ارسال به دیگران پرینت

قدرتمندان فناوری کرونا را برای منافع شخصی به کار میگیرند

مقاله‌ای که می‌خوانید چه‌بسا این پرسش را مطرح کند که: در این وانفسای درگیری جهانی با کرونا، چرا باید به مقاله‌ای بپردازیم که به‌ظاهر درباره ایالت نیویورکِ آمریکا و مسائل و مشکلات آن نوشته شده است؟

قدرتمندان فناوری کرونا را برای منافع شخصی به کار میگیرند

 

اگر شرکت‌های فناوری در لابی‌گریِ سرسختانه خود برای {تحقق پروژه‌های} آموزش از راه دور، بهداشت از راه دور،5‌G و ماشین‌های خودران، یا همان «طرح نوِ صفحه‌نمایشی»شان، پیروز میدان شوند، آن‌گاه دیگر پولی برای هزینه‌کردن در اولویت‌های مبرم جامعه باقی نخواهد ماند، چه برسد به «طرح نوِ سبز» که سیاره‌مان به‌فوریت نیازمند آن است.

 

ترجمه: مجید امینی

مقدمه مترجم: مقاله‌ای که می‌خوانید چه‌بسا این پرسش را مطرح کند که: در این وانفسای درگیری جهانی با کرونا، چرا باید به مقاله‌ای بپردازیم که به‌ظاهر درباره ایالت نیویورکِ آمریکا و مسائل و مشکلات آن نوشته شده است؟ متن بهتری برای ترجمه در دست نبود؟ با این پرسش می‌توان از دو زاویه برخورد کرد: نخست اینکه نویسنده نائومی کلاین است؛ شخصیتی بسیار مطرح که با دومین کتابش، «دکترین شوک»، به شهرت جهانی رسید و دشمنان فراوانی هم از طبقه مسلط جامعه جهانی برای خود خرید، و سپس با بعد‌ی‌اش،«آخرین فرصت تغییر»، لبه تیز نگاه خود را متوجه ارتباط انسان ـ یا بهتر بگوییم، جامعه سودمحور ـ با طبیعت ـ‌یا بهتر بگوییم، زیست‌محیط جا‌یگزین‌ناپذیر ما‌ـ کرد. و هرچه نوشت، از همان ابتدا، به مناسباتی مربوط می‌شد که حاکمیت بی‌چون‌وچرایش بر کُره خاک، از آن‌همانی را ساخت که شاهدیم. دومین زاویه برخورد با پرسش فوق به نیویورک مربوط می‌شود. درواقع، نیویورک بستر تحلیل کلاین نیست، بلکه او کوشیده با تحلیلی مشخص از شرایطی مشخص (و شخصیت‌هایی مشخص) همان کاری را انجام دهد که در تمامی کتاب‌هایش کرده است: ارائه تحلیلی خردمندانه، بی‌غرضانه، و انسان‌مدارانه از واقعیت‌های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، و زیست‌محیطی جهان حاضر.

پس تحلیل آنچه در ایالت نیویورک، به‌عنوان یکی از ثروتمندترین و مهم‌ترین ایالت‌های آمریکا، می‌گذرد، در حقیقت، تحلیل شرایط حاکم بر ایالات متحده است، و تحلیل اوضاع‌واحوال ایالات متحده هم، از زاویه پروژه‌هایی که اَبَرشرکت‌های فناوری برای قبضه‌کردن بیش‌تر اوضاع به سود خود دارند، درواقع، به‌نوعی تحلیل برنامه‌هایی است که این نهادهای غول‌آسا برای کل جهان در سر می‌پرورانند. فرماندار کومو و دوستش، اشمیت، آشکارا نمادی هستند از کلیت طبقه حاکم در آمریکا و، به‌واسطه سرشت فراملی سرمایه، در کل جهان که نیویورک در اینجا، به‌عنوان جامعه‌ای بسیار «برخوردار» و «پیشرفته» نمایندگی‌اش می‌کند. نولیبرالیسمِ ضد «دولت بزرگ»، که تشت رسوایی‌اش مدت‌هاست از بام افتاده، و همچون همیشه (و این البته تحلیل جدیدی نیست) به‌هنگام بحران‌های فراگیر (و به‌خصوص اقتصادی) برای دریافت بسته‌های «نجات مالی» به سراغ همین دولت «ناکارآمد» و «زالوصفت» آمده تا با استفاده از بودجه‌های دولتی (بخوانید پول مردم) و ایجاد و توسعه فناوری‌های جدید، شرکت‌های خصوصیِ خود یا مرتبط با خود را منتفع سازد. «همکاری‌های دولتی ـ خصوصیِ» دربوق‌وکرناشده آنان همان چیزی است که سال‌ها پیش دیوید هاروی از آن با عنوان «پیوند دولت ـ سرمایه مالی» و «پیوند شرکت ـ دولت» نام برد (مثلاً در کتابش «معمای سرمایه و بحران‌های سرمایه‌داری») و اثبات این نظر است (و البته این‌بار از زبان خود عناصر طبقه حاکم سرمایه‌دار) که دولت و سیاست، درواقع، ابزار دست و وسیله اِعمال منافع گروه‌های قدرتمند اقتصادی‌اند، و این‌که همواره گفته می‌شود در پساپشت رویدادهای «روبنایی» جامعه باید «دست نامرئی»، و حالا دیگر کاملاً مرئیِ منافع «یک‌درصدی‌ها» را دید، نه تحلیلی صِرف در فضای ذهنی روشن‌فکران، که برداشتی است سرراست از آن‌چه به‌روشنی شاهدش هستیم. اگر امروز اکثر، و شاید تمامی، مشکلات ما به‌نوعی فراگیر و جهان‌شمول‌اند، باید ما را به این موضوع رهنمون شوند که: جهانی‌بودنِ مشکل،‌ ریشه در جهانی‌بودنِ ریشه مشکل دارد: نظام مبتنی بر اصالت سود.

