ارسال به دیگران پرینت

سعیده دهقانی، دانش‌آموخته مدیریت جهانگردی

این سوال کهنه (علم بهتر است یا ثروت؟) و روز معلم

نسل دهه‌شصتی‌ها، مثل من خوب به یاد داریم که حداقل یک‌بار برای موضوع علم و ثروت انشاء نوشته‌ایم.

این سوال کهنه (علم بهتر است یا ثروت؟) و روز معلم

این سوال کهنه(علم بهتر است یا ثروت؟) و روز معلم

سعیده دهقانی، دانش‌آموخته مدیریت جهانگردی

با فرارسیدن دوازدهم اردیبهشت(روز معلم)خاطرات دوران مدرسه‌ام تداعی شد. نسل دهه‌ شصتی‌ها، مثل من خوب به یاد داریم که حداقل یک‌بار برای موضوع علم و ثروت انشاء نوشته‌ایم. هرکدام از من و هم‌نسلی‌ها و همکلاسی‌هایم به‌گونه‌ای می‌نوشتیم تا نظر معلم خود را جلب کنیم و بتوانیم نمره خوبی بگیریم، اما امان از اینکه تا به امروز، مفهوم کامل موضوع را درک کرده باشیم!

همانطور که روزگار تغییر می‌کند، افکار هم تغییر می‌کنند و بعضی وقت‌ها بی‌ارزشی‌ها جای ارزشمندی‌ها را می‌گیرند...

 باخود می‌گویم انسان‌هایی که علم داشتند و دنبال ثروت نرفتند، همان معلم ها بودند؛ معلم‌هایی که از جان و دل برای نسل بعد از خود وقت گذاشتند و دانش خود را با آنها سهیم شدند.

درکتاب‌های ادبی، بسیار از شأن و مقام والای معلم خوانده‌ایم:

عارفان علم عاشق می‌شوند

بهترین مردم، معلم می‌شوند

عشق با دانش متمم می‌شود

هر که عاشق شد، معلم می‌شود

یا در جایی دیگر:

آموزگار اگرچه خداوندگار نیست

بعد از خدای، برتر از آموزگار نیست

آموزگار خلقت انسان نمی‏‌کند

کاین نقش جز به عهدۀ حق، واگذار نیست

درکتاب آسمانی هم آیات زیادی را برای حفظ شأن و مقام معلم داریم؛ چراکه تربیت و ساختن انسانی باکرامت، هدف این قشر محترم است و ثروت واقعی جامعه، همان نسل جدیداست که می‌تواند با افکاری عالی و هدایت‌شده از طرف همین معلمین، دنیایی بهتر را برای همنوعانش بسازد.

ای کاش مسوولین دغدغه‌های معلمین را می‌شنیدند، چراکه نسل جدید در کلاسی که معلم از شغل و حرفه خودش به‌خاطر درآمدش، ناراضی باشد، نمی‌تواند قدردان علم و آموزش باشد و نمی‌تواند شایسته و بایسته، بیاموزد!

«روز معلم بر باغبانان بی‌ادعای باغ زندگی گرامی باد.»

 

 

 

همچنین بخوانید:

سهند ایرانمهر

خاطرات ترش و شیرین من از روز معلم

من از روز معلم بیشتر خاطره خوب و کمتر خاطره بد دارم.

خاطرات ترش و شیرین من از روز معلم
 

خاطرات ترش و شیرین من از روز معلم 

در مورد معلم کلی حرفای خوب می‌شه زد که انصافا هم بیراه نیست، کلی حرفا قشنگ و رمانتیک هم می‌شه زد که دیگران می‌نویسن و می‌تونید برید بخونید، با توجه به اوضاع عمومی و اقتصادی کشور هم می‌شه نوشت: “خیلی حق معلم ها رو می خورن “که تو ویدیوهای اعتراضی معلمان دیدید و وظیفه اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و دینی و مدنی خودتون رو با یه لایک و کامنت:” خدا ذلیلشون کنه” ادا کردید. اما حرفای امروز من در مورد” روز معلمه” و چیزایی که تو خاطراتمه، فلذا چیزای خوب و رمانتیک رو جاهای دیگه بخونید، خاطرات منم، اینجا:

