رضا رئیسی؛
فرا واکنشهای عجیب به ماجرای زنگزور | یادداشتی از: رضا رئیسی
باید گفت که اتفاق رخ داده نباید دستمایه تسویه حساب های سیاسی شود یا موجبات یأس و ناامیدی را رقم زند.

باید گفت که اتفاق رخ داده نباید دستمایه تسویه حساب های سیاسی شود یا موجبات یأس و ناامیدی را رقم زند و یا آنکه نباید با غلو و آگراندیسمان غولی دست یافتنی از آن ساخت، در سوی دیگر هم نباید آن را دست کم گرفت، از اشتباهات رخ داده و چرایی رخداد این وضعیت غافل شده و آن را دست کم گرفت. بالاخره دشمنان ایران بیکار ننشسته اند و بسط و تعمیم نفوذ آمریکا در منطقه قفقاز جنوبی و در نزدیکی مرزهای ایران اتفاقی نیست که قابل چشم پوشی و اهمال باشد.
شامگاه جمعه ١٧ مردادماه به وقت ایران، توجه رسانه های معتبر بین المللی و دوربین خبرنگاران به ساختمان بیضی شکل کاخ سفید جلب و معطوف شد؛ جایی که طی یک اقدام غیر منتظره روسای جمهوری آمریکا و جمهوری آذربایجان در کنار نخست وزیر ارمنستان نیکول پاشینیان، معاهده صلحی را به امضاء رساندند که به بیش از ٣ دهه مناقشه ارضی و جنگ های جسته و گریخته میان این دو جمهوری استقلال یافته از اتحاد جماهیر شوروی خط پایانی بگذارند.
تا اینجای کار این خبری خوش برای مردم منطقه و دنیا بود، اما خبر تعجب آور و غیر منتظره بهخصوص برای مردم ایران آن بود که نخست وزیر ارمنستان در یک چرخش راهبردی و ناگهانی، مالکیت سرزمینی خود در منطقه ژئواستراتژیک کریدور زنگزور در استان سیونیک خود را که یک گلوگاه راهبردی در نقشه ژئوپلیتیک قفقاز جنوبی محسوب میشود و بهره برداری از آن، سال های سال محل مناقشه جدی میان ارمنستان و آذربایجان بوده و کشورهای منطقه و به خصوص ایران از بُعد همجواری و نقش آن در مقوله امنیت ملی با حساسیت فراوان به آن توجه ویژه نشان می دادند، طی یک قرارداد ٩٩ ساله به ایالات متحده آمریکا واگذار کرده و برای جلب رضایت شخصیت خودشیفته رئیس جمهوری آمریکا، پا از این هم فراتر گذاشته و نام ترامپ را بر آن گذارند.
کریدور زنگزور در زمان اتحاد جماهیر شوروی مجل اتصال جمهوری نخجوان با آذربایجان بود و تحت حاکمیت ارمنستان قرار داشت، پس از وقوع جنگ اول قره باغ بهره برداری از آن توسط ارمنستان قطع شده و این شاهراه ارتباطی مهم برای آذربایجان مسدود شد و برقراری مجدد این ارتباط و تسلط براین گلوگاه راهبردی اهمیت ژئوپلیتیک و استراتژیکی یافت؛ به خصوص آنکه از طرفی دیگر این منطقه در مجاورت مرزهای ایران و تنها راه ارتباطی ارمنستان با ایران و آب های آزاد بود و ارتباط گرجستان و اروپا از مسیر زمینی را برای ایران بدون دخالت دیگر رقبای منطقه ای را فراهم می کرد.
ارمنستان در طول این چند دهه پس از استقلال خود نمی خواست که ارتباط مرزی با ایران قطع شود و از طرف دیگر به آذربایجان فرصت عرض اندام در منطقه به واسطه تسلط بر این گلوگاه راهبردی را دهد و بالاخره و به هر دلیلی که هنوز محب سوال جدی است، به جای اتکا به ایران و روسیه ترجیح داد با واگذاری کریدور حساس به آمریکا، خود را در برابر تهدیدات نظامی و جنگ افروزی آذربایجان بیمه کند.