 

روز چهارشنبه ششم ماه مه

{16 اردیبهشت}، در جریان جلسه اطلاع‌رسانی روزانه اَندرو کومو 

(Andrew Coumo)، فرماندار ایالت نیویورک پیرامون همه‌گیری کرونا، برای لحظاتی کوتاه اخم عبوسانه‌ای که هفته‌ها بود بر صفحه‌های تلویزیون و دیگر دستگاه‌های دیجیتالی جا خوش کرده بود، جایش را به چیزی شبیه یک لبخند داد. فرماندار با آب‌وتاب فراوان گفت، «ما آماده‌ایم. سرتاپا آماده‌ایم. ما نیویورکی هستیم، پس ترسی از این بیماری نداریم. اهداف بلندی در سر داریم... می‌دانیم که تغییر نه‌تنها در راه است، بلکه اگر درست انجام شود، به‌واقع می‌تواند مثل یک دوست عمل کند». الهام‌بخش این‌همه حس مثبتِ غیرمنتظره تماس ویدیوئی اریک اشمیت (Eric Schmidt)، مدیرعامل پیشین گوگل، بود که با حضور در جلسه خبریِ فرماندار اعلام کرد قرار است ریاست هیئتی را عهده‌دار شود که وظیفه‌اش بازطراحی زندگیِ پساکرونایی در ایالت نیویورک است، آن‌هم با تأکید بر ادغام دائمی فناوری در تمامی جنبه‌های زندگی شهری. او سپس ادامه داد که‌ «مهم‌ترین اولویت‌های برنامه ما بر بهداشت از راه دور (telehealth)، آموزش از راه دور (remote learning)، و فناوری پهن‌باند (broadband)، متمرکز است... ما باید به دنبال راه‌حل‌هایی باشیم که بتوانند همین حالا ارائه شوند، و به‌سرعت هم به نتیجه برسند، و از فناوری برای بهبود اوضاع استفاده کنند». برای آنکه مبادا شکی در خصوص خیرخواهانه‌بودن اهداف رئیس سابق گوگل به ذهن متبادر شود، در پس‌زمینه پیامِ ویدیوئی او شاهد یک جفت بال طلایی‌رنگ فرشتگان بودیم. تنها یک روز قبل، فرماندار کومو از همکاریِ مشابهی با بنیاد بیل و ملیندا گیتس برای ایجاد «یک نظام آموزشی هوشمندتر» خبر داده بود. او، ضمن«رؤیاپرداز»خواندنِ گیتس، اظهار داشت که همه‌گیری کرونا «لحظه‌ای را در تاریخ [رقم زده است] که به‌واقع می‌توان ایده‌های گیتس را با تمامی فناوری‌های موجود ـ با همه این ساختمان‌ها، همه این کلاس‌های درس واقعی ـ تلفیق کرد و در راستای تحقق هرچه سریع‌ترشان گام برداشت...».

گرچه مدتی زمان می‌برد تا قوام بگیرد، ولی در خصوص همه‌گیری کرونا چیزی شبیه به دکترین شوکی منسجم و منطقی در حال ظهور است. نامش را بگذارید «طرح نوِ صفحه‌نمایشی1». آینده‌ای که با تعجیل، و درحالی‌که اجساد همچنان روی هم تلنبار می‌شوند، قصد ایجادش را دارند و به قرنطینه فیزیکی‌ای که در هفته‌های اخیر گذراندیم نه به‌مثابه ضرورتی دردناک برای نجات انسان‌ها، که به‌منزله آزمایشگاهی زنده برای ایجاد آینده‌ای غیرلمسی و دائمی ـ و به‌شدت سودآور ـ می‌نگرند؛ آینده‌ا‌ی بسیار فناورانه از هر آن‌ چیزی که در فجایع قبلی شاهدش بوده‌ایم.

آنوجا سونالکِر، مدیرعامل شرکتی در ایالت مریلند به نام اِستیرتِک که کارش فروش فناوری پارک اتوماتیک (self-parking) است، اخیراً در اظهاراتی کلِ شرایط موجود را که به خدمت ویروس جدید درآمده، این‌گونه جمع‌بندی می‌کند: «به‌تازگی شاهد آماده‌سازی آشکاری برای {پذیرش} فناوری‌های بی‌نیاز از عامل انسانی و تماس فیزیکی بوده‌ایم. انسان‌ها خطرِ زیستی (biohazard) محسوب می‌شوند ولی ماشین‌ها نه».

آنچه برایمان ترسیم می‌شود آینده‌ای است که در آن خانه‌هایمان دیگر هرگز فضاهایی منحصراً شخصی نخواهند بود، بلکه به‌واسطه ارتباط‌یافتگیِ (connectivity) پرسرعت دیجیتالی، حکم مدرسه، مطب پزشک، سالن ورزشی، و اگر حکومت اراده کند، حتی زندانمان را نیز خواهند داشت. البته خانه‌های‌ بسیاری از ما، پیش از آغاز این همه‌گیری هم، به دفاترِ کاریِ بدون تعطیلی و اصلی‌ترین مکان برای سرگرمی‌هایمان بدل شده بودند، و این احساس که در عین بودن «در اجتماع»، محبوسی هستی تحت نظر، حسی بود کاملاً همگانی و شناخته‌شده. اما در این آینده‌ای که با تعجیل در حال ساختنش هستند، همه این روندها دست‌خوش شتابی باورنکردنی خواهند شد. این آینده‌ای است که در آن، برای لایه‌های خاص و برخوردار جامعه، تقریباً همه‌چیز درِ منزل تحویل خواهد شد ـ چه به شکل مجازی از طریق جریان‌بندی (streaming) و فناوری فضای ابری (cloud technology)، چه به شکل واقعی و غیرمجازی از طریق خودروهای بی‌راننده و پهپادها ـ که سپس روی پلتفرمی میانجی {مثل فیس‌بوک، توییتر،...} به «اشتراک‌» گذاشته می‌شود. آینده‌ای که در آن برای آموزگاران، پزشکان، و رانندگانِ بسیار کمتری کار فراهم خواهد شد؛ پول نقد یا کارت‌های اعتباری (به بهانه‌‌ پیشگیری از گسترش ویروس) کنار گذاشته می‌شوند؛ و حمل‌ونقل عمومی‌، تکیده و ضعیف و عرضه مستقیم و زنده فعالیت‌های هنری بسیار کمتر خواهد شد. با آینده‌ای مواجهیم که مدعی‌اند اساسش «هوش مصنوعی» است، ولی در حقیقت، به‌واسطه‌‌ کار ده‌ها میلیون کارگر عادی و گمنامی شکل می‌گیرد که در انبارها، مراکز داده‌پردازی و تعدیل محتوا، بیگاری‌خانه‌های ساختِ وسایل الکترونیکی، معادن لیتیوم، واحدهای کشاورزی صنعتی، کارخانجات فرآوری گوشت، و زندان‌ها، بی‌هیچ محافظتی در برابر بیماری و بهره‌کشیِ عنان‌گسیخته، از نظرها پنهان نگه داشته می‌شوند. آینده‌ای که در آن هر حرکت‌مان، هر کلاممان، هر رابطه‌مان، از طریق همکاری‌های بی‌سابقه میان دولت و غول‌های فناوری، قابل ردگیری، شناسایی، و داده‌کاوی (data-mineable) است.

