معرفی کتاب؛
معرفی کتاب «زندگی ناممکن» | کتابی از نویسنده «کتابخانه نیمهشب» | روایت جادوی واقعیت در پرفروش ساندی تایمز
کتاب «زندگی ناممکن» اثر مت هیگ، با روایتی از نامهنگاری یک معلم ریاضی و شاگردش، جادوی زندگی واقعی را در تاریکترین لحظات به تصویر میکشد.
کتاب «زندگی ناممکن» اثر مت هیگ، با روایتی از نامهنگاری یک معلم ریاضی و شاگردش، جادوی زندگی واقعی را در تاریکترین لحظات به تصویر میکشد.
معرفی کتاب زندگی ناممکن
جادو در زندگی واقعی ممکن است! نامهنگاری معلم ریاضی بازنشسته و شاگرد پیشینش، نقطهی آغازی برای کتاب زندگی ناممکن است؛ اثری در ژانر علمی و تخیلی که جایگاهی در فهرست پرفروشترینهای ساندی تایمز یافته است. گریس در پاسخ به نامهی موریس، جوان افسرده و رنجور، ماجرای سفر جادوییاش را تعریف میکند؛ سفری که برای ذهن عقلگرای او ناممکن مینمود. مت هیگ، نویسندهی کتاب پرفروش کتابخانهی نیمهشب، در این اثر خود نیز همان دغدغهی همیشگیاش را دنبال میکند؛ یعنی نشان دادن اینکه حتی در تاریکترین لحظات، زندگی هنوز ظرفیت شگفتی و معنا را دارد.
دربارهی کتاب زندگی ناممکن
باید به زندگی گریس پیش از دریافت نامه از موریس نگاهی بیندازیم و ببینیم مت هیگ (Matt Haig) در کتاب زندگی ناممکن (The Life Impossible)، چه جزئیاتی را به کار برده است. گریس 72 سال دارد و به تازگی همسر و فرزند را از دست داده است و با انهدونیا (ناتوانی در تجربهی لذت) دستوپنجه نرم میکند. او نامهای از یک وکیل دریافت میکند؛ مبنی بر اینکه ملکی را در اسپانیا به ارث برده است که به فردی به نام کریستینا وندر برگ تعلق داشته است؛ شخصیتی که ابتدا برایش ناشناخته بود و بعد آشنا و آشناتر شد.
سفر به ایبیزا؛ کشف رازهای پنهان در خانهی متروکه
داستانی جادویی، با شخصیتهایی ساده؛ مت هیگ استاد چنین روایتهایی است. احساسات انسانی در رمان زندگی ناممکن حرف اول را میزند، دلشورهها، کلنجارها، فقدان، اندوه و در نهایت جرقهای از امید. همچنان که گریس پس از کلنجار بسیار، تصمیم میگیرد به ایبیزا برود، سفری که در ابتدای راه از آن پشیمان شد اما در دل آن درسهایی نهفته بود. گریس حالا با خواندن نامهی تأثرآمیز شاگرد پیشینش، میخواهد ماجرای سفر را برایش تعریف کند. بله! جادو برای گریس، معلم بازنشستهی ریاضی، امری دور از ذهن و خارج از منطق ریاضی بود. با این حال سرنوشت او را به مسیری کشاند که هیچ معادلهای قادر به پیشبینیاش نیست.
۲۰ حکایت فوق خندهدار از ملانصرالدین که محال است شنیده باشید | جدیدترین حکایتهای ملانصرالدین
سفر از منطق ریاضی به جهان چندبعدی جادو با مت هیگ
مت هیگ در رمان فانتزی زندگی ناممکن، با بهرهگیری از سبک رئالیسم جادویی، جهانی میآفریند که در آن مرز میان واقعیت و خیال بهتدریج محو میشود. او گریس را از فضای سرد و عقلانی زندگی روزمره به قلمرویی میبرد که در آن اشیاء ساده و بیاهمیت، حامل نشانههای شگفتانگیز میشوند؛ بطریای که خودبهخود پر میشود، نامهای که آینده را پیشگویی میکند و نیرویی ناشناخته به نام «لا پرزنسیا» که در اعماق مدیترانه حضور دارد. این عناصر جادویی نه تنها داستان را به جلو میرانند، بلکه استعارهای از امکان رهایی و بازگشت به زندگیاند.
جادو را بچش؛ در عطر و طعم یک پرتقال تازه
گریس، زنی که سالها در حصار منطق ریاضی و اندوه فقدان عزیزانش گرفتار بوده، درمییابد که جهان فراتر از محاسبات و الگوهای خشک، سرشار از رمز و رازهایی است که میتوانند انسان را دوباره به تجربهی لذت پیوند دهند. حالا برای او حتی چشیدن طعم پرتقال هم نهایت لذت است و میخواهد این کشف دوبارهی زندگی را با شاگرد جوانش در میان بگذارد. هنر مت هیگ همین است؛ او از یک موقعیت ساده و انسانی، پلی میسازد به جهانی سرشار از استعاره و جادو. داستان فانتزی زندگی ناممکن، تأملی است دربارهی معنای زیستن و ظرفیت انسان برای بازآفرینی خویش در دل تاریکی.