 

من از روز معلم بیشتر خاطره خوب و کمتر خاطره بد دارم. اول از خاطره بدم بگم، بدترین خاطره‌ام از رو معلم وقتیه که سرباز و تو دبیرستان بهداری ارتش، معلم، بودم. یه روز که حساب می کردم چقدر دیگه مونده به پایان خدمت و فحش می دادم به اوناییکه پول مفت داشتن و خدمت(!) رو خریدن و به آینده تیره و تاریک بعدش فکر می‌کردم، نگاهم به دانش آموزام افتاد. چون اهل ادا درآوردن و شعار دادن در مورد عطوفت و شمع و معلمی نیستم ، صادقانه بگم معتقدم با اون شاگردها و اون فضا، اگه به مرغ پخته بگی کار من اندک ثمر معنوی یا مادی داشت یا گامی در جهت تعالی و رشد و سواد برداشته شد، قاه قاه میخنده. یه مشت شکست خورده و مایوس و نکبت بودیم که با هم رابطه معلم و شاگردی برقرار کرده بودیم و جز یکی دوتاشون مابقی اگه در سنین نوجوانی وارد ارتش نمی‌شدن قطعا جامعه ستیز می شدن اما خب این هنر ارتش بود که بهدارشون میکرد و میفرست سر وقت مریض‌ها! فلذا اون روز که تازه سیاست مشت آهنین‌ام رو اون یاغی ها جواب داده بود و دست کم سه شورش مهیب رو پشت سر گذاشته بودم، روز معلم بود و مایوسانه و با نوستالژی کتاب‌ها و هدایای روز معلم رفتم ته کلاس، سمت در، که هوا بخورم، قوت غالب اون بچه ها ساندویچ کالباس بود که با بوی عرق تن و چکمه هاشون تو اون لحظه این احساس رو بهم میداد که سرمو کردن تو کپسول گاز امونیاک و معلمی در چنین موقعیتی یعنی محکوم بودن به تدریس با اعمال شاقه، یادمه اون روز با عجله زدم بیرون کلاس و یواشکی های تو دلم های های گریه کردم از دست روزگار و این روزها هم اگه معلمی رو تو این حالت ببینم کاملا حسشو درک و توصیه میکنم که سعی نکنید با یادآوری اینکه شغلش، “شغل انبیاست “ عصبانیش کنید چون مطمئنن اگه جزو انبیا بود همون لحظه با عصای موساش، کاری می‌کرد که یه عمر گشاد گشاد راه برید!

 

اما خاطرات خوبم از روز معلم: آقام معلم بود و معمولا فقط هدیه‌هایی رو قبول می‌کرد که کتاب بود. منم واسه اینکه یه وقت از آوردن کتابا پشیمون نشه، آخر وقت خودمو می‌رسوندم مدرسه اش و “کمثل الحمار یحمل اسفارا”( قرآن: همچون خری که کتابها را حمل می‌کند) کتاب هارو می‌آوردم خونه و با مُهری که تازه صاحب شده بودم، اسممو تو همه صفحاتش می‌دم. هنوز خیلی از کتابام مال اون موقع‌هاست. کلاس پنجم شاگرد آقام بودم و انقده پررو که کتاب های هدیه رو خودم، سر صف به شکل خودجوش جمع می‌کردم و می‌ریختم تو کیسه. آقام این ضایع بازی رو فهمید و انگار که یه الاغ دزد رو گرفته باشن سر کلاس تادیبم کرد و چون موضوع فرهنگی بود در این مورد نرفت سراغ تعذیب.

