«الهه حسیننژاد»، تنها چند قدم با خانهاش فاصله داشت؛ اما آنچه برایش رخ داد، مسیری برگشتناپذیر بود. رانندهای که قرار بود او را به مقصد برساند، با دیدن گوشی موبایلش تصمیم به سرقتی گرفت که منجر به قتل این دختر بیستوچهارساله شد. حادثهای که بار دیگر پرسشهایی جدی درباره امنیت زنان در فضاهای شهری مطرح کرد؛ اینکه آیا مسئولیت تأمین امنیت بر دوش شهروندان است یا ساختارهای شهری و نهادهای رسمی؟ «نفیسه آزاد»، جامعهشناس، در گفتوگویی با «پیام ما» این حادثه را بازتاب بحرانهای زیرساختی، جنسیتی و اقتصادی میداند که در آن فقر، نابرابری و ضعف در مدیریت شهری، جان زنان را بیشتر در معرض خطر قرار میدهد.
از دیدگاه شما چه عواملی میتواند منجر به قتل الهه حسیننژاد شود و جنایتی چنین در جامعه ما رخ دهد؟
از عوامل فردی صرف نظر میکنم؛ چراکه در یک جامعه همیشه افرادی وجود دارند که رفتارهای خارج از معمول دارند. اما این سرقت و قتل را یک مسئله اجتماعی میبینم که در یک بستر اجتماعی رخ داده و نه در خلأ؛ یعنی این بستر اجتماعی و اقتصادی این سرقت و قتل را ممکن کرده است.
زیستن در شهر باعث شده است مسئله امنیت ساکنان، از فرد به نظامی تفویض شود که قرار است این امنیت را حفظ کند. بخش کوچکی از این نظام پلیس است، اما بخش بزرگی از آن، ساختارهای دیگری است که آن امنیت را تأمین میکنند. شما در شهری زندگی میکنید که فضاهای بیدفاع شهری آن زیاد است. سیستم حملونقل عمومی آن که میتواند تأمینکننده امنیت باشد، بسیار ناقص، ناکارآمد و در بسیاری از فضاهای شهری غیرقابلدسترس است. همچنین، هیچ نظارت جدیای بر این سیستم حملونقل وجود ندارد. درنتیجه، این ساختار شهری در بسیاری از موارد امنیت را تأمین نمیکند و بهتبع، افراد به صلاحدید خودشان با توجه به منابعی که در اختیار دارند، باید برای خودشان تأمین امنیت کنند. برای مثال، اگر من ماشین شخصی نداشته باشم و ناچار شوم در ساعتی غیرعادی در شهر تردد داشته باشم، باید بپذیرم که امنیت خودم را تأمین کنم.
درنتیجه، ما هر چقدر دسترسی به منابعمان کمتر باشد، امنیتمان هم کمتر خواهد بود. اما نمیتوان گفت اگر دسترسی به منابع داشته باشیم، امنیت هم صد درصد تأمین است. ایندست اتفاقات نشان میدهد ما خلأهای زیادی بهشکل زیرساختی و سیاستگذاری در شهر داریم که چنین اتفاقات جانسوزی ممکن میشود.
مسئله دیگر این است که این موضوع استثنا نیست. اکنون در تهران ایندست اتفاقات مدام تکرار میشوند و هشداردهنده است. به این معنا که اگر ساکنان شهر به این نتیجه برسند که این تفویض اختیار تأمین امنیتی که به نهادهای اجتماعی دادهاند، کار نمیکند و باید برای محافظت از خود اقدامی انجام دهند، برای جامعه شهری بسیار خطرناک است.
چه بخشی از این تأمین امنیتی که به آن اشاره کردید، به ساختار برمیگردد و چه بخشی از آن به شهروندان؟
ما در این تفویض اختیار میتوانیم از ساکنان یک شهر انتظار داشته باشیم که «هوشیاری» داشته باشند. مثلاً اگر در جای نامناسبی هستند، به آن نهاد اطلاع دهند و بتوانند آن را شریک خود بدانند. مانند اینکه در این چند روز اخیر افراد در فضای مجازی ویدئوهایی را منتشر کرده بودند که توصیه میکرد لوکیشن گوشیتان را روشن کنید. بنابراین، یکسری اقدامات محافظت فردی را میتوانیم از ساکنان انتظار داشته باشیم که انجام دهند.