اگر همه آنچه گفته شد برایتان آشناست، به این دلیل است که در دوران پیشاکرونا همین آینده خاص، که نیروی محرکه‌اش اپلیکیشن‌ها هستند و واحد سوختش گیگ، از مدت‌ها پیش به نام آسایش و شخصی‌سازی‌کردنِ سهل و بی‌دردسر، و بی‌آنکه بخواهیم، به ما عرضه می‌شد. ولی بسیاری از ما نگران بودیم؛ نگران امنیت، کیفیت و بی‌عدالتیِ بهداشتِ از راه دور و کلاس‌های درسِ آنلاین؛ نگران ماشین‌های خودرانی که عابران را مثل علف دِرو می‌کنند، و پهپادهایی که به بسته‌ها (و چه‌بسا مردم) صدمه می‌زند؛ نگران ردیابیِ «لوکِیشن»مان؛ و نگران تجارت بدون‌پول که حریم خصوصی را نابود و تبعیض نژادی و جنسیتی را تقویت می‌کند؛ نگران پلتفرم‌های غیراصولی ـ غیراخلاقیِ رسانه‌های اجتماعی که زیست‌بومِ اطلاعاتی‌مان را آلوده و سلامت روان فرزندانمان را تباه می‌کنند؛ نگران «شهرهای هوشمندِ» مملو از حسگر که جایگزین مدیریت‌های حکومتیِ محلی می‌شوند؛ نگران مشاغل خوبی که به‌واسطه این فناوری‌ها از صفحه روزگار محو شدند و مشاغل بدی که در ابعادی وسیع پدید آمدند؛ و مهم‌تر از همه اینها، نگران ثروت و قدرتِ دموکراسی‌براندازی بودیم که در دستان معدودی شرکت فناوری انباشت شده است، شرکت‌هایی که استاد تفویض اختیار و کناره‌گیری‌اند و از پذیرش مسئولیت ویرانه‌ای که در عرصه‌های تحت تسلطشان ـ از رسانه‌ها گرفته تا خرده‌فروشی و حمل‌ونقل ـ برجا گذاشته‌اند، ابا دارند.

همه اینها متعلق به گذشته‌های بسیار دوری است که به آن فِوریه نیز می‌گویند2. امروز، موج عظیم وحشت و هراسی که همه را فراگرفته در حال کنارزدن بخش مهمی از این نگرانی‌هاست، و این کابوس‌شهرِ (dystopia) در بوق‌وکرنا‌شده درگیر تغییری شتاب‌زده برای تغییر نام خود است. هم‌اکنون، با پس‌زمینه‌ای دل‌خراش از مرگ‌های پرشمار، در تلاش‌اند تا این فناوری‌ها را به‌منزله تنها روش ممکن برای حفاظت در برابر بیماری‌های همه‌گیر به ما بقبولانند. به لطف کومو و همکاری‌های میلیارددلاری گوناگونش (از جمله با مایکل بلومبرگ برای آزمایش این فناوری‌ها) ایالت نیویورک در حال بدل‌شدن به نمایشگاهی خوش‌رنگ‌ولعاب برای این آینده ناخوشایند است ـ ولی باید بدانیم که جاه‌طلبی‌های اینان هیچ مرزی نمی‌شناسد، و اریک اشمیت درست در مرکز همه این قیل‌وقال‌هاست.

‌‌اشمیت مدت‌ها پیش از آن‌که آمریکایی‌ها درکی از تهدید کووید 19 داشته باشند، اقدامات جسورانه‌ای را در زمینه‌ لابی‌گری و وجهه‌سازی، درست در راستای تقویتِ چشم‌انداز جامعه‌ای مسحور و مقهور فناوری و رسانه‌های اجتماعی، آغاز کرده بود؛ همان چیزی که کومو، مدتی قبل، او را مسئول ساختنش کرده بود. در بطن چنین تصوری از جامعه با ادغام بی‌وقفه دولت و تعداد انگشت‌شماری از غول‌های 

«سیلیکون وَلی» مواجهیم ـ با این پی‌آمد که مدارس دولتی، بیمارستان‌ها، مطب پزشکان، پلیس و ارتش، همه اقدام به برون‌سپاری (پرهزینه) بسیاری از کارکردهای اصلی‌شان به شرکت‌های خصوصیِ فناوری می‌کنند. این همان چشم‌اندازی است که اشمیت مدت‌هاست سرگرم تبلیغش بوده است، هم به‌عنوان رئیس «هیئت نوآوری دفاعی» که به وزارت دفاع آمریکا درباره افزایش کاربرد هوش مصنوعی در نیروهای نظامی کشور مشاوره می‌دهد، و هم به‌عنوان ریاست «کارگروه امنیت ملی در حوزه هوش مصنوعی» (یا همان NSCAI) که مشاور کنگره است در زمینه «پیشرفت هوش مصنوعی، دستاوردهای آموزش ماشینیِ (machine learning) مرتبط با هوش مصنوعی و دیگر فناوری‌های مرتبط»؛ و هدفش پاسخ‌گویی به «نیازهای امنیتی در سطوح ملی و اقتصادی (و از جمله ریسک‌پذیری اقتصادی)» است. در ترکیب این دو گروه، شاهد انبوهی از مدیران ارشد و بانفوذ شرکت‌های مستقر در سیلیکون وَلی و مقامات عالی‌رتبه شرکت‌هایی همچون اوراکِل، آمازون، مایکروسافت، فیس‌بوک، و البته همکاران سابق اشمیت در گوگل، هستیم. در مقام ریاست این دو گروه، اشمیت ـ که هنوز مالک بیش از 3/5 میلیارد دلار از سهام آلفابِت (Alphabet) (شرکت مادر گوگول) و نیز سرمایه‌گذاری‌های وسیعی در دیگر شرکت‌های فناوری است ـ اصلِ فعالیت خود را منحصر به شهر واشنگتن و تَلکه‌کردنِ دولت به نیابت از سلیکون ولی کرده است. هدف اصلی این دو گروه درخواست افزایش نجومی هزینه‌کردهای دولت برای پژوهش در حوزه هوش مصنوعی و زیرساخت‌هایی مثل G5 است که فناوری‌های جدید را ممکن می‌سازند ـ سرمایه‌گذاری‌هایی که سودشان مستقیم به جیب شرکت‌هایی می‌رود که اشمیت و دیگر اعضای این دو گروه دارایی‌های قابل‌ملاحظه‌ای در آنها دارند.