 

روز معلم، دفتر مدرسه رو هم نونوار می‌کرد یادمه از پنجره که نگاه می‌کردم چند جعبه شیرینی رو میز بود و هرکدوم از معلم‌ها هم مشغول لومبوندن. مادرم نکته سنج بود و می گفت :”من دقت کردم همکارای آقات در طول تاریخ ، واسه شیرینی هلاکن!”. چند سال بعد که پدرم مدیر همون مدرسه شد یه ناظم دله‌ای داشت که بنده خدا هیچ وقت چهره گوشتالو با اون عینک ذره بینی فریم درشتش یادم نمی‌ره . همیشه مترصد بود یکی شیرینی بیاره تو هیرو بیر شلوغی یواشکی بذاره تو کمدش و آخر وقت ببره واس بچه هاش. یه بار که کلید کمد رو یادش رفته بود و خواسته بود با درآوردن کشوی بالایی؛ جعبه رو بکشه بیرون دستش گیر کرده بود و با فضاحتی ، همکارها دستشو آزاد کردن و بعدها چقدر بهش خندیدن.

 

از بین خاطرات روز معلم اون سال، یکی هم گلدان شمعدونیه. من تو عمرم گل شمعدونی ندیده بودم و اصولا چون تابستونا رو کلا داهات بودم، طبق منش داهاتی جماعت، گل اونقدری واسم مهم نبود که درخت! یادمه اون سال یکی به جای کتاب، گلدون گل شمعدونی آورد و وقتی دیدم گل شمعدونی آورده، چقدر از دستش شاکی شدم که :”آخه علف چه به درد من می خوره؟!” اونم که واکنش دیروز آقامو دیده بود بروبر تو صورتم نگاه کرد و گفت:” مگه واس تو آوردم، کره خر! روز معلمه واسه آقات آوردم!”. درسته خیلی پررو بودم اما بالاخره اهل کتاب بودم و فکر منطقی(!) فلذا یه کم فکر کردم دیدم راس میگه زبون بسته، یقه شو ول کردم، گلدون رو مثل شرخر ها گرفتم بغلم. آقام بعد از مدرسه، مثل همه معلم ها، کار دوم داشت . حسابداری می کرد و باید اعتراف کنم هنوزم دلم می سوزه وقتی یادم میاد وسط همهمه 45 تا بچه سرتراشیده قزمیت،آخر کلاس می نشست رو نیمکت چهار نفری(!) ، دستشو می ذاشت رو پیشونی ، سردردشو با مسکن درمون میکرد و بعد از مدرسه با همون حال سوار هوندا 125 اش می شد و می رفت سراغ کار بعدی اما چون نمی خوام خیلی ماجرا رو درام و توام با ناله کنم ازش میگذرم منتها اینو بدونید که علیرغم همه حر ف و حدیثا، مظلوم تر از معلم جماعت خودشه.

اون روز آقام، گلدون رو داد دست من که ببر خونه. منم از حرصم، بردم گذاشتم ور دل یه معتاد که مشغول گدایی بود! الان که فکر میکنم کاش اون موقع ها اینستاگرام و شبکه@های اجتماعی چیزی بود چون یادمه اون گل شمعدونی کنار شکم بیرون افتاده و پشمالوی اون معتاد کنتراست جالب و معناگرایی درست کرده بود که بیا و ببین اما از این خنده دار تر وقتی بود که معتاد یهو بیدار شد و با ولع و عطش به سمت شکمش نیگا کرد ببینه چی واسش خیرات کردم، اما با دیدن گلدون، یهو انگار آب سرد ریختن رو سرش و هنوز یادم نمی ره پلکای نیمه باز و چشمهای خمارشو که مثل گربه گارفیلد شاهد یکی از پلان های سینمایی نوآر کنار شکم پشمالوش بود!

 