کار دیگری که میتوان انجام داد، این است که شهروندان آموزش ببینند تا در این نوع موارد بتوانند به یکدیگر کمک کنند. مثلاً اگر دیدیم زنی در تاکسی در حال فریاد زدن است، تا جایی که امنیت خودمان به خطر نیفتد، باید مداخله کنیم. اما بستر اصلی امنیت توسط نهادها و ساختارها فراهم میشود. به این معنا که ما نمیتوانیم از شهروندان انتظار داشته باشیم که تأمین امنیت کنند. صرفاً میتوانیم انتظار داشته باشم در حدی آموزش دیده باشند که مثلاً بدانند با چه شمارهای تماس بگیرند. ما هیچ نهاد موثقی نداریم که بگوید در این موارد چهکار کنیم؛ جز اینکه سلبی برخورد میکند و میگوید از ساعتی بهبعد به خیابان نیایید…
شاید بتوان گفت اکثر برخوردهای موجود، سلبی است. مثلاً صرفاً گفته میشود شهروند نباید از گوشی خود در خیابان استفاده کند، اما گفته نمیشود باید بهگونهای تأمین امنیت شود تا ساکنان شهر مثلاً بهدلیل استفاده از گوشی موبایل در خیابان احساس ناامنی نکنند.
این همان اقرار به این است که نمیتوانم امنیت فضا را تأمین کنم؛ چراکه پذیرفتیم تجاوز به حریم امن شما چیزی است که وجود دارد.
اشاره کردید که این قتل استثنا نیست و در حال عادیشدن است. آیا تکرار این وقایع به بیحسی اجتماعی یا عادیسازی خشونت منجر میشود؟
تصور من این است که این موضوع اتفاقاً به انباشت خشم منجر میشود، نه به بیحسی. خیلی سناریوی بعیدی است که یک جامعه بگوید من عادت کردم یک دختر ۲۴ساله را در خیابان بکشم. پس به یک انباشت خشم یا استیصال منجر میشود که میگوییم چطور باید از عزیزانم محافظت کنم. همچنین، موضوع خطرناکی که میتواند اتفاق بیفتد، این است که جامعه اعتمادش را به نهاد حافظ امنیت از دست بدهد. درواقع، رفتارهای نهاد حافظ امنیت بهشکلی میشود که عموم جامعه احساس میکند آن نهاد نمیتواند امنیت را حفظ کند. این اتفاق میتواند منجر به این شود که هم به گروههای خشن جامعه جرئت و شهامت داده شود و هم جامعه برای تأمین امنیت خود ممکن است هر کاری را که صلاح بداند، انجام دهد.
نکته مهم دیگر این است که بخش مهم تأمین امنیت، زیرساخت درست است و نه سلاح. یعنی مسئله این نیست که اگر پلیس خشنتر شود، خشونت از جامعه میرود. بخش عمدهای از امنیت، زیرساخت است. در شهر تهران دهها فضای بیدفاع شهری داریم؛ یعنی فضایی که نور ندارد و ایزوله است. این فضاها خودشان مأمن آسیب و خشونت هستند و شهر تهران هم بهلحاظ روشنایی معابر عمومی مشکلات زیادی دارد. همچنین، تصور کنید در شهری زندگی میکنید که شکاف طبقاتی در آن بهشکل افسارگسیختهای زیاد است. یعنی دیگر مسئله فقر نیست و یک نابرابری وجود دارد. در این جامعه، امنیت حتی برای گروههای برخوردار هم از بین میرود. بنابراین، ۹۰ درصد امنیت، زیرساختی است. در بسیاری از شهرهای دنیا، اتوبوس حملونقل عمومی هم ۲۴ساعته است و هم از ساعتی از شب بهبعد زنها را در هر جایی که بگویند، پیاده میکند. اما جامعه ما آنقدر به نهاد تأمین امنیت بیاعتماد شده که مثلاً اگر برایش مشکلی پیش بیاید، ممکن است بهدلیل شکل حجابش نتواند به این نهاد رجوع کند؛ مبادا اینکه مشکل دیگری برای او بهوجود آید. درواقع، آنقدر پلیس وارد حوزههایی شده که نباید میشد که دیگر اساساً مرجع مراجعه افراد برای تأمین امنیت، بهویژه برای زنان، نیست.