محور اصلی استدلال اشمیت {برای تلکه‌کردن دولت}، نخست در جلسات توجیهیِ پشت درهای بسته برای قانون‌گذاران، و سپس در مقالات و مصاحبه‌های عمومی و علنی، این بوده است که چون دولت چین مایل به هزینه‌کردن مبالغ سرسام‌آوری از بودجه عمومی برای ایجاد زیرساخت‌های سیستم‌های پیشرفته نظارتی است، و هم‌زمان به شرکت‌های فناوری چین ـ مثل علی‌بابا، بایدو، و هوآوی ـ اجازه می‌دهد تا سودهای حاصل از اپلیکیشن‌های تجاری را به جیب بزنند، پس موقعیت مسلط ایالات متحده در اقتصاد جهانی در آستانه ازدست‌رفتن است. چندی پیش، در ماه مه 2019، «مرکز اطلاعات الکترونیک» با اتکا به اصل آزادی اطلاعات، به فایل پاورپوینتی دست یافت که توسط «کارگروه امنیت ملیِ...» اشمیت تهیه شده بود. اسلایدها حاوی مجموعه‌ای از ادعاهای هشداردهنده‌ در این خصوص‌اند که چگونه زیرساخت‌های نظارتیِ به‌نسبت ‌آسان‌گیرانه چین و اشتهای پایان‌ناپذیرِ آن برای تحت ‌نظرداشتن شهروندان باعث شده تا این کشور در چندین حوزه ـ از جمله «کاربرد هوش مصنوعی در زمینه تشخیص پزشکی»، وسایل نقلیه خودران، زیرساخت‌های دیجیتالی، «شهرهای هوشمند»، و استفاده مشترک خودرو، و تجارت بدون پول ـ از ایالات متحده پیشی بگیرد. دلایل ارائه‌شده برای برتری چین در عرصه رقابت آن‌قدر پرشمارند که به ذکر چند نمونه بسنده می‌کنیم: شمار چشم‌گیر مصرف‌کنندگانی که آنلاین خرید می‌کنند؛ «نبود نظام‌های بانک‌داری قدیمی3 در چین» که این کشور را قادر ساخته بی‌آنکه نظام مبتنی بر وجه نقد را تجربه کند، مستقیم به سراغ «بازار گسترده‌ای از تجارت الکترونیک و خدمات دیجیتالیِ» مبتنی بر پرداخت‌های دیجیتالی برود؛ و درنهایت، کم‌بود شدید پزشک، که حکومت را واداشته با برقراری ارتباطی نزدیک با شرکت‌های فناوری‌ای همچون «تِن‌سِنت» (Tencent)، از هوش مصنوعی برای طب «پیش‌بینی» (predictive medicine) استفاده کند. در اسلایدها به این موضوع اشاره می‌شود که شرکت‌های فناوری چینی «از این قدرت برخوردارند تا موانع نظارتی را به‌سرعت از میان بردارند، درحالی‌که طرح‌های جدید شرکت‌های آمریکایی در منجلابی از الزامات قانون حفاظت از اطلاعات بیمار و تأییدیه‌های «سازمان غذا و دارو» (FDA) گرفتار می‌شوند. با این‌همه، «کارگروه امنیت ملی در حوزه هوش مصنوعی»، بیش از هر عامل دیگری، تمایل چین به پذیرش همکاری با شرکت‌های خصوصی در حوزه تجسس و مراقبتِ فراگیر 

(mass surveillance) و گردآوری اطلاعات را دلیل برتری این کشور در رقابت {با آمریکا} می‌داند. این ارائه پاورپوینتی در پی جاانداختن و اثبات «حمایت و دخالت آشکار دولت {چین} مثلاً در زمینه به‌کارگیری فناوری شناسایی چهره» است و استدلال می‌کند که «حوزه مراقبت یکی از «اولین و بهترین مشتریان» هوش مصنوعی است». به‌علاوه، «یادگیری عمیق4 در زمینه تجسس و مراقبتِ فراگیر می‌تواند کاربرد فوق‌العاده‌ای بیابد». در اسلایدی دیگر با عنوان «مجموعه‌داده‌های دولتی: مراقبت = شهرهای هوشمند» می‌خوانیم که چین، به‌همراه علی‌بابا، رقیب اصلیِ گوگل در آن کشور، به‌سرعت در حال پیشروی هستند. این موضوعی است قابل ‌تعمق، چراکه شرکت مادرِ گوگل، آلفابت، مدت‌هاست از طریق یکی از بخش‌هایش، موسوم به «پیاده‌روهای آزمایشگاهی»، در حال جاانداختن همین ذهنیت بوده است؛ بر همین اساس، قسمتی از منطقه ساحلی تورنتو به عنوان نمونه اولیه «شهر هوشمند» انتخاب شد، ولی این پروژه پس از دو سال مناقشات بی‌وقفه به پایان خود رسید؛ مناقشاتی در ارتباط با مقادیر عظیم اطلاعات شخصیِ گردآوری‌شده توسط آلفابت، نبود تمهیدات لازم برای حفاظت از حریم خصوصی، و منافع نامعلوم پروژه برای تورنتو درکُل.

