ارسال به دیگران پرینت

جام جهانی | کویت

ملی پوشی که جام جهانی را فدای دخترش کرد

محمدرضا عادلخانی ملی پوش استقلالی پیشین فوتبال ایران می‌گوید باید ۳ بازی آینده مقابل امارات، کره‌جنوبی و لبنان را هم جدی بگیریم و ۹ امتیاز دیگر را کسب کنیم تا رکوردی به یاد ماندنی در فوتبال آسیا رقم بخورد.

ملی پوشی که جام جهانی را فدای دخترش کرد

محمدرضا عادلخانی ملی پوش استقلالی پیشین فوتبال ایران می‌گوید باید ۳ بازی آینده مقابل امارات، کره‌جنوبی و لبنان را هم جدی بگیریم و ۹ امتیاز دیگر را کسب کنیم تا رکوردی به یاد ماندنی در فوتبال آسیا رقم بخورد.

محمدرضا عادلخانی مهاجم اسبق تیم ملی یکی از بازیکنانی بود که در جشن صعود به جام جهانی ۱۹۷۸ آرژانتین حضور داشت اما یک اتفاق باورنکردنی باعث شد در آخرین روزهای آماده سازی ملی پوشان برای سفر به آرژانتین از تیم خط بخورد. با عادلخانی هم صحبت شدیم. این گفت‌وگو را بخوانید.

از صعود تیم ملی به جام جهانی شروع کنیم؟

باید قبول کنیم که تیم ملی در بهترین شرایط خود قرار داشت و امتیازات مهمی کسب کرد.  ملی‌پوشان ما به قدری با تجربه و حرفه ای کار کردند که توانستیم به فاصله سه هفته مانده به پایان رقابت‌ها جواز صعود را به دست آوریم و باید این اتفاق بزرگ را به بچه‌ها تبریک بگوییم.  امیدوارم در سه بازی آینده نیز بهترین عملکرد را داشته باشیم.

ولی این سه بازی تشریفاتی است!

به نظر من ما باید این بازی‌ها را هم جدی بگیریم و حالا که صدرنشین هستیم و به جام جهانی رفته ایم باید ۹ امتیاز دیگر را نیز به دست آوریم تا یک رکورد به یاد ماندنی در فوتبال آسیا رقم بخورد.

ملی پوشی که جام جهانی را فدای دخترش کرد

شما با تیم ملی به جام جهانی ۱۹۷۸ صعود کردید اما در بازی‌های مرحله نهایی حضور نداشتید.

یک اتفاق عجیب باعث شد که نتوانم به جام جهانی بروم. یک روز که در منزل در حال استراحت بودم و دختر یک ماهه ام را بغل کرده بودم می‌خواستم از طبقه دوم پایین بیایم که ناگهان پایم لغزید و برای حفظ جان فرزندم او را محکم گرفتم و با پهلو روی پله‌ها غلتیدم تا مبادا دخترم آسیب ببیند و خودم دچار مصدومیت شدید از ناحیه کمر و لگن شدم در جام جهانی ۱۹۷۸ آرژانتین را از دست دادم.

اتفاقی بود که افتاد و من چاره ای نداشتم و در آن لحظه باید برای نجات جان دخترم هر کاری می‌کردم. اگرچه خوشحالم از این که با تیم ملی جشن صعود به جام جهانی ۱۹۷۸ آرژانتین گرفتیم و من تا آخرین بازی مقابل کویت در خدمت تیم ملی کشورم بودم.

تیم استقلال قهرمان نیم فصل شد، فکر می‌کنید می‌تواند قهرمان لیگ شود؟

استقلال عملکرد بسیار خوبی داشت.  یکی از بهترین کارها این بود که فرهاد مجیدی را ابقا کردند تا بتوانند کارهایش را به سرانجام برساند و حالا پاسخ اعتماد به این مربی جوان را می‌بینیم و من فکر می‌کنم که استقلال می‌تواند پس از سالها برای هواداران جام بیاورد.

استقلال باید در کدام نقاط خودش را تقویت کند؟

در خط میانی، جایی که فرشید اسماعیلی بازی می‌کرد هنوز مشکل داریم و امیدوارم کادر فنی استقلال فکری به حال این قسمت از زمین بکند تا میانه میدان را به خوبی در اختیار داشته باشیم.

 

«بچه‌ها مچکریم!»

تپش قلب میلیون‌ها «ایرانی جماعت»

«ایرانی جماعت» هر جا که باشد، و در هر شرایطی، قلبش برای وطن طور دیگری می‌تپد.

تپش قلب میلیون‌ها «ایرانی جماعت»
 

«ایرانی جماعت»، هر جا که باشد، دلش برای وطن طور دیگری می‌تپد

دیانا مینایی

 

 

 

هیچوقت فوتبالی نبودم. نه فقط فوتبال، کلاً مسابقات ورزشی هرگز دغدغه‌ام نبوده.

 

اما رویدادهای مهمی مثل جام‌جهانی و المپیک را پیگیری می‌کنم.‌ نه از روی علاقه به آن رشته‌ی ورزشی, بلکه به دلیل طبیعت ملی‌گرایانه‌ای که در قلب و روحم جریان دارد.

 

هزاران انتقاد دارم و روزگار را هم سخت می‌گذرانم، مثل میلیون‌ها هم‌وطنِ دیگر. اما معتقدم نمی‌شود دلت برای ایران‌زمین بتپد و از بالا رفتن نام «ایران» احساس غرور نکنی و بغض و شادی توامان نداشته باشی. 

جام‌جهانی ۷۶ را خوب به خاطر دارم. دبستانی بودم و آن زمان برخی مدارس شیفت عصر داشتند. من هم جزو «بعدازظهری‌ها» بودم. در زمان بازی ایران و استرالیا, یک مدرسه جمع شده بودیم پشت اتاق سرایداری، و از تلویزیون کوچک بابای مدرسه بازی را تماشا می‌کردیم.

 

بعد از آن گل تاریخیِ «خداداد», و بعد از اعلام پیروزی و صعود ایران, مدرسه را روی سرمان گذاشتیم.

وقتی با سرویس به خانه برمی‌گشتم، کوچه و خیابان‌های محل غلغله بود. شربت و شیرینی بود که پخش می‌شد, رقص و هلهله‌ی شادی در گوشه گوشه‌ی خیابان‌ها به پا بود.

 

آن روز دیرتر از همیشه به خانه رسیدم، اما لذت‌بخش‌ترین ترافیک زندگی‌ام را همراه با شادی مردمان سرزمینم گذراندم.

قلب کوچک دبستانی‌ام, مفهوم «وطن» را می‌فهمید, «عشق» را احساس می‌کرد, و با این که فوتبال را دوست نداشت, می‌دانست اتفاق خوبی افتاده و سرشار بود از احساس شادی و غرور.

 

آن دختر کوچک، حالا مادر است.

امشب، بعد از گل زیبای «طارمی», و بعد از برد و صعود ایران, دخترک کلاس‌اولی‌ام پرسید که چرا خوشحالیم؟ گفتیم چون ایران برنده شده.

 

چشمانش از شادی برق زد و شروع کرد به رقصیدن و جیغ کشیدن. بعد هم به اتاقش رفت و دقایقی بعد با این کاردستی برگشت.

 

 

IMG_20220128_104347_168

از روی جلد کتابش پرچم ایران را نقاشی کرده بود و بی‌نظیرترین هدیه‌ی زندگی‌ام را با دستان کوچک و چشمان براق و خوشحالش به دستم داد و گفت: «مامان من هم خیلی خوشحالم که ایران برنده شده. این رو یادگاری نگه دار که یادمون بمونه امشب چقدر خوشحال شدیم»

برای دقایقی رفتم به سال ۷۶ و خود کوچکم را در وجود دخترکم دیدم. و بار دیگر برایم ثابت شد که بعضی حس‌ها درونی و ذاتی هستند.

 

عشق به وطن و احساس شادی و غرور هنگام به زبان آوردن نام «ایران», فارغ از هر جریان سیاسی و اجتماعی، یکی از همین احساسات است که باید در وجودت باشد. که اگر باشد، مهم نیست چند ساله‌ای، مهم نیست از چه نسلی هستی، مهم نیست از طبقه‌ی «برنده‌!» هستی یا نه، یا عضو کدام جناح و گرایش سیاسی، یا حتی کجای دنیا و چند فرسنگ دور از وطن هستی، به هر حال، کافی است اسم ایران را آن بالاها ببینی، تا قلبت تندتر بتپد و شادی و غرور در وجودت پرواز کند.

امشب، فریاد شادی و عشق و اتحاد میلیون‌ها ایرانی، بار دیگر به من ثابت کرد که به‌اصطلاح «ایرانی جماعت» هر جا که باشد، و در هر شرایطی، قلبش برای وطن طور دیگری می‌تپد.

«بچه‌ها مچکریم»

 

(بله املای صحیح‌ واژه را می‌دانم، اما این ‌‌‌‌‌طور نوشتنش کِیف دیگری دارد!)  

 

منبع : خبر آنلاین
با دوستان خود به اشتراک بگذارید:
کپی شد

پیشنهاد ویژه

    • آبی آسمان ارسالی در

      درود بر تو مرد بزرگ

    • فرهاد ارسالی در

      این چه حرفیه آخه !والله اگه بجای بچه گلدون هم دستت بود همونجوری لیز میخوردی .چرا باید این لیز خوردتو فداکاری دونست ...اون لحظه مگه وقت تصمیم گیری وجود داره اخه .!😈😈👿

    دیدگاه تان را بنویسید

     

    دیدگاه

    توسعه