پیش از جنگ جهانی اول نوشته شدهاند و ابتدا در قالب دو كتاب با عناوین «اتوبوس آسمانی» و «لحظه ابدی» به چاپ رسیدهاند و بعدتر در قالب یك كتاب منتشر شدند. داستانهای این مجموعه تخیلیاند و اگرچه میتوان آنها را داستانهایی كمدی نامید اما درونمایهای عمیق دارند. فورستر درباره داستانهای این مجموعه و فضایی كه در آن نوشته شدهاند آورده: «این داستانها در تاریخهای متفاوتی پیش از جنگ جهانی اول نوشته شدهاند و نمایانگر دستاوردهای من در مسیری خاص هستند. از آن زمان تاكنون، تغییرات بسیاری در جهان بهوقوع پیوسته است. نظم حملونقل برهم خورده است. بسیاری از مرزها، بر روی نقشه و چهبسا بر روح بشر، تغییر كردهاند. جنگ جهانی دوم را از سر گذراندهایم و تدارك سومی نیز دیده شده است. امروزه خیالپردازی یا عقبنشینی كرده یا سنگر گرفته و یا از سر تمكین به بمب اتم، آخرالزمانی شده است. فقط كسانی كه میخواهند خیالپردازی، یعنی این جنس لطیف را به دست بیاورند، میتوانند علنا به آن دست یازند. خیالپردازی بر فراز مناظر تعطیلات ایتالیایی و انگلیسی پرواز میكند یا حتی با دلیلی ناموجهتر به طرف كشورهای آتیه بال میزند.» بسیاری از داستانهای این كتاب، باور ذاتی به طبیعت را بیان میكنند و قطعهای طنزآمیز هم در كتاب وجود دارد كه واقعیت پیشرفت را برملا كند. برو دیدبانی بگمار هارپر لی از نویسندگان شناختهشده آمریكایی است كه در جنوب آمریكا متولد شده و در مركز نژادپرستی آمریكا رشد كرده است. او با كتاب «كشتن مرغ مقلد» توانست برنده جایزه پولیتزر شود و شهرتی جهانی به دست آورد. بهتازگی رمان «برو دیدبانی بگمار» او با ترجمه سمانه توسلی در نشر چترنگ منتشر شده است. این رمان بهنوعی نسخه ابتدایی «كشتن مرغ مقلد» بهشمار میرود. «برو دیدبانی بگمار» با این جملات شروع میشود: «از خود آتلانتا با تمام وجود از پنجره واگن رستوران قطار، هی بیرون را تماشا كرده بود. وقت قهوه صبحانهاش نشسته بود به تماشای آخرین تپههای جورجیا كه دور میشدند و آن خاك سرخ، با آن خانههای بامحلبی وسط حیاطهای آبجارو شده، پیداش میشد. تو حیاطها گلهای چشمگیر وربنا درآمده بود كه دورشان را با لاستیكهای گچمال حصار كرده بودند. وقتی اولین آنتن تلویزیون را رو سقف رنگنخورده خانه یك سیاه دید، لبخند به لبش آمد؛ همینطور كه بیشتر میشدند، او هم شادتر میشد. جین لوئیز فینچ همیشه این سفر را هوایی میآمد، اما اینبار تو پنجمین سفر سالانهاش تصمیم گرفته بود از نیویورك تا تقاطع میكوم را با قطار برود. یك دلیلش ترس جانش بود، چون آخرین باری كه سوار هواپیما شده بود، خلبان تصمیم گرفته بود تو همان هوای طوفانی پرواز كند...». بیلیاردباز «بیلیاردباز» عنوان رمانی است از والتر تویس، نویسنده آمریكایی، كه این روزها با ترجمه زهرا باختری در نشر چترنگ منتشر شده است. والتر تویس در سال ١٩٢٨ متولد شد و در نوجوانیاش به بازی بیلیارد و داستانهای علمیتخیلی علاقهمند شد. او بعدها در رشته ادبیات انگلیسی تحصيل كرد و بعد از فارغالتحصیلی به تدریس پرداخت. او در همین دوره داستانهای كوتاهی نوشت و آنها را در نشریات مختلف منتشر كرد. «بیلیاردباز» اولین رمان اوست كه در سال ١٩٥٩ منتشر شد و بعد از آن نیز رمان «مردی كه به زمین سقوط كرد» را در سال ١٩٦٣ منتشر كرد و همچنین رمانی دیگر با نام «رنگ پول» نیز از او به چاپ رسیده است. او چندین مجموعه داستان نیز منتشر كرده است. از هر سه رمان والتر تویس اقتباس سینمایی صورت گرفته است. در بخشی از «بیلیاردباز» میخوانیم: «سیاهپوستی خمیده به نام هنری با كلیدی آویزان از یك حلقه فلزی بزرگ در را باز كرد. چند لحظه قبل با آسانسور بالا آمده بود. ساعت نه صبح بود. در، تختهای پر زرقوبرق و سنگین از جنس چوب درخت بلوط بود كه زمانی رنگ چوب ماهون به آن زده بودند، اما حالا دیگر با دود و چرك شصتساله، آبنوسی سیاه شده بود. هنری در را هل داد و باز كرد، با پای لنگش آن را جایی كه میخواست نگه داشت و لنگلنگان وارد شد. نیازی به روشنكردن چراغها نبود، سه پنجره بزرگ دیوار كناری سالن رو به طلوع خورشید بودند. بیرون روشنایی روز به چشم میخورد، روشنایی قلب شهر شیكاگو». شكار و تاریكی «شكار و تاریكی» رمانی پلیسی از ادوگاوا رانپو، با نام اصلی هیرائی تارو، است كه بهتازگی با ترجمه محمود گودرزی در نشر چترنگ منتشر شده است. ادوگاوا رانپو بنیانگذار ادبیات پلیسی در ژاپن است و از سال ١٩٢٢ به سبك ادگار آلنپو و كانون دویل داستان پلیسی و جنایی مینویسد و نام مستعار او نیز ادای دینی است به ادگار آلنپو كه نویسنده موردعلاقهاش است. این نویسنده ژاپنی، مثل بسیاری دیگر از نویسندگان پلیسینویس، داستانهای زیادی نوشته كه عبارتند از چهلوچهار داستان كوتاه و سیویك رمان و از سال ١٩٣٥ به بعد نیز به همین اندازه داستان كودكان نوشته است. در رمان «شكار و تاریكی»، راوی داستان كه خود رانپو است، مسحور زیبایی همسر مقتول شده است و مشتاق است كه معمای قتلی را كه یك نویسنده دیگر رمانهای پلیسی مرتكب شده است حل كند. «شكار و تاریكی» اینطور شروع میشود: «اغلب درباره ماهیت شغلم از خودم سوال میكنم. معتقدم اصولا دو نوع نویسنده رمانهای پلیسی وجود دارد: آنهایی كه طرفدار مجرم هستند و آنهایی كه طرفدار بازپرساند. گروه اول، با اینكه میتوانند داستانی كوتاه و فشرده را پیش ببرند، سعادت خود را تنها در توصیف بیرحمی بیمارگونه جنایتكار مییابند. برعكس، گروه دوم هیچ اهمیتی به این مسئله نمیدهند؛ در نگاه آنها فقط ظرافت اقدامات عقلانی بازرس اهمیت دارد. شوندی اوئه، مردی كه در بطن قصه من قرار خواهد داشت، نویسندهای است كه به مكتب نخست تعلق دارد؛ اما من، خودم را بیشتر نماینده گروه دوم میدانم».
منبع: شرق
منبع : ۵۵آنلاین
دیدگاه تان را بنویسید