پنج ماه پس از این ارائه، در ماه نوامبر {حدودا آذر 1398} «کارگروه امنیت ملی...» اقدام به انتشار گزارشی فصلی خطاب به کنگره کرد که در آن باز هم بر طبل نیاز ایالات‌متحده به رقابت با چین در زمینه استفاده از این فناوری‌های مجادله‌برانگیز می‌کوبید. در این گزارش آمده که، «ما در رقابتی راه‌بُردی هستیم. هوش مصنوعی در مرکز {این رقابت} خواهد بود. آینده امنیت و اقتصاد ملیِ ما در خطر است». تا اواخر فوریه 2020 {اوایل اسفند 1398}، اشمیت هنوز مباحث خود را به صورت عمومی مطرح می‌کرد، شاید به این دلیل که دریافته بود افزایشِ بودجه‌های مدنظر او و دوستانش محقق نخواهد شد مگر با پذیرش بیش‌ازپیشِ آن از جانب عموم. او در مقاله‌ای در نیویورک‌تایمز با عنوان «من رئیس گوگل بودم. باختِ سیلیکون ولی به چین محتمل است»، خواهان «همکاری‌های بی‌سابقه‌ای میان دولت و صنعت» می‌شود و، بار دیگر با به‌صدادرآوردن زنگ هشدارِ «خطر زرد» می‌نویسد:

«هوش مصنوعی مرزهای جدیدی را در تمامی عرصه‌ها، از فناوری زیستی گرفته تا بانک‌داری، خواهد گشود، و درعین‌حال یکی از اولویت‌های وزارت دفاع نیز هست... در صورت ادامه روندهای کنونی، سرمایه‌گذاری کلی چین در امر تحقیق و توسعه، طبق برآوردهای انجام‌شده، طی ده سال از سرمایه‌گذاری ایالات متحد در این زمینه فراتر خواهد رفت، یعنی درست در همان زمانی که پیش‌بینی می‌شود اقتصادش هم از اقتصاد ما بزرگ‌تر شود. چنانچه این روندها تغییر نکنند، در دهه 2030، رقیب ما کشوری خواهد بود که اقتصادی بزرگ‌تر، بودجه‌های تحقیق و توسعه بیش‌تر، پژوهش‌های باکیفیت‌تر، و زیرساخت‌های محاسباتی قدرتمندتری از ما خواهد داشت و فناوری‌های نوین را در گستره وسیع‌تری به کار خواهد برد... نهایتاً چینی‌ها در تلاش‌اند تا به رهبر جهان در عرصه نوآوری بدل شوند، و ایالات متحد کار درخوری انجام نمی‌دهد».

تنها راه‌حل از نظر اشمیت فورانی از چاه بودجه عمومی بود. او، در ستایش از کاخ سفید به خاطر درخواست دوبرابرشدن بودجه تحقیقات در حوزه هوش مصنوعی و علم اطلاعات کوانتومی می‌نویسد:

«ما در عینِ ایجاد ظرفیت‌های نهادین در زمینه آزمایشگاه‌ها و مراکز پژوهشی، باید دوباره بودجه این حوزه‌ها را دوبرابر کنیم... هم‌زمان، کنگره باید به تقاضای رئیس‌جمهور برای رسیدن به بالاترین سطح بودجه تحقیق و توسعه امور دفاعی در 70 سال گذشته جامه عمل بپوشاند، و وزارت دفاع هم باید با اتکا بر افزایش منابع مالی حاصله اقدام به ایجاد ظرفیت‌های پیشرفته در حوزه‌های هوش مصنوعی، کوانتوم، فراصوت، و دیگر عرصه‌های ضرورِ فناوری کند».

این سخنان درست دو هفته پیش از اعلام همه‌گیرشدن ویروس کرونا بیان شده‌اند، و هیچ اشاره‌ای به این موضوع نشده است که یکی از اهداف این گسترش وسیعِ فناوری‌های پیشرفته حفاظت از سلامت آمریکایی‌هاست. تنها به این بسنده شده که گسترش مذکور برای ممانعت از پیش‌افتادنِ چین ضرورت دارد. اما نیازی به گفتن نیست که این وضع قرار بود خیلی زود تغییر کند.

در دو ماهی که از این ماجرا می‌گذرد، اشمیت همه درخواست‌های قبلی‌اش را دست‌خوش تغییر عنوانی اساسی کرده است؛ درخواست‌هایی برای هزینه‌کرد کلانِ دولتی در حیطه پژوهش و زیرساخت‌های پیشرفته، افزایش شدید «همکاری‌های دولتی ـ خصوصی» در حوزه‌‌ هوش مصنوعی، و تعدیل انبوه قوانین مرتبط با حریم خصوصی و تأمین ایمنی. قرار است تمامی این اقدامات (در کنار بسیاری درخواست‌های دیگر) به عنوان تنها امید و گزینه ممکن برای حفاظت از ما در برابر ویروسی جدید، که قرار است سال‌ها هم با ما بماند، به ما قبولانده شود.

در همین ارتباط، شرکت‌های فناوری‌ای که اشمیت با آن‌ها دارای روابطی عمیق و پابرجاست، و اعضایشان هیئت‌های پرنفوذِ مشاوره‌ایِ تحت ریاست اشمیت را به تسخیر خود درآورده‌اند، همگی با تغییر موضع، خود را به‌مثابه حامیان سلامت جامعه و مدافعان سخاوتمند کارگرانِ درگیر در مشاغل ضرور5 به تصویر می‌کشند (همان کارگرانی که بسیاری‌شان، مانند رانندگانِ حمل کالا، اگر این شرکت‌ها به اهدافشان دست یابند، کار خود را از دست خواهند داد). هنوز دو هفته از قرنطینه‌شدن نیویورک نگذشته بود که اشمیت، در مقاله‌ای برای وال‌استریت ژورنال، هم موضوع جدید خود را مطرح کرد و هم به‌وضوح مشخص کرد که سیلیکون ولی، به هر طریق ممکن، خواهان بهره‌برداری از بحران کرونا برای ایجاد تغییری دائمی است.

«مثل دیگر آمریکایی‌ها، متخصصان فناوری هم در تلاش‌اند تا سهم خود را در یاری‌رسانی به خط‌مقدمِ واکنش به همه‌گیری ادا کنند... ولی هر شهروند آمریکایی باید از خود بپرسد که، پس از پایان همه‌گیری کووید 19، مایلیم کشورمان در چه وضعیتی باشد. چگونه فناوری‌های نوظهورِ به‌کارگرفته‌شده در بحران کنونی می‌توانند ما را به‌سوی آینده‌ای بهتر رهنمون شوند؟... شرکت‌هایی مانند آمازون می‌دانند چگونه به شکلی کارآمد به تأمین و توزیع کالاها بپردازند. آن‌ها باید خدمات و توصیه‌های خود را در اختیار مقامات دولتی، که فاقد نظام‌های محاسباتی و تخصصی لازم‌اند، قرار دهند. ما همچنین باید روند آموزش از راه دور را، که امروزه بیش از هر زمان دیگری به بوته آزمایش گذاشته شده، شتاب بخشیم. در شرایط آنلاین، هیچ نیازی به هم‌جواری فیزیکی نیست و همین امر اجازه می‌دهد که دانش‌آموزان، فارغ از منطقه مسکونی‌شان، از آموزشِ بهترین آموزگاران بهره‌مند شوند... نیاز به آزمایش‌های سریع و وسیع{مرتبط با کرونا} هم سبب تسریع در انقلاب زیست‌فناوری می‌شود... و سرآخر اینکه کشور مدت‌هاست نیازمند یک زیرساخت دیجیتالی واقعی است... اگر قرار است که نظام اقتصادی و آموزشیِ آینده‌مان را بر اساس «همه‌چیز از راه دور» بنا کنیم، نیازمند جامعه‌ای تماماً ارتباط‌یافته و زیرساخت‌هایی فوق‌سریع هستیم. دولت باید اقدام به سرمایه‌گذاری‌های کلان کند ـ شاید به‌عنوان بخشی از یک بسته تشویقی ـ تا زیرساخت‌های دیجیتالی کشور را به پلتفرم‌های «ابری» تغییر دهد و آن‌ها را از طریق شبکه‌ی G5 به هم مرتبط سازد».