خاطره خوب بعدی ام که بیشتر بخاطر همکاری آقام در یه فقره کلاهبرداری کتاب! تو همون سالی که کلاس پنجم و شاگرد آقام بودم (فکر کنم سال 67). هنوز هم یادآوری اون روز، واسه من که همیشه با آقام در حال تعقیب و گریز بودم، حس خوب یه همکاری مسالمت آمیز فرهنگی روایجاد میکنه. اون روز، روزی بود که تو دفتر مدرسه نشسته بودم تا آقام کاراش تموم شه با موتور برگردیم خونه. تو کتابهایی که دست معلما بود، چشم‌ام خورد به یه کتاب به اسم:”پشت میله های سرخ” نوشته یه تبعیدی بیگناه سیبری به اسم “الکساندر دالگان”که شاگردهای آقای محمدی همکار گیلانی آقام بهش هدیه داده بودن. کتاب رو دزدکی ورق زدم و دیدم متن داستانی و روانی داره و خلاصه چیز مالیه. یه جوری به آقام گفتم که از این کتاب خوشم اومده. آقام که همیشه حامی تمام مسایل مربوط به رابطه من و کتاب بود و جز این حالت در تعقیب و گریز با هم بودیم، کتاب رو از همکارش گرفت و چند صفحه ای رو خوند و هوشمندانه سری تکون داد و خیلی دلسوزانه به همکارش گفت، که :”این کتاب کمونیستیه بگیرن چوب تو ماتحت‌ات می‌کنن”و در حالیکه سبیل‌های محمدی از ترس آویزون بود؛ دست آخر آقام، بزرگوارانه قبول کرد، کتاب رو به جای اون ببره خونه. محمدی خیلی تشکر کرد و آقام کتاب رو جلو محمدی داد دست من و بلند گفت:” بذار تو کیفت منتها حواست باشه کسی نبینه”. محمدی طفلی تو اون لحظه هی به آقام می‌گفت:” اینا به بچه هم رحم ندارن، بچه رو نگیرن؟!”

خاطره بعدی من از روز معلم هم مربوط میشه به سال دوم دبیرستان که معلم ادبیاتمون مثل بعضی معلمای ادبیات اون دوره، به شدت عصبی بود و با کوچکترین چیزی از کوره در می‌رفت. اون سال یادمه لج کرد و کاری کرد که تقریب همه بیفتن و حتا من که درسم خیلی خوب بود، نمره ناپلئونی قبولی بگیرم. یادمه امتحان شفاهی که با نمره آخر سال جمع بسته میشه مصادف شد با ایام روز معلم. بیشتر بچه های کلاس از اراذل و اوباش بودن به نحویکه یه بار یه شورش طبقاتی تو کلاس ما با حضور چند مامور کمیته، سرکوب شد(!) بنابراین، اصولا مباحث هدیه روز معلم و اینا یه جور سوسول بازی به حساب می اومد اما هرچی فکر کردم دیدم چاره ای نیست و باید به این معلم کینه‌ای پلتیکی بزنم. این بود که رفتم بین کتابای آقام کتابی رو برای هدیه انتخاب کنم، اما دلم نمی‌اومد هیچکدومو هدیه بدم، تا اینکه چشمم خورد به دوتا مجله ی کت و کلفت که یکیش در مورد عملکرد بنیاد 15 خرداد بود و اون یکی هم در مورد جهاد کشاورزی و خدماتی که به روستاییان داده (!) ، کتابارو تو یه کاغذ کادوی شکیل پیچوندم و موقع امتحان شفاهی که تک به تک و بیرون کلاس، برگزار کرد، دادم به دبیرمون. طفلی چقدر ذوق کرد و یادمه قبل از هر پرسشی، نمره شفاهی منو بیست داد و بعد از امتحان هم خطاب به اوباش کلاس گفت:” خاک بر سرتون که شعور و فهم روز معلم رو نداشتید به جز یه نفر! “. این یه نفر گفتنش خیلی به دلم نشست چون اگه اسم می برد فرداش لاشه ام کنار مدرسه بود به سبک آل کاپون یه یخ شکن هم کف دستم! دبیر ادبیات از فردای اون روز که یحتمل کادو رو باز کرده بود، اصول شمر رو با من گرفت اما خوشبختانه نمره خوبی رد شده بود و مطیمن بودم نمی تونه تاثیر منفی زیادی رو نمره آخر سال داشته باشه.