با این مقدمه کوتاه نسبت به وضعیت و تاریخچه موضوع مورد بحث، یعنی کریدور زنگزور، فارغ از مسائل ژئوپلتیکی و علت یابی اتفاقات اخیر از منظر سیاست خارجی یا اینکه این فعل و انفعالات اخیر منجر به چه اتفاقات و تحولاتی در اتمسفر منطقهای و رقابت های ژئوپلیتیکی خواهد شد، نقل این نوشتار به واکنش های داخلی به این رویداد طی چند روز گذشته خواهد پرداخت.
هنوز ساعتی از اعلام خبر توافق صلح آذربایجان و ارمنستان با میانجیگری رئیس جمهوری آمریکا نگذشته بود که از همان جمعه شب سیل واکنشها از سوی طیف ها و لایه های مختلف و متکثر سیاسی و اجتماعی براه افتاد.
از آنجایی که مناقشه بر سر کریدور زنگزور و ادعای آذربایجان برای تسلط بر آن با قدرت قهریه و قطع ارتباط زمینی ایران با ارمنستان طی چند سال گذشته با حساسیت در فضای سیاسی و رسانه ای دنبال میشد و به یک موضوع مورد مناقشه و حساسیت برانگیز در افکار عمومی داخلی تبدیل شده بود، طبیعی بود که سیلی از واکنش ها را شاهد باشیم؛ البته با این قید مهم که اتفاق رخ داده اخیر نه در چارچوب و تداوم آن روندهای گذشته است و به نوعی در واکنش های اخیر داخلی عطف به آن سیر تلاطم های رسانه ای پیشین و حساسیت های متعاقب آن، شاهد بروز واکنش های تازه هستیم که مسأله را کمی عجیب و قابل تامل کرده است.
اولین نکته آن است که مسأله خفگی ژئوپلیتیکی ایران که برخی آن را مطرح می کنند، در شرایط تازه موضوعیت ندارد و اگر به عنوان مثال جمهوری آذربایجان با تصرف سرزمینی این گلوگاه راهبردی را در اختیار می گرفت و مرز ایران و ارمنستان را قطع می کرد، شاید می توان مدعی آن بود، اما اکنون چنین وضعیتی حکمفرما نیست و فقط بحث بهره برداری ترانزیتی از کریدور مطرح است و از طرف دیگر مسأله ای که در خصوص ارتباط با اروپا از طریق ارمنستان و گرجستان مطرح می شود، نه صرفه اقتصادی دارد و نه عقبه لجستیکی لازم؛ و از سوی دیگر ایران آنچنان مرزهای مشترک و پر تعدادی دارد و و در نقطه اتصال کریدور شمال-جنوب، شرق-غرب جهان قرار دارد که مسأله خفگی ژئوپلیتیکی آن، آن هم با یک انسداد، ممکن و میسر نباشد و در خصوص ارتباط با روسیه هم چندین و چند گزینه جایگزین دارد و البته که مرز ایران و ارمنستان در این چارچوب تازه دچار انسداد نشده است.