درواقع، اشمیت در پیگیری این نظر‌، بسیار سرسختانه عمل کرده است. او، دو هفته پس از انتشار مقاله فوق، در توصیف آموزش‌درخانه‌ای (home schooling) که آموزگاران و خانواده‌های سراسر کشور، به‌اجبار و به‌طور موقتی، در این وضعیت فوق‌العاده بهداشتی سرهم کرده‌اند، آن را «آزمایشی همه‌جانبه در حوزه آموزش از راه دور» می‌نامد. به گفته او، هدف این آزمایش «درک موضوع چگونگی یادگیری بچه‌ها از راه دور بود. و بر مبنای این اطلاعات باید بتوانیم ابزار بهتری برای آموزش از راه دور بسازیم که، وقتی آموزگار هم به آن افزوده شود... به بچه‌ها در یادگیریِ بهتر کمک کند». او در جریان همین تماس ویدئویی که به میزبانی «باشگاه اقتصادی نیویورک» برقرار شده بود، مجددا خواستار افزایش امکانات برای بهداشت از راه دور، تجارت دیجیتالی، و سایر اقلام موجود در فهرست آرزوهایش شد؛ آن‌هم به نامِ نامی مبارزه با کرونا. با این‌همه، گویاترین اظهارنظرش این بود که: «سودمندی این اَبَرشرکت‌ها، که عاشق بدنام کردنشان هستیم، از حیث توانایی در برقراری ارتباط، توانایی در برخورد با مسائل بهداشتی، و توانایی در گردآوری اطلاعات، فوق‌العاده است. تصور کنید زندگی‌تان در آمریکا بدون آمازون چگونه می‌شد». او هم‌چنین اضافه می‌کند که مردم باید «کمی قدردان باشند که این شرکت‌ها سرمایه لازم را فراهم کردند، سرمایه‌گذاری‌های ضرور را انجام دادند، وسایلی که امروزه در دسترس همه ماست را ساختند، و واقعاً مشکلاتمان را حل کردند».

سخنان اشمیت یادآور این موضوع است که تا همین اواخر مخالفت عمومی با شرکت‌های یادشده روندی افزایشی داشت. نامزدهای انتخابات ریاست‌جمهوری آشکارا صحبت از تجزیه شرکت‌های بزرگِ فناوری به شرکت‌هایی کوچک‌تر می‌کردند. آمازون در رویارویی با مخالفت شدید محلی، مجبور شد برنامه‌اش را برای ایجاد مرکزی در نیویورک منتفی کند. پروژه گوگل موسوم به «پیاده‌روهای آزمایشگاهی» در بحران دائمی به سر می‌بُرد، و کارکنان گوگل هم از ساخت فناوری‌های نظارتی ـ تجسسی با استفاده از اپلیکیشن‌های نظامی خودداری می‌کردند.

خلاصه کنیم: دموکراسی ـ دخالت مزاحمت‌آمیزِ مردم در طراحی نهادها و فضاهای عمومیِ حساس ـ در حال بدل‌شدن به تنها مانعِ قابل‌توجه در برابر هدفی بود که اشمیت آن را دنبال می‌کرد، نخست از بلندای برج ‌عاجش در گوگل و آلفابت، و در مرحله بعد به‌عنوان ریاستِ دو هیئت پرنفودِ مشاوردهنده به کنگره و وزارت دفاع آمریکا. طبق مدارک افشاشده «کارگروه امنیت ملی...»، این به‌کارگیریِ مزاحمت‌آمیزِ قدرت از سوی افراد جامعه، و نیز کارکنان اَبَرشرکت‌های فناوری، از نظر کسانی مانند اشمیت و مدیرعامل آمازون، جِف بِیزوس (Jeff Bezos)، به طرز کلافه‌کننده‌ای سبب کاسته‌شدن از سرعت مسابقه تسلیحاتی‌گونه‌ای شد که در حوزه هوش مصنوعی در جریان است و درنتیجه، مانعی شد در مقابل تردد انبوه خودروها و کامیون‌های خودران و بالقوه مرگ‌آفرین در سطح جاده‌های کشور، از تبدیل شدن سوابق پزشکیِ خصوصی افراد به سلاحی در دست کارفرمایان علیه کارکنان جلوگیری کرد، اجازه نداد فضاهای شهری به جولانگاه نرم‌افزارهای تشخیص چهره بدل شوند، و بسیاری موارد دیگر.

حالا، در میانه قربانی‌گرفتن‌های این همه‌گیریِ کماکان پابرجا، و ترس و عدم‌اطمینان از آینده‌ای که این ویروس به جامعه تزریق کرده، این شرکت‌ها فرصت را برای ازبین‌بردن تمامی این دستاوردها مناسب می‌بینند؛ همین‌طور برای کسب همان شکلی از قدرت که رقبای چینی‌شان در اختیار دارند، رقبایی که از نعمت فعالیتِ بدون مزاحمت از سوی نیروی کار یا فعالان حقوق مدنی برخوردارند.