موضوع دیگری که در این روزها مطرح شده، بحران اقتصادی و تورم است که باعث تغییر شاخصهای منزلت اجتماعی شده. آیا این نابرابری که به آن اشاره کردید، میتواند به خشونتهای ناگهانی دامن بزند؟
شکاف طبقاتی و فقر، نظام ارزشی جامعه را از بین میبرد. فقر یک موضوع است و نابرابری موضوعی دیگر. به این معنا که اگر در یک جامعه همه با هم فقیر باشند، کمتر دچار آسیب اجتماعی میشود تا اینکه یک شکاف رؤیتپذیر وجود داشته باشد. این اتفاقی است که نظام هنجاری و ارزشی جامعه را معوج میکند. آدمها ممکن است در یک نظام ارزشی به خودشان اجازه کاری ندهند، اما در یک نظام ارزشی شکسته ممکن است همان کار را انجام و حتی به خودشان حق بدهند.
آیا میتوان این قتل را در چارچوب خشونت جنسیتی (حتی با انگیزه سرقت) تحلیل کرد؟ یعنی فکر میکنید اگر بهجای یک زن، مردی در این ماشین بود، باز هم چنین اتفاقی رخ میداد؟
نمیتوانم بگویم اگر مرد در این ماشین بود، قاتل باز هم چنین تصمیمی میگرفت یا خیر. اما مسئله این است که جنسیت در جامعه ما یک ساختار بهشدت فرودستکننده دارد؛ یعنی خشونت علیه زنان بسیار پرتکرار است. البته فقط این موضوع در جامعه ما نیست، منتها ازآنجاکه بسترهای تأمین امنیت زنان را نداریم، بیشتر میشود. حتماً یک بعد این اتفاق را جنسیتی میدانم، زیرا امنیت زنان در شهر بهدلایل مختلفی بیشتر مورد هجوم است تا امنیت مردان. مثلاً بسیاری از اوقات زنان در خشونتهایی که در شهر تجربه میکنند، مجرم شناخته میشوند؛ زیرا همانطورکه گفتم به آنان گفته میشود این ساعت از شب چرا بیرون بوده؟ چرا لباس مناسب نپوشیده؟ چرا سوار این ماشین شده؟ انگار که این زن امکانات بهتر و امنتری داشته، اما سراغ آن نرفته.
در رابطه با همین موضوع در این چند روز زنانی از تجربیات خودشان نوشتهاند که چرا مقتول سرزنش میشود که سوار ماشین شخصی شده و بسیاری از اوقات از سر ناچاری و خستگی چنین تصمیماتی گرفته میشود. این نوع سرزنش را چقدر جایز میدانید و چطور تحلیل میکنید؟
انگار آن زن به این موضوع فکر نمیکند که یک امکان امنتری در دسترسش بوده و چنین گزینهای را انتخاب کرده… . همانطورکه گفتم، زیرساخت شهری چنین امکانی را نمیدهد. زن نباید از حضورش در جامعه صرفنظر و خود را حذف کند تا امنیت داشته باشد.
فکر میکنید تأمین امنیت در این زیرساخت شهری برای مردها بیشتر است؟
حتماً بیشتر است. نمیتوانم بگویم آنان صد درصد امنیت دارند، اما بهلحاظ اجتماعی مردها برای حضور در جامعه مجاز شمرده میشوند. کمتر مردی فکر میکند که مثلاً مرد دیگری را آزار دهد، اما زنان در خیابان با انواع و اقسام آزارها مواجهاند.
بهوجودآمدن این احساس ناامنی چطور میتواند به طرد خودآگاه یا ناخودآگاه زنان از جامعه منجر شود؟
یک بار تحملناپذیری بر دوش زنان گذاشته میشود که تأمین امنیت او با خودش است. اگر زنی دیروقت خواست از سرکار برگردد، خانه باید حساب کند که چطور امنیت خود را تأمین کند. بسیاری از زنان ما بهدلیل داشتن یک امنیت پایهای، خودشان را از فضای عمومی حذف میکنند. آنانی که حذف نمیکنند هم بهطور روزمره با مسائل مختلف مواجهاند.
رسانهها در بازنمایی چنین اتفاقاتی چه نقشی دارند؟ آیا نوع پوشش رسانهای ممکن است به افزایش یا کاهش آگاهی اجتماعی کمک کند؟
بخشی از این پوشش رسانهای حادثه است. اما در حاشیه پوشش حادثه، شکل خبررسانی میتواند منجر به دو چیز شود؛ یکی بالارفتن آگاهی عمومی و دیگری بالارفتن سطح مطالبه ملی. به این معنا که مردم مطالبه کنند که تأمین امنیت شود، حملونقل عمومی بهتر شود، پلیس در بعضی موارد آموزش ببیند یا کارهایی که زنان خودشان میتوانند، انجام دهند تا منجر به حذفشان نشود و غیره.
دیدگاه تان را بنویسید