توسعه اقتصاد هنر در ایران، چرا و چگونه؟
«هنر» به مثابه «زنجیره ارزش»
چرا ایران، با سرمایه استعدادهای هنری تحسین برانگیز و تولیدات هنری پُرشُمار، در تبدیل این ثروت به ارزش اقتصادی، اشتغال پایدار و قدرت نرم جهانی ناکام ماندهاست؟ شاید پاسخ این پرسش را بتوان در مفهوم «زنجیره ارزش» جستوجو کرد.
سید محسن خاتمی
مدلِ «زنجیره ارزش»، نخستین بار توسط مایکل پورتر در دانشکده بازرگانیهاروارد معرفی شد و ابزاری تحلیلی برای شناسایی منابع مزیت رقابتی از طریق تجزیه فعالیتهای یک کسبوکار است. پورتر، فعالیتهایی را که در خلق «ارزش» محصول نهایی نقش دارند، در دو بخش فعالیتهای اصلی و پشتیبان، شناسایی و تحلیل میکند.
در چارچوب هنر و صنایع خلاق، فعالیتهای اصلی زنجیره ارزش را میتوان در پنج مرحله کلی تعریف کرد: خلق و ایدهپردازی، که بازیگر اصلی آن خود هنرمند است؛ تولید، که در این مرحله، ایده انتزاعی به یک محصول ملموس تبدیل میشود؛ عرضه و توزیع، شامل واسطههایی که اثر هنری را از تولیدکننده به بازار میرسانند.
نمایش و بازاریابی، شامل فعالیتهایی که اثر هنری را برای عموم معرفی و دسترسپذیر میکنند و مصرف و مشارکت که نقطه پایانی زنجیره است و در آن مخاطب با اثر درگیر میشود. فعالیتهایی از جمله سیاستگذاری و حکمرانی، نظارتهای قانونی، آموزش هنر در سطوح مختلف، توسعه فناوریهای نوین و... را نیز میتوان به عنوان بخشهای پشتیبان این زنجیره برشمرد. در واقع، بخشهای مختلف زنجیره ارزش هنر، کسبوکارهای مرتبطیاند که پیش یا پس از خلق اثر هنری، حضور دارند و آن اثر را برای ارائه در بازار و موفقیت اقتصادی، تکمیل میکنند.
البته مفهومِ خودِ «ارزش» در هنر با صنایع سنتی تفاوت دارد. در اکثر صنایع، ارزشِ محصول، مادی و کارکردی است، اما در هنر، ارزش در وهله اول نمادین، فرهنگی و اجتماعی است. ارزش اقتصادی یک نقاشی، فیلم یا قطعه موسیقی نه از عناصر فیزیکی تشکیلدهنده آن، بلکه از معنا، هویت و تجربه زیباییشناختی که ارائه میدهد، نشأت میگیرد.
ماهیت نمادین این ارزش، اتفاقا ضرورت و اهمیت بررسی بخشهای مختلف زنجیره را مضاعف میکند؛ چرا که هر مرحله صرفا یک ابزار کارکردی برای انتقال محصول نیست، بلکه به طور فعال در فرآیند ساخت و اعتبارسنجی ارزش مشارکت میکند. یک گالری معتبر به یک هنرمند مشروعیت میبخشد، یک جشنواره فیلم، اعتبار اعطا میکند و یک جایزه ادبی، اهمیت یک اثر را نشان میدهد.
در واقع، بخشهای مختلف زنجیره ارزش هنر، هر چند محصول را «تولید» نمیکنند، اما آن را «تقدیس» میکنند و به آن مشروعیت میبخشند. این مشروعیت همان چیزی است که مخاطبان داخلی و خارجی حاضر به پرداخت پول برای آن هستند. بنابراین، زنجیره ارزش در هنر، نه یک خط مونتاژ ساده، بلکه یک زنجیره معناساز است و ضعف در هر یک از حلقههای این زنجیره، نه یک اختلال لجستیک ساده، بلکه یک نارسایی بنیادین در فرآیند خلق ارزش است، ارزشی که بازار بر اساس آن معامله میکند.
در ایران، زنجیره ارزش رشتههای مختلف هنری، معمولا در حلقههایی، غیر از حلقه اصلی که همان هنرمند باشد، ضعف دارند و همین مساله چرخِ اقتصاد هنر را لنگ کردهاست. البته بخشهای زنجیره ارزش و کاستیهای این زنجیره در رشتههای مختلف هنری، با هم تفاوت دارند. در رشته موسیقی، آمار نشان میدهد که در ایران، تقاضای بالایی وجود دارد؛ هنرمندان خوب هم در این عرصه فراوان داریم که تولید اثر میکنند؛ اما همچنان اقتصاد موسیقی به شدت آسیبپذیر ماندهاست.