همه‌چیز با سرعتی خیره‌کننده در حال رخ‌دادن است. دولت استرالیا با آمازون برای ذخیره اطلاعات مربوط به اپلیکیشن مجادله‌انگیزِ ردگیری ویروس کرونا وارد قرارداد شده است. دولت کانادا برای حمل تجهیزات پزشکی با آمازون به توافق رسیده و هم‌زمان به این پرسش دامن زده که چرا خدمات پُست دولتی را دور زده‌اند. علاوه‌بر اینها، تا چند روز دیگر، در اوایل ماه مه {اواسط اردیبهشت}، آلفابت نسخه جدیدی از طرح «پیاده‌روهای آزمایشگاهی» را ارائه خواهد کرد که با 400 میلیون دلار سرمایه اولیه بازسازی زیرساخت‌های شهری را در دستور کار دارد. جاش مارکیوز (Josh Marcuse)، مدیر اجرایی «هیئت نوآوری دفاعی» که ریاستش بر عهده‌‌ اشمیت است، اعلام کرده که می‌خواهد کار کنونی‌اش را رها کند تا تمام‌وقت در گوگل به‌عنوان رئیسِ گروه راهبرد و نوآوری برای بخش دولتی در سراسر جهان مشغول‌به‌کار شود؛ این بدان معناست که او به کمک گوگل می‌رود تا از موقعیت‌های فراوانی که او و اشمیت با لابی‌گری‌هایشان پدید آورده‌اند کسب درآمد کند.

حال بگذارید موضوعی را روشن کنیم. تردیدی نیست که فناوری نقشی حیاتی در نحوه مراقبت از سلامتی و بهداشت جامعه در ماه‌ها و سال‌های آتی به عهده خواهد داشت. اما مسئله این است که آیا این فناوری تابع قواعد دموکراسی و نظارت دولتی خواهد بود یا آن‌که دیوانه‌وار، و همچون استثنایی بر قاعده، مطرح خواهد شد، بی‌آنکه به پرسش‌هایی بپردازیم که تا ده‌ها سالِ آینده در زندگی ما تأثیرگذار خواهند بود؛ پرسش‌هایی مانند اینکه: اگر به‌واقع متوجه اهمیت حیاتیِ ارتباط‌یافتگی دیجیتالی در دوران بحرانی هستیم، آیا واقعاً درست است که این شبکه‌ها، و همین‌طور اطلاعات {شخصی} ما، در دست شرکت‌های خصوصی‌ای نظیر گوگل، آمازون، و اَپل باشند؟ اگر قرار است این پروژه‌ها از بودجه عمومی استفاده کنند، آیا جامعه نباید مالک و اداره‌کننده آن‌ها باشد؟ اگر اینترنت نیاز ضروری برای بخش چشم‌گیری از زندگی ماست، که بی‌تردید هم چنین است، پس آیا نباید آن را یک نهاد خدماتیِ عمومی غیرانتفاعی به شمار آورد؟ به‌علاوه، گرچه شکی نیست که توانایی برگزاری همایش‌های راه دور، در این روزهای قرنطینه، امری نجات‌بخش بوده است، اما پرسش‌های جدّی‌ای نیز در این خصوص مطرح‌اند که آیا تمهیدات طراحی‌شده برای حفاظتِ درازمدت از خود نیز به همان اندازه انسانی هستند. اشمیت درست می‌گوید که کلاس‌های درسِ شلوغ در شرایط حاضر، و دست‌کم تا زمان کشف واکسن، تهدیدی بهداشتی به شمار می‌آیند، پس چرا، با استخدام آموزگاران جدید و دوبرابرکردن تعداد آن‌ها، جمعیت کلاس‌ها را نصف نمی‌کنید؟ چرا کاری نمی‌کنید که هر مدرسه از حضور یک پرستار برخوردار باشد؟ این اقدامات، در این بحرانِ بی‌کاریِ رکودگونه، هم به ایجاد مشاغل جدید دامن می‌زنند و هم فضای حرکت و آزادی عمل در محیط‌های آموزشی را افزایش می‌دهند. اگر ساختمان‌های آموزشی بیش‌ازحد شلوغ‌اند، چرا آموزش را به نوبت‌های صبح و عصر تقسیم نمی‌کنید، و چرا ـ با اتکا به تحقیقات فراوانی که نشان می‌دهند حضور در طبیعت، توانِ کودکان را برای یادگیری افزایش می‌دهد ـ آموزش در فضای باز را تشویق نمی‌کنید؟

تردیدی نیست که اِعمال این تغییرات دشوار خواهد بود، اما خطرشان به‌هیچ‌وجه قابل‌مقایسه با خطر کنارگذاشتن فناوری آزموده‌شده ‌استفاده از انسان‌های آموزش‌دیده برای تدریسِ رودررو به انسان‌های خردسال‌تر نیست، آن هم زمانی که گروهی‌بودن این آموزش منجر به فراگیری مهارت‌های معاشرت با دیگران هم می‌شود.

هنگامی که اَندی پالوتا، رئیس «اتحادیه معلمانِ متحد ایالت نیویورک»، از همکاری جدید این ایالت با بنیاد گیتس مطلع شد، به‌سرعت واکنش نشان داد: «اگر خواهان بازطراحی آموزش هستیم، بیایید از برطرف‌کردن نیازِ {نظام آموزشی} به مددکار اجتماعی، مشاور بهداشت روان، پرستار مدارس، دوره‌های هنری پرمحتوا، و دوره‌های پیشرفته و کلاس‌های کم‌جمعیت‌تر در مناطق آموزشی سراسر ایالت صحبت کنیم». ائتلافی از گروه‌های مختلف اولیای دانش‌آموزان نیز به این موضوع اشاره داشتند که اگر آن‌ها واقعاً (به گفته اشمیت) «آزمایش در حوزه یادگیری از راه دور» را در بطن زندگی‌شان تجربه کرده‌اند، پس باید گفت که نتایج به‌دست‌آمده به‌شدت نگران‌کننده بوده‌اند: «از زمان تعطیلی مدارس در نیمه ماه مارس {اواخر اسفند}، آگاهی ما از کم‌بودهای شدیدِ تدریس از راه دورِ تصویری افزایش یافته است».

