ارسال به دیگران پرینت

حکایت | حکایت ملانصرالدین

حکایت کوتاه و خنده دار ملانصرالدین و دو‌بزش‌ | جالب و خواندنی

میگن ملانصرالدین دو بز داشت که مثل جان شیرین از آن بزها مراقبت میکرد ، روزی یکی از بزها وقتی طناب گردنش را شُل دید فرصت را غنیمت شمرد

حکایت کوتاه و خنده دار ملانصرالدین و دو‌بزش‌ | جالب و خواندنی

در این مطلب حکایت کوتاهی از ملانصرالدین میخوانید .

حکایت کوتاه ملانصرالدین 

میگن ملانصرالدین دو بز داشت که مثل جان شیرین از آن بزها مراقبت میکرد ، روزی یکی از بزها وقتی طناب گردنش را شُل دید فرصت را غنیمت شمرد و پا به فرار گذاشت و ملا هرچه گشت بز را پیدا نکرد . به خانه برگشت و بز دوم را که به تیرک طویله بسته شده بود و در عالم خودش داشت علف میخورد به باد کتک گرفت ...

حکایت خنده دار / ملانصرالدین و دو بز​​

همسایه‌ها با صدای فریادهای ملا و نالۀ بز به طویله آمدند و گفتند : آی چه میکنی ؟ حیوان زبان بسته را کُشتی ...ملانصرالدین گفت : بزم فرار کرده گفتند : این فرار نکرده بیچاره را چرا میزنی ؟ملانصرالدین گفت : شما نمی‌دانید ، اگر طنابش محکم نبود این نابکار از آن یکی هم تندتر می‌دوید !!

حکایت خنده دار / ملانصرالدین و دو بز​​

 

با دوستان خود به اشتراک بگذارید:
کپی شد

پیشنهاد ویژه

    دیدگاه تان را بنویسید

     

    دیدگاه

    توسعه