گریس وینترز که از مشکلات مالی موریس باخبر بود، در پایان ماجرای سفرش، یک پینوشت مجزا قرار داد؛ مبنی بر اینکه خانهی ییلاقیاش در لینکلن را دیگر نیاز ندارد و به او هدیه داده است؛ موریس به دنبال دگرگونی روحی و کمک مالی از جانب معلم پیشینش، تصمیم میگیرد مسیر جدیدی را در زندگیاش پیش بگیرد، از چارچوبهای خشک ریاضی خارج شود و به قدرت جادو در زندگی روزمره ایمان بیاورد. مت هیگ در کتاب زندگی ناممکن در نهایت یادآوری میکند که جادو نه در دوردستها، بلکه در روابط انسانی نهفته است؛ در توانایی بخشیدن، پذیرفتن خود و دیگران.
مرجان رزمی، یکی از بهترین ترجمههای موجود را از رمان زندگی ناممکن ارائه داده است. این اثر جذاب از ادبیات انگلستان، توسط انتشارات کتابراه چاپ و منتشر شده است.
جوایز و افتخارات کتاب زندگی ناممکن
- کتاب پرفروش نیویورک تایمز
- کتاب پرفروش ساندی تایمز
نکوداشتهای کتاب زندگی ناممکن
- همهی چیزی که از مت هیگ انتظار دارم؛ داستانی خیالانگیز، زندگیبخش و شخصیتهایی سرشار از امید. شاید کلیشهای به نظر برسد، اما هر بار که کتابهای او را میخوانم، قلبم اندکی التیام مییابد و جهان را در نوری زیباتر میبینم. (کاربر گودریدز)
- رمان زندگی ناممکن، اثری صمیمی و سرشار از امید است. اگر به دنبال داستانی هستید که جادو، رمز و راز و نوسازی عاطفی را در پسزمینهای خیالانگیز از مدیترانه در هم بیامیزد، این کتاب انتخابی فوقالعاده است. کافی است با ذهنی باز وارد جریانهای خیالپردازانه و جادویی آن شوید. این اثر ترکیبی ظریف از گرما و شگفتی است که برای خوانندگان عمیقاً طنینانداز خواهد شد و برای برخی دیگر شاید بیش از حد فانتزی به نظر برسد. (کاربر آمازون)
کتاب زندگی ناممکن برای شما مناسب است اگر
- به داستانهای فانتزی علاقهمند هستید؛ به ویژه که در دل آنها معنایی عمیق نهفته باشد.
- مخاطب آثار مت هیگ هستید و قلم این نویسنده همواره برای شما الهامبخش بوده است.
- از مخاطبان جدی ادبیات انگلستان هستید و نویسندگان انگلیسی را دنبال میکنید.
- سبک رئالیسم جادویی را میپسندید و میخواهید اثری جذاب بخوانید که در مرز میان واقعیت و خیال حرکت میکند.
در بخشی از کتاب زندگی ناممکن میخوانیم
دندان اسب پیشکشی را نمیشمارند، اما احتمالاً آن خانه زشتترین خانه در تمام ایبیزا بود. هیچ گلکاغذیای آنجا وجود نداشت، مطلقاً جذاب نبود و خانۀ ییلاقی کوچک خودم در لینکلن در مقایسه با اینجا، شبیه عمارتی مجلل در هالیوود هیلز به نظر میآمد. شاید به همین دلیل بود که آنجا را به دوستان واقعیاش هدیه نداده بود. آنها این خانه را نمیخواستند.
آن خانه جعبۀ سفیدِ کوچکی بود که انگار بیدلیل از زمین سر درآورده بود. آن ساختمان یکطبقه پنجرههای کوچکی داشت و روی شنهای حاشیۀ جادهای با آسفالت فرسوده و ورآمده بنا شده بود. روی دیوارهایش تکههایی از سیمان قهوهای وجود داشت. اطرافش پر از بطریهای شیشهایِ شکسته و زباله بود و پیاده به هیچ جا راه نداشت.
بیلبوردی برای تبلیغ یک هتل مجلل آنطرف خیابان نصب شده بود که منظره را بدتر میکرد. روی تابلو، عکسی هوایی از استخرها و ساختمانهای زیبای روی تپهها بود، همراه با این پیامها: هتل باز است. جدیدترین هتل استراحتگاه آبگرم، هشتمین شگفتی دنیا، کالا لونگا ایبیزا، جایی برای تحقق رؤیاها.
درحالیکه کرایه را میدادم و به خانۀ کوچک مخروبه نگاه میکردم، پرسیدم: «همینه؟»
لبخند کوچک و مؤدبانهای زد و گفت: «بله، خودشه. از آشنایی باهاتون خوشحال شدم.» چهرهاش همان حالتی را داشت که هرچه پیرتر شوید بیشتر بهش عادت میکنید: نگرانی. گفت: «اسم من پاو است، مثل پاول، ولی بدون لام.»
درِ ماشین را که باز میکردم گفتم: «من هم گریسم، بدون لام. توی اسپانیایی به ”از ملاقات شما خوشحالم “چی میگین؟»
دیدگاه تان را بنویسید