سفر | سفر بدون مقصد
پدیده «سفرهای بدون مقصد» | جوانانی که با کولهپشتی فقط راه میافتند
سفرهای بدون مقصد تنها یک سبک سفر نیستند؛ آیینهایاند از روح جوانی که به دنبال معنا، رهایی و لحظههای ناب است.

سفرهای بدون مقصد تنها یک سبک سفر نیستند؛ آیینهایاند از روح جوانی که به دنبال معنا، رهایی و لحظههای ناب است.
سفر رفتن در ذهن ما یعنی از قبل برنامه ریختن، چمدان بستن، نقشه راه را نگاه کردن و بعد راهی شدن. اما همه اینطور سفر نمیکنند. بعضی افراد دل به جاده میدهند و باری با خود حمل نمیکنند، سفر خودش باری از تجربه و نگرش به آنها میدهد.
نسل تازهای از جوانان امروز، سفر را نه برای رسیدن به مقصد، که برای تجربه خودِ مسیر انتخاب میکنند. آنها به جاده میزنند بیآنکه مقصدی مشخص داشته باشند؛ مهم برایشان حرکت است، نه رسیدن. یک کوله پشتی برمیدارند و دل به راه میدهند.
این شیوه سفر که در سالهای اخیر در ایران و بسیاری از کشورها میان جوانان رواج پیدا کرده، پاسخی است به فشارهای اجتماعی، اقتصادی و روانی. وقتی آینده مبهم است و برنامهریزی بلندمدت دشوار، حرکت بیبرنامه به نوعی آزادی بدل میشود؛ آزادی از تقویمها، محدودیتها و حتی از دغدغه «کجا میخواهم بروم».
این پدیده شاید نوعی جستوجوی هویت و معناست. جوانی که کولهاش را برمیدارد و راهی میشود، در حقیقت بهدنبال کشف خودش است؛ او میخواهد ببیند جهان بیرون چه تصویری از درون او بازتاب میدهد. برای بسیاری، این سفرها حکم وقفهای شیرین از زندگی روزمره دارد؛ فرصتی برای تنفس، اندیشیدن و تجربه کردن.
از دل همین سفرهای بیمقصد، روایتهایی کوچک اما ماندگار شکل میگیرد: آشنایی کوتاه با روستایی در دل کوه، نشستن پای سفره ساده یک خانواده غریبه، یا پیدا کردن دوستی که شاید فقط یکبار دیده شود. هر تجربه، مثل تکهای پازل، به تصویر تازهای از زندگی میافزاید. البته در دل این سفرها هم همیشه آرامش و سکون و سکوت نیست، خطرها و آسیبها هم در کمینند.
البته منتقدان میگویند این نوع سفرها میتواند نشانهای از بیثباتی یا فرار از مسئولیت هم باشد. اما طرفدارانش اعتقاد دارند که ارزش تجربه، بسیار بیشتر از نگرانیهای رایج است. آنها میگویند گاهی باید راه رفت، بیآنکه بدانی به کجا میرسی، تا خودت را پیدا کنی.
سفرهای بدون مقصد تنها یک سبک سفر نیستند؛ آیینهایاند از روح جوانی که به دنبال معنا، رهایی و لحظههای ناب است.
نگار صالحی
دیدگاه تان را بنویسید