دومین نکته قابل بحث آنست که به جای انتقاد از چرخش ناگهانی و غیرمنتظره نخست وزیر ارمنستان که در این ماجرا، مهمترین نقش را داشته و به طور عملی دست ایران و روسیه را در پوست گردو گذاشته است، طیفی در داخل با اشاره به اظهارات چندی پیش رئیس جمهوری در ابراز مودت و دوستی با برادران آذربایجانی یا تصریح پزشکیان به عدم حساسیت دوچندان در خصوص گلوگاه مرزی (زنگزور) انگشت اتهام را بهسمت داخل گرفته و دولت چهاردهم را شماتت می کنند. حال آنکه در ماجرای اخیر، از اساس جمهوری آذربایجان بازیگر تابع بوده و نقش عمده را ارمنستان داشته است و بسیار بی انصافی است که پزشکیان را بخاطر واکنش هایش نسبت به جمهوری آذربایجان یا مراوده با علی اف شماتت کنیم! فارغ از اینکه روابط ما با آذربایجان باید تابع چه پروتکل های دیپلماتیکی باشد و کجا را درست و کجا را اشتباه رفته ایم، در خصوص کریدور ترامپ، از اساس ایران از معادله توافق تازه کنار گذاشته شده است و نقشی در آن نداشته که گفتار رئیس جمهوری در آن تاثیر داشته یا نداشته باشد.
سوم آنکه، عطف به همان حساسیت های پیش گفته شده(که در جای خود قابل تأمل و شایسته توجه است) برخی دچار آگراندیسمان و غلو در خصوص واکنش و تحلیل به این توافق شده و جوری سخن می گویند که انگار بخشی از تمامیت سرزمینی ایران مورد اشغال گرفته و ثُلمه بس بزرگی به کشور و امنیت ملی آن وارد آمده است. بدون هیچ شک و شبهه ای می توان گفت که ایران برخوردار از موقعیت ژئو استراتژیک و ظرفیت های بالقوه ژئوپلیتیکی هست که نتوان با چنین توافقاتی آن را از صحنه معادلات حذف و کارگذاری کرد و بدون ایران هیچ توافقی منجر به ثبات و امنیت پایدار برای هیچ یک از طرفین منطقه ای و فرامنطقه ای نخواهد شد؛ آنچنان که در سوریه هزاران کیلومتر دورتر از مرزهای ایران، نقشه حذف کشورمان از معادله سوریه جواب نداده و وضعیت آن را شاهد هستیم. حال اینجا که ما یک طرف جغرافیایی هستیم و ماجرا بسیار متفاوت تر هم هست و اینکه برخی با تعابیر شاذ و عجیب این توافق ٣ جانبه را پایان کاری برای ایران در قفقاز جنوبی قلمداد می کنند، به هیچ وجه نمی تواند محل اعتنا و اعتبار باشد.
در ضمن همه این موارد باید گفت، یکی از معضلات ریشه ای و ساختاری در سپهر سیاسی و اجتماعی و رسانه ای ما آن است که با وقوع هر اتفاق ریز و درشتی در داخل و خارج، بلافاصله انگشت اتهام را به سمت داخل گرفته و مشغول دعواهای طیفی و جناحی میشویم؛ نکته ای که هیچ انطباقی با منافع ملی و مقوله امنیت ملی کشورمان ندارد و باید از این رویه غلط و خسران آفرین دوری جست و به اصلاح دیدگاه و رویکرد پرداخت.
در نهایت هم باید گفت که اتفاق رخ داده هر چند آنگونه که اشاره رفت، نباید دستمایه تسویه حساب های سیاسی شود یا موجبات یأس و ناامیدی را رقم زند و یا آنکه نباید با غلو و آگراندیسمان غولی دست یافتنی از آن ساخت، در سوی دیگر هم نباید آن را دست کم گرفت، از اشتباهات رخ داده و چرایی رخداد این وضعیت غافل شده و آن را دست کم گرفت. بالاخره دشمنان ایران بیکار ننشسته اند و بسط و تعمیم نفوذ آمریکا در منطقه قفقاز جنوبی و در نزدیکی مرزهای ایران اتفاقی نیست که قابل چشم پوشی و اهمال باشد.
ما اگر بازیگر میدان معادلات نباشیم، بازیچه آن خواهیم شد و اینجاست که در عرصه سیاست های منطقه ای باید نقشه راه و چشم انداز وسیع راهبردی و عملیاتی داشته باشیم.
دیدگاه تان را بنویسید