 

مضحک ترین خاطره روز معلم هم روزی بود که داداش کوچیکم به آقام گفت یه کتاب بده روز معلم هدیه بدم به معلممون. آقام هم مثل من رفت سر کتابخونه اش و هرچی گشت دلش نیومد چیزی انتخاب کنه تا دست برد و یه کتاب برداشت. کتابه رو خونده بودم و برام جذاب بود، چون اشعار آهنگینی در مورد کربلا داشت. همین که دیدم اقام اونو انتخاب کرد، عین طفلان مسلم چسبیدم به پاش که :”نه این کتاب رو من خوندم خیلی قشنگه”، آقام عصبانی شد که :”بذار بمیرم بعد مالمو تصرف کن! تو چی میفهمی، خودم خوندم کتاب روضه خونیه اونم یه سرهنگ ارتش نوشته!” و کتاب رو داد به داداشم. دوماه بعد آقام یادش افتاد که وقتی از سفر مکه اومده یه 100دلاری تو جیبش بوده که لای یکی از کتابا گذاشته واسه روز مبادا و حالا هرچی گشته بود پیداش نکرده بود تا اینکه یه روز یهو زد تو سرش که:” ای وای لای کتاب همون سرهنگه بوده”.. داداشم کلی قسم و آیه خورد که قبل هدیه دادن کتاب رو گشته و چیزیی نبوده ، آقام اما تا همین چند سال پیش وقتی اسم معلم اون سال داداشم میاد می گفت :”فلان فلان شده خوب یه صد دلاری تو روز معلم کاسب شد!”.

منبع: سهند ایرانمهر
منبع : ۵۵ آنلاین
به این خبر امتیاز دهید:
بر اساس رای ۰ نفر از بازدیدکنندگان
با دوستان خود به اشتراک بگذارید:
کپی شد

پیشنهاد ویژه

    • ناشناس ارسالی در

      هرکسی که نفهمیده باشد که اینجا ثروت بهتر از علم است.........است

    • ناشناس ارسالی در

      گذشت روزی مردم به فکر علم بودند کشوری که بدون علم مسولین نابود گشت کشوری که با علم دزدی واختلاسگری در جهان نابود گشت ورتبه ی اول جهان در تمام قرن جهان نامش مانده آنهم ایران است ایران پول نفت پتروشیمی آهن ووووووو جزو انفال میشود

    • مهدی ارسالی در

      شماها گذاشتید دوره ی حسن روحانی تموم شده بعد بیاین این تیترهارو بزنید

    • ناشناس ارسالی در

      همه ي كارمندان نان و خانه و...ندارن.علاوه برمعلم همه زير خط فقرن

      • ناشناس ارسالی در

        چرت وپرت نگو همین معلمان که دارن حقوق نجومی میگیرن بعدشم انقدر بی فرهنگ و بی مبالات هستن که دارن به جای درس وادب دادن به بچه ی مردم اونا رو کتک میزنن حقشونه که همه ی فرهنگی از دم توبیخ بشن خوشحالم که بعضیا تون ار دم دروغ میگین که پول و حقوق ندارین بعد از دولتمردان شما حقوق بگیرید بعداز اونا شما پول مفت میگیرید البته بعضی‌ها تون هم مستحق گرفتن یک میلیون هم نیستین

    • علی ارسالی در

      من خودم اعتراف می کنم بزرگترین اشتباه من درس خوندن و معلم شدن بود! خدا منو ببخشه که با رفتن در این راه زندگیمو تباه کردم در حسرت همه چیز موندم!

      • ناشناس ارسالی در

        برو استعفا بده من تو یه شرکت کار میکردم حقوق کم بود اومدم بیرون،آدم نباید به یه کار بچسبه

      • ناشناس ارسالی در

        ما معلم خانواده‌ی خود را نیز در حسرت همه چیز گذاشتیم.