افزون بر جبهه‌گیری‌های طبقاتی و نژادی علیه کودکانی که به اینترنت یا رایانه‌های خانگی دسترسی ندارند (مشکلی که شرکت‌های فناوری خوش‌حال خواهند شد آن را با دریافت وجه و تحویل انبوهی از کالاهای فناورانه‌شان حل کنند)، پرسش‌های جدّی‌ای مطرح است که آیا تدریسِ از راه دور، همان‌گونه که در قانون تصریح شده، می‌تواند به کودکانِ فراوانی که از نوعی معلولیت رنج می‌برند کمک کند. افزون‌بر این، هیچ راه‌حل فناورانه‌ای برای مشکل یادگیری در محیط‌های خانگی شلوغ یا نامناسب و خشن در دسترس نیست. مسئله این نیست که آیا مدارس در مواجهه با این ویروس به‌شدت واگیردار، که نه درمانی دارد و نه واکسنی، نیازمند تغییر هستند یا نه. آن‌ها هم، مانند هر نهادِ دیگرِ متشکل از گروه‌های انسانی، تغییر خواهند کرد. مشکل، همان‌طور که همواره در دیگر نمونه‌های شوک‌زدگیِ جامعه شاهد بوده‌ایم، نبود گفتمانی عمومی است پیرامون چیستیِ این تغییرات و هویت افرادی که باید از آن‌ها منتفع شوند ـ شرکت‌های بزرگ فناوری یا دانش‌آموزان؟ همین پرسش‌ها در خصوص حوزه بهداشت و درمان نیز مطرح‌اند. پرهیز از مراجعه به مطب پزشکان و بیمارستان‌ها در جریان یک همه‌گیری امری است کاملاً منطقی، ولی «بهداشت از راه دور» ضعف‌های فراوانی دارد. بنابراین، نیازمند گفتمان مستدلی هستیم پیرامون دلایل موافق و مخالفِ هزینه‌کرد منابع ناچیز عمومی در حوزه بهداشت از راه دور و نه مثلا در زمینه به‌کارگیری شمار بیش‌تری از پرستاران آموزش‌دیده و تجهیزشان به تمامی لوازم محافظتی لازم؛ همان‌هایی که می‌توانند با مراجعه خانه‌به‌خانه، بیماران را شناسایی و در همان محلِ زندگی‌شان درمان کنند. و شاید مهم‌تر از این، نیازمند آنیم که میان اپلیکیشن‌های ردگیری‌کننده ویروس که ـ در صورت اِعمال اقداماتی مناسب در راستای حفظ حریم خصوصی افراد ـ می‌توانند نقش مثبتی ایفا کنند از یک‌سو، و درخواست گسترده برای شکل‌گیری یک «سپاه بهداشت اجتماعی» از سوی دیگر، توازنی منطقی برقرار سازیم. تشکیل این سپاه بهداشت می‌تواند برای میلیون‌ها آمریکایی کار ایجاد کند؛ افرادی که در کنار غربال‌گری، وظیفه خواهند داشت مطمئن شوند که همه از منابع و حمایت‌های مادّی لازم برای زندگی در قرنطینه‌ای بی‌خطر برخوردارند.

در هر دو حالت، با انتخاب‌هایی واقعی و دشوار میان سرمایه‌گذاری روی انسان‌ها و سرمایه‌گذاری در فناوری مواجهیم، چراکه حقیقتِ وحشتناک این است که در اوضاع کنونی احتمال بسیار کمی وجود دارد که هر دو را انجام دهیم. امتناع از انتقال چیزی شبیه به منابع لازم به ایالت‌ها و شهرها در بسته‌های متعدد نجات مالیِ دولت مرکزی بدین معناست که بحران بهداشتی ـ درمانی کرونا به‌سرعت در حال بدل‌شدن به یک بحران ریاضتیِ ساختگی است. مدارس، دانشگاه‌ها، بیمارستان‌ها و حمل‌ونقل عمومی با پرسش‌هایی وجودی در خصوص آینده خود مواجه‌اند. اگر شرکت‌های فناوری در لابی‌گریِ سرسختانه خود برای {تحقق پروژه‌های} آموزش از راه دور، بهداشت از راه دور،5‌G و ماشین‌های خودران، یا همان «طرح نوِ صفحه‌نمایشی»شان، پیروز میدان شوند، آن‌گاه دیگر پولی برای هزینه‌کردن در اولویت‌های مبرم جامعه باقی نخواهد ماند، چه برسد به «طرح نوِ سبز» که سیاره‌مان به‌فوریت نیازمند آن است. بلکه برعکس، بهای این‌همه وسایل پرزرق‌وبرق را با بی‌کاری گروهیِ معلمان و تعطیلی بیمارستان‌ها خواهیم پرداخت. فناوری ابزار قدر‌تمندی را در اختیار ما می‌گذارد، اما همه راه‌حل‌ها فناورانه نیستند. علاوه‌بر این، مشکل واگذاری تصمیمات کلیدی در خصوص نحوه «بازطراحی» ایالت‌ها و شهرهایمان به مردانی همچون بیل گیتس و اشمیت این است که آن‌ها همه عمرشان را صرف اثبات این باور کرده‌اند که هیچ مشکلی نیست که فناوری نتواند آن را برطرف کند. در نظر آن‌ها، و بسیاری دیگر در سیلیکون ولی، این همه‌گیری نه‌تنها فرصتی است طلایی برای دریافت قدردانی، بلکه هم‌چنین حرمت و قدرتی که حس می‌کنند به شکلی غیرمنصفانه از آن‌ها دریغ شده است. اَندرو کومو هم، با انتصاب رئیس پیشین گوگل در مسند نهادی که آینده ایالت نیویورک پس از دوران قرنطینه در دستانش است، به نظر می‌رسد که چیزی در حد اختیار عمل مطلق به او تفویض کرده است.

منبع: گاردین

*‌ مطالب داخل { } از مترجم است.

پی‌نوشت‌ها:

1. Screen New Deal، ارجاعی ظریف به «طرح نوِ» فرانکلین روزولت در سال‌های 1930 برای مقابله با بحران اقتصادی فراگیر در آمریکا ـ م.

2. منظور فوریه 2020 است (که حدوداً مصادف است با اواخر بهمن و اوایل اسفند 1398) و اشاره‌ای است به تغییرات عظیمی که در همین دو سه ماه اخیر رخ داده است ـ م.

3. legacy systems، نظام‌های رایانه‌ای مبتنی بر فناوری قدیمی که البته کماکان در بسیاری از کشورها رایج هستند.

4. یادگیری عمیق زیرمجموعه‌ای است از یادگیری ماشینی.

5. essential workers، کارگرانی که گفته می‌شود «ضروری»اند ولی آن‌طور که از قراین پیداست، این مشاغلِ آن‌هاست که برای کارکرد حداقلیِ جامعه ضروری است و نه خود آن‌ها که در بدترین و سخت‌ترین شرایط ممکن به کار مشغول‌اند و باید به عناوینی مانند

“everyday hero”یا «قهرمانان عادی» دل خوش کنند ـ م.

 

 

 

منبع : شرق
با دوستان خود به اشتراک بگذارید:
کپی شد

پیشنهاد ویژه

    دیدگاه تان را بنویسید

     

    دیدگاه

    توسعه