علیرغم اینکه خواننده، آهنگساز یا نوازنده خوشقریحه و صاحبنام، فراوان داریم؛ اما تهیهکننده و مدیر اجراییِ کاربلد که تبلیغات و فروش حرفهای را در یک شاخه موسیقی بلد باشد، شاید به تعداد انگشتان دو دست نتوان نام برد. مشکلِ دیگر در زنجیره ارزش موسیقی، «نشت ارزش» است. هم مالکیت معنوی به درستی رعایت نمیشود و هم حوزه فناوری و عرضه دیجیتال موسیقی، ضعیفترین حلقه این زنجیره در ایران است و فقدان یک سکوی استریم داخلی قدرتمند که قوانین مالکیتِ اثر را رعایت و حق امتیاز را پرداخت کند، باعث شده که ارزش تولیدشده به درستی جذب نشود.
در حوزه هنرهای تجسمی نیز، امروز ایران هنرمندان مستعد و آثار پیشرویی دارد، اما ضعفهای زنجیره ارزش این شاخه از هنر، باعث شده از یک سو در اتصال و ورود به بازارهای بینالمللی، جز مواردی معدود، ناکام بماند و از سوی دیگر بخش گستردهای از بازار مصرف داخلی نیز نادیده گرفتهشود.
البته ضعفهای دیگری نیز مثل تعداد کم گالریهای باکیفیت و تمرکز آنها در پایتخت، فقدان نهاد یا صنف معتبر برای اصالتسنجی و قیمتگذاری و... نیز مربوط به حلقههای دیگر زنجیره است و تا وقتی این نقاط ضعف برطرف نشود، بازار هنرهای تجسمی ایران، رونق شایسته خود را نمییابد.
در نمایش و تئاتر هم عمده مشکل گروههای هنری، بحث فروش، تبلیغات، مدیریت مالی، پیدا کردن سالن مناسب برای اجرا و... است، همین کاستیها در بخشهای مختلف زنجیره ارزش این هنر، باعث شده اقتصاد هنرهای نمایشی، وضع مطلوبی نداشته باشد. در سایر رشتههای هنر از جمله شعر و داستان، سینما، خوشنویسی و... نیز، نقاط ضعفی از این دست وجود دارد که مربوط به خود هنرمند نیست و به کاستیهای زنجیره ارزش هنر ربط دارد.
کاستیهای زنجیره ارزش در هر رشته هنری، باید شناسایی و رفع شود. علاوه بر این، چند نسخه کلی نیز میتوان تجویز کرد: در تخصصهای مکملِ هنر، از قبیل کارشناسان هنری، منتقدان، تهیهکنندگان، کیوریتورها، نگارخانهداران و...، باید رویکرد حرفهای و ترجیحا صنفی شکل بگیرد و نقش آنها جدی گرفتهشود.
حمایت دولتی به جای هنرمند باید برای حلقههای دیگر نیز جذب شود. خرید اثر از یک هنرمند، مصداق ماهی دادن به یک نفر است، اما ایجاد بستر فروش اثر، با حمایت از رویدادهای هنری، مانندِ یاد دادن ماهیگیری به اوست. ضعف قوانین در حوزه مالکیت معنوی هم چشم اسفندیار اقتصاد هنر ایران است و خیلی از فعالیتهای ارزشآفرین برای هنر را با اختلال مواجه کرده است.
راهاندازی مراکز رشد یا شتابدهنده برای کسبوکارهای مربوط به هنر نیز یک اقدام موثر و ضروری است و میتواند بستر مناسبی برای تقویت ارتباط بخشهای مختلف زنجیره ارزش باشد. برای مثال، در ایالات متحده، مرکز رشد موزه جدید (NEW INC)، به عنوان یک مرکز رشد کسبوکارهای هنری یا آرتجنراتور، به عنوان یک شتابدهنده برای هنرمندان (با تمرکز بر هنرمندان تجسمی)، علاوه بر ارائه خدمات حرفهای مثل تامین مالی، آموزش، فضای کار اشتراکی و...، با تکمیل و تقویت ارتباط اعضای زنجیره ارزش، به پایداری کسبوکارهای هنری یا مسیر شغلی هنرمندان کمک میکنند.
در همین خاورمیانه هم، امارات متحده عربی، علیرغم این که چندان هنرمند برجسته بومی ندارد، اما با سرمایهگذاری هنگفت دولتی، یک زنجیره ارزش قوی در هنرهای تجسمی ساخته و با جذب هنرمندان و علاقهمندان به هنر از سایر کشورها، تبدیل به بازار اصلی منطقه برای عرضه و فروش آثار شدهاست.
هنرِ ایران، سرمایههایی در ترازِ جهانی دارد، اما از آنجا که فاقد زنجیره ارزش قوی است، نتوانسته آنها را به ارزش اقتصادی متناسب تبدیل کند. برای رونقِ اقتصادِ هنر، به جای تمرکز روی هنرمند، باید سایر حلقههای زنجیره ارزش هنر را ارزیابی و تقویت کنیم تا ایران عزیز، از یک صادرکننده استعدادهای خامِ هنری، به یک زیستبوم فعال و قطب اقتصادی در هنر تبدیل شود
دیدگاه تان را بنویسید