    • معلم ارسالی در

      سلام من معلمم 20ساله هم خونه دارم هم پول زیاد هم ماشین خوب اون معلمای که ندارن با محتاد بودن یا دنبال یلی تللی یا حقوقشون مثل موقه کورنا حلال نبوده

      • تینا ارسالی در

        پس هرکی راضی نیست بره که ما معلم شیم
        من با یک میلیون درماه درس میدم با بهترین کیفیت

      • ایرانی ارسالی در

        حتما وزیر از آشناها تون بود حقوق نجومی بهت میداده

      • ایرانی ارسالی در

        یا اینکه معلم نیستی

      • ناشناس ارسالی در

        خدا لعنتت کنه همه معتادن فقط تو پاکی
        بی شعور

      • بهار ارسالی در

        دوره کرونا پوست ما کنده شد تا کلیپ درست کنیم.پولتو و خونتم حرومه مثل طرز فکرت

      • بچه پر رو ارسالی در

        چه معلم بیشعوری هستی که همه رو به یک. چشم میبینی
        راست گفتند یک دو بیند لوچ

      • ناشناس ارسالی در

        من ۲۹ ساله معلم دبیرستانم، اما مستاجر و با کلی بدهی های معوق ، اما نه معتادم و نه دنبال یللی و تللی رفتم ، لطفا آگاهی نداری نظر نده.... نمیدونم با حقوق ناچیزی که بهت میدادن چطور خونه خریدی و وضعت خوبه ... ..لطفا به معلمانی که پاک زیستند و صادقانه کار کردن تا نون حلال دربیارن اینجوری مورد اهانت قرار ندین ... خدا رو در نظر داشته باش.....

      • رها ارسالی در

        در کنار معلمی یه دزدی چیزی کردی حتما وگرن این چیزا رو نمیخریدی

      • ناشناس ارسالی در

        اگر این مال ر با معلمی حقوق آموزش و پرورش جمع کرده باشید آفرین، لاغیر یاوه گویی کردی.

      • ناشناس ارسالی در

        مطمئنم از یک جا دیگه کمکی داری یا دروغ میگی

      • طرفدار حق ارسالی در

        عجب معلمی که بعد ۲۰ سال بقول خودش سابقه و یحتمل تحصیلات عالیه اومده ، هنوز بلد نیست کلمه معتاد رو درست بنویسه !!!! از نسل منقل بلد شدی نوشتی یا ساقی ات خوب نبوده

      • طرفدار حق ارسالی در

        این بنده خدا معلم هست با ۲۰ سال سابقه متاسفم شدم برای وزارتخانه ی آموزش و پرورش با چنین معلمین بیسوادی ، محتاد نه معتاد ، کورنا نه کرونا، موقه نه معوقه، یلی نه یللی ،،، از تو دیگه بیشتر از این انتظار نمیره لطفا جواب رو حتما براش بزارید اگه از خودتون نیست

      • ناشناس ارسالی در

        ببخشید موقع کرونا رو شما تصحیح کنید فکر کردم نوشته معوقه

      • مینا ارسالی در

        اونی که گفته من با یک میلیون معلم می شوم از بی عرضگی خودش در همه ی عرصه ها حرف زده اگه کارهات کیفیت داشت دنبال یک میلیون نبودی

    • معلم ارسالی در

      قطعا در جامعه ی ایرانی متاسفانه، قطعا ثروت بهتر از علم است من بعنوان یک دبیر با 29 سال خدمت با مدرک مهندسی مکانیک، خیلی اشتباه کردم معلم شدم

    • معلم بازنشسته ارسالی در

      تازه بعداین همه زحمت وقتی بازنشست بشی دیگه هیچی حسابت نمی کنن

    • کلثوم ارسالی در

      بقیه دارن معلم ندارد

    • علی ارسالی در

      از روزی که معلم شدم زندگی خود را با بخورونمیر شروع کردم...هی صبر..هی قناعت..هی شرمندگی زن و بچه..هی کوفت سرافکندگی...آخه تا کی...الآنم که بازنشسته شدم دیگه خیلی بدتر..
      لعنت به من که معلم شدم...لعنت تمام دنیا به من که معلم شدم...خودمو نمیبخشم..

    • ناشناس ارسالی در

      به فرزندانتان خلاف یاد دهید هیچ کس با حقوق کارمندی تویوتا سوار نميشود

    • حسن زاده ارسالی در

      این سوال دیگه قدیمی وبی ارزش شده وقتی به معلم ومعیشیت او اهمیت بدهید جامعه سالم خواهیم داشت گوش ها بشنوند

    • ناشناس ارسالی در

      عالیه

    • مصطفی ارسالی در

      عالی بود

    • مهتاب ارسالی در

      اگه ثروت نباشه حتا اگه ابوعلی سینا یا پورفسور حسابی یا پروفسور ریاضی یا پروفسور خدا دوست باشی هیچ کاری نمی‌توانی بکنی فقط یه زنده متمرکز.من یک معلم هستم اما نه انگیزه دارم نه حوصله کسی رو چون زیر خط فقرم.اون آقای هم که میگه من معلم هستم و همه چیز دارم دروغ میگه مطمئن هستم فقط از لج معلمان چنین مزخرفاتی رو میگه

    • شمس ارسالی در

      طبیعتا معلم وهرکارمندوکارگری اگرخانه وماشین ازخودش نداشته باشه.باحقوق ۶ملیون نمی تواندصاحب خانه وماشین شودمگراینکه ۲۰سالی ازخدمت وی سپری شده.علم و ثروت کنارهم مکمل هم دیگرند.

    • ناشناس ارسالی در

      اگر معلمی خوب نیست پس چرا کسانی که استخدام شدند به صورت خاندانی استخدام شدندوحقوق هر معلم نزدیک 17 میلیون هنوز ناشکری می کنین،و دور و بر ما معلم هست همه وضعشون خیلی خیلی خوبه

      • ناشناس ارسالی در

        اشتباه به عرض شما رسوندن عزیزم حقوق هیچ معلمی 17 میلیون نیست 7میلیونه ،7میلیون ......متوجه شدی یا بازهم توضیح بدم
        معلم بی پول

      • محسن ارسالی در

        معلم همه ناراضین و از شغلشون همیشه مینالن ولی باز با این حال اصرار دارن که فرزندانشون بعد از بازنشتگی جانشین خودشون بشه،این تناقضو یک معلم توضیح بده

    • ناشناس ارسالی در

      من خیلی از معلم ها رو می شناسم که هم خونه دارن هم ماشین دارن کلا زندگی لوکس دارن

      • ناشناس ارسالی در

        این معلم ها هرچه دارند مربوط به قبل هست یا اینکه شغلهای دوم و سوم دارن

      • ناشناس ارسالی در

        سلام
        قطعا اون افراد فقط معلم نیستن حتما دست به کارهای دیگه در کنار معلمی زدند یا از پدر و مادرشون بهشون کمک رسیده وگرنه فقط با حقوق معلمی درمانده میشد ...

    • فریاد ارسالی در

      چرا وقتی حقایق را خوب نمی دانیم هرچه به ذهنمان می رسد ثواب یا تا سوال روانه دیگران می کنیم برای عزیزانی که فکر می کنند علم بهتر است یا ثروت ،حداقل در انتخاب شغل معلم ثابت شد متاسفانه ،متاسفانه ثروت ،حتی اگر علیرغم میل باطنی مان باشد زیرا زندگی سخت و دشوار با حقوقهای شش میلیونی که بسیار رقم پایینی برای گذاراندن نصف ماه هم کفایت نمی کند و تازه اگر معلم بینوا مستاجر هم باشد با اجاره بها سنگین این روزها که نتیجه اش،مشخص است عقب ماندن اجاره و به موقع پرداخت نشدنش که خود دردی بزرگ می باشد سفره خانواده معلمان با حقوق بسیار پایین خالی و کم کیفیت تر شده است و خانواده هایشان هم صبرشان از این همه نادیده گرفتن حقوق و حقی که باید به آنان تعلق بگیرد متاسفانه هر بار با کار شکنی و یا مشکلی مواجه می شود بسیار ناراحت و غمگین هستند که وعده ها درستشان چرا عملی نمی شود و هربار تایید و یا تکذیب می شود ،

    • ناشناس ارسالی در

      بخدا خیلی از جوونها حسرت همین معلم شدن رادارند تا بتونن فقط ازدواج کنند و تشکیل خانواده بدن ان شاالله خدا همه ی جوونا را کمک کنه و خوشبخت بشن.

    • ناشناس ارسالی در

      خواهش می کنم اینقدر به شغل مختلف توهین نکنید. همه مردم تحت فشار تورم له شدند. مشکل از معلم یا هیچ کس دیگه ای نیست. مشکل از مسئولین فاسد هست.

    • مینا ارسالی در

      لازم میدونم اینجا این ضرب المثلی انگلیسی را یاد آوری کنم که : اشتباه یه مهندس بنایی را خراب میکند ، اشتباه یه پزشک جان انسانی را می گیرید اما اشتباه یک معلم بعلت بی میلی و عدم رغبت به کارش جهانی را نابود می سازد ،،، هفته ی معلم بر تعلیم و تربیت کنندگان نسل آینده مبارک باد

    • ناشناس ارسالی در

      نوشتیم دیگه بگذارید

    • سلطان ارسالی در

      خوب معلما آیه و حدیث میارن که فلان و بهمان که ارج و قربمان خدشه دار شده...حالا یکی نظامی و یکی قاضی اینا هم بیان و بگن هم تو قرآن اومده و هم علی ع در نهج البلاغه و چند جای دیگه گفته در مورد اینکه در جامعه بالاترین حقوق و امکانات باید مال نظامی ها و قضات باشه خوب مگه هست والا حقوق نظامی با سی سال خدمت به اندازه یه کارمند و یا فرهنگی با سنوات خدمتی پنج ساله کمتره الان کارگر هم بیاد بگه بله حضرات معصومین در مورد ما هم حدیث و فرمان هایی دادن که توقع داریم اجرایی بشه این که نشدنی هست تو همه اصناف همه رقم درآمد و زندگی وجود داره و تهش به این جا میرسیم که فحش و تهمت و نارضایتی از خود و جامعه برامون میمونه چرا چون فکر میکنیم چرا زندگی این قشر یا این فرد و یا این همکار از من بهتره در صورتی که اون مثلا 6ماه درسال فقط کار میکنه و من بیست و چهار ساعت در مرز و یا فلان قدر در اداره کار میکنم...

    • ناشناس ارسالی در

      مگه معلم ها خیال دارند همه کشور بخورند تازه درس هم که نمیدن تو خونه خودمون به بچه ها درس می دیم

    • ناشناس ارسالی در

      کاش دولت به من تحصیلکرده خانه دار هم یه چیزی بده.براماکه کاردرست نکرد.

    • ناشناس ارسالی در

      معلم داریم تا معلم برای بعضیا این ۶میلیون هم زیاده وقتی درسی رو خوب یاد نمی گرفتیم میگفتن برین کلاس خصوصی،بعضی از همین معلما بودن که خوب یاد ندادن که الان باید برای کنکور چوبشو بخوریم

    • معلم دانا ارسالی در

      سلام آخه این اراجیف چیه می نویسید معلم نان دارد . معلم خانه ندارد . تو مملکت ما کی داره؟
      خوشبختانه حقوق مامعلم ها در برابر خیلی از اقشار کارمند نجومی است و بسیار حقوق خوبی داریم چرا باعث تخریب شخصیت معلم می شوید خجالت بکشید شماها می هستید خاک بر سر دولت مه نمی دونه جلو دهن شما ها رو جمع کنه . .

    • ناشناس ارسالی در

      معلم های قدیم واقعاحقوق شون ناچیزبودولی درعوض دلسوزبعضیاشونم بچه هاروتنبیه می کردن معلم های الان حقوق زیادمی گیرن ولی مثل معلم های قدیم دلسوزوکارکن نیستن بچه هاشونم اکثرا لاقیدوبی فرهنگ هستن داریم توی فامیل چندتا معلم همش می نالن خونه چندطبقه ماشین باغ مغازه هم دارن ولی همش می نالن

    • معلم ارسالی در

      به خدا دروغه من معلم با حقوق کارمندی هم خونه دارم هم ماشین هم نان هم برا بچه ام ماشین خریدم هن مستاحر دارم باقناعت نیشه هنه جیز داشت نه ارث مدری داشتم نه کار دیگر بقیه همکارامون هم همینطور اینا سیاسی کاریییییییه

    دیدگاه تان را بنویسید

     

    دیدگاه

    توسعه