ارسال به دیگران پرینت

ملا نصرالدین | حکایات ملانصرالدین | ملانصرالدین و خرش

طنز و‌ پند با ملانصرالدین | حکایتهای طنز و نغز ملانصرالدین

حکایتهای طنز و نغز ملانصرالدین را در ادامه بخوانید‌.

طنز و‌ پند با ملانصرالدین | حکایتهای طنز و نغز ملانصرالدین

داستانهای طنز ملانصرالدین

آتش روشن کردن ملانصرالدین 

 یک روز وقتی زن ملا در خانه نبود او تصمیم گرفت به آشپزخانه رفته و خودش غذایی درست کند. ملا پس از این فکر وارد آشپزخانه شده و مقداری هیزم به داخل اجاق گذاشت و خواست آنرا آتش بزند ولی هر کاری کرد هیزم ها آتش نگرفت.

 ملا فکری کرد و ناگهان گفت: هان…. حالا فهمیدم برای چه آتش روشن نمیشود. هیزم های ناجوان فهمیده امد که من زن خانه نیستم. و آشپزی کار من نیست. این است که روشن نمیشوند…… بسیار خوب من هم میدانم چه تخنیکی بر سر آنها بزنم و چگونه فریبشان بدهم.

 او پس از این فکر به اطاق دیگری رفته و یکی از روسری های همسرش را برداشت و آنرا بر سر خود کرده و به آشپزخانه آمد و مشغول روشن کردن آتش شد. اتفاقا هیزم ها روشن شد و آتش خوبی درست شد.

 در همان وقت زن ملا به خانه آمد و وقتی شوهرش را در آن حالت دید با تعجب پرسید: ملا، برای چه روسری بر سرت بسته ای؟ ملا به آهستگی گفت: آرام باش…. من هیزم ها را فریب داده ام و آنها خیال میکنند زن هستم وگرنه روشن نمیشدند.

 در همان هنگام ناگهان جرقه ای پرید و بر روی لباس ملا افتاد و آن را آتش زد. ملا وحشت زده از کنار اجاق دور شده و در حال که سعی میکرد لباسش را خاموش کند فریاد زد: زن از بس حرف زدی بالاخره آتشها فهمیدند فریبشان داده ام و انتقام گرفتند و نزدیک بود مرا نابود کنند

عربی دانستن ملا

از ملا پرسیدند: به عربی آش سرد شده را چه میگویند؟ ملا نمیدانست ولی گفت: عربها هیچوقت نمیگذارند آش سرد شود

آواز خوانی

پسر ملا در شب آواز میخواند. همسایه از بام سر بر آورده گفت: موقع خواب است دیگر آواز نخوان. ملا گفت: عجب مردمان پر روئی هستید. شب و روز سگ های شما عوعو میکند من یک دفعه اعتراض نکردم شما نتوانستید چند دقیقه ای آواز خواندن پسر مرا تحمل کنید.

اره بی دندان

یکی از اهل ده چاقوئی بزرگتر پیدا کرده نزد ملا آورده پرسیدند: این چیست؟ ملا گفت: این اره است که هنوز دندان نکشیده.

غرفه بهشتی

روز پنجشنبه واعظی روی منبر وعظ میکرد که هر کس شب جمعه با عیال خود نزدیکی کند در بهشت غرفه مخصوصی برایش ساخته میشود. زن ملا که تفصیل را شنید همان شب برای ملا نقل کرده هوس غرفه بهشتی نمود. پس از آنکه غرفه ساخته شد خانم گفت: آن غرفه مال تو، غرفه ای هم برای من بساز. ملا که نمیتوانست گفت: در بهشت هم مثل دنیا زن و شوهر باید در یک منزل زندگی کنند

با دوستان خود به اشتراک بگذارید:
کپی شد

پیشنهاد ویژه

    • جواد ارسالی در

      باسپاس ا ازاینکه سرتیترمهم اخبار اعلام میکنیدسوالم اینه ایاتصمیم جدیدی رخ داده که یارانه شده ۸میلیون به ازاهرشخص

    • ناشناس ارسالی در

      خیلی مزخرف بود

    • جعفری ارسالی در

      خیلی بی مزه بود لطفا عفت کلام را رعایت کنید

    • ناشناس ارسالی در

      خوبش بود اما من پول دادم باید کمی متن زیاد می آوردین لطفاً توجه کنین😏

    • ناشناس ارسالی در

      خدایا منو محو کن لطفاً 😌

    دیدگاه تان را بنویسید

     

    دیدگاه